نگاهي به ۲۵ مورد از ترسناكترين اكتشافات باستانشناسي تاريخ
خواندن اخبار و گزارشهاي باستانشناسي درست مانند اين ميماند كه شرلوك هولمز را حين حل معمايي جنايي تماشا ميكنيم. هميشه سرنخهايي در توضيحات و كشفيات باستانشناسان و كاوشگران وجود دارد، گاهي روي زمين در كنار آثار باستاني و گاهي زير زمين در كنار دفينهها و مردگان كهن، فقط لازم است كه برويم و پيدايشان كنيم و خودمان را در دنياي باستان ببينيم. اما برخي از اين كشفيات باستانشناسي آنچنان كه انتظار داريم، خوشايندمان نيستند.
باستانشناسان تاكنون بسياري از آثار باستاني و بقايايي از اين دست از قربانيهاي انسان گرفته تا زنده به گور كردن و آثاري از قتلعامها و كشتارهاي دستهجمعي را در جايجاي جهان پيدا كردهاند. در اين مطلب نگاهي به ۲۵ مورد از اين كشفهاي عجيب و وحشتناك مياندازيم كه گوشهاي تاريك از زندگاني بشر را آشكار كردهاند.
گلادياتورهاي سَربُريده
در شهر يورك انگلستان، اسكلتهاي متعددي پيدا شد كه تماما به مرداني بلندقامت تعلق داشتند كه تصور ميشد قبل از ۴۵ سالگي درگذشتهاند. آنچه باعث ميشد اين كشف باستاني ترسناك باشد، اين بود كه سرهاي تمامي افراد بُريده شده بود. برخي از سَرها روي سينه و برخي نيز مابين دو پا و دستها قرار گرفته بودند. پژوهشگران هنوز از آنچه بر اين انسانهاي كشف شده در دريفيلد تريس رفته مطمئن نيستند. اما قدمت اين اجساد بين قرن دوم و چهارم ميلادي برآورد شد، دورهاي كه اين منطقه بخش شمالي امپراطوري عظيم روم را تشكيل ميداد. به همين جهت و همچنين بهدليل مشاهدهي آثار و علائمي از جراحات مختلف روي اسكلتها اين گمانهزني به وجود آمد كه اسكلتها احتمالاً متعلق به گلادياتورها يا شايد هم نظاميان باشند. تجزيه و تحليلهاي ژنتيكي كه از روي ۷ اسكلت انجام گرفت حاكي از آن بود كه ۶ نفر از آنان اهل انگلستان بودهاند و يك نفر نيز احتمالاً از لبنان يا سوريه به منطقه آمده بود.
بازماندگان جنگي باستاني
حدود ۱۰ هزار سال قبل در كنيا اتفاق وحشتناكي افتاده است. ۲۷ نفر، مرد، زن و كودك، بهطرز دلخراشي جان خود را از دست دادهاند. بقاياي استخواني اين ۲۷ نفر، سال ۲۰۱۲ در نهشتهاي درياچهي توركانا كشف شد. در اين استخوانها علائم سلاحهاي سَر پهني مانند گرز و اسلحههاي پرتابهاي مانند تير و كمان وجود داشت. باستانشناسان باتوجه به تعداد افراد اين گروه عقيده دارند آنچه رخ داده، يك اختلاف داخلي خونين نبوده، بلكه نمايانگر جنگي كهن بوده است. يكي از اسكلتها (كه در بالا ميبينيد) متعلق به زني بود كه استخوانهاي هر دو زانويش شكسته و دستانش نيز جلوي بدنش قرار گرفته بودند. همين موضوع اين گمانهزني را ايجاد كرد كه دست و پاي بسياري از قربانيان اين جنگ باستاني بسته شده بود.
چالهي مرگ
ساختو سازي كه براي گسترش يك ملك خصوصي در فرانسه انجام ميگرفت، باستانشناسان را بهصورت اتفاقي با واقعيتي تكاندهنده روبهرو كرد. در اين كشف كه سال ۲۰۱۲ انجام گرفت، چالهاي به عمق ۲ متر و قطر ۱٫۵ متر پيدا شد كه از استخوانهاي مردگان پُر شده بود. وحشتناكتر اينكه استخوانها تكهتكه شده بودند و بازوها و انگشتان دست بسياري از آنان قطع شده و بدتر اينكه در ميان اين استخوانها بقاياي كودكان و حتي نوزادان پيدا شد. باستانشناسان حداقل هفت استخوان بازو از جمله يك استخوان متعلق به نوجواني را يافتند. همينطور اسكلت مرد ميانسالي در اين چاله وجود داشت كه دستش قطع شده بود و علائمي از ضربهاي مهلك روي جمجمهاش وجود داشت. قدمت اين استخوانها حدود ۵۳۵۵ سال تخمين زده شده است. به عقيدهي باستانشناسان اين اجساد و عضوهاي قطع شده به احتمال بسيار بقاياي تلفات يك جنگ بودهاند كه در گوري دستهجمعي انداخته شدند. در همين حال برخي از اجساد ممكن است متعلق به كساني باشند كه در آن عصر (نوسنگي) بهطرز بيرحمانهاي اعدام شدهاند.
تومور دنداندار
هنگامي كه باستانشناسان اسپانيايي اسكلت ۱۶۰۰ سالهي زني رومي را كشف كردند، از آنچه در لگن او يافتند بهشدت شگفتزده شدند. همانطور كه در تصور نيز ميبينيد، در لگن اين زن يك تودهي استخواني با چهار دندان نارس به چشم ميخورد. اين زن باستاني درواقع به بيماري وحشتناكي موسوم به «تراتوم تخمداني»، نوعي تومور با منشأ ژرم سلها مبتلا بود. ژرم سلها ماده متشكلهي سلولهاي تخمك هستند، از اين جهت در برخي موارد موجب تشكيل اندامهاي نارس مانند استخوان و دندان ميشوند. شايعترين نوع اين بيماري مهلك، تراتوم خوشخيم است كه به عقيدهي پژوهشگران اين زن نگونبخت نيز به آن دچار شده بود. پژوهشگران تصور ميكنند اين زن كه احتمالاً خودش خبر نداشته دندانهايي مابين ديافراگم و لگن خاصرهاش وجود داشته و بر اثر همين بيماري جان خود را از دست داده است.
دفنهاي خونآشامي
داستان واقعي خونآشامهاي اروپاي شرقي از آنچه در نسخههاي داستاني مانند دراكولا ميشناسيم بهغايت ترسناكتر بودهاند. در لهستان بين قرون هفدهم و هجدهم، برخي از مردگان بهطرز عجيبي دفن شدهاند. اينان با داس روي گردن يا قطعات بزرگ سنگ و آجر در دهان يا زيرچانهشان دفن شده بودند. مردمان آن زمان كه باور داشتند، مردگان پس از مرگ دوباره زنده ميشوند و خون دوستان و آشنايان خود را مينوشند، براي احتياط مردگان را به اين طريق دفن ميكردند. در برخي موارد حتي ميخهاي دراز چوبي يا آهني براي به بند كشيدن مردگان به كار ميرفته است. باستانشناسان در سال ۲۰۱۴ دريافتند كه قربانيان دفنهاي خونآشامي كه در گورستان دراوسكوي لهستان انجام گرفتهاند، هيچكدام بر اثر جراحت جان خود را از دست ندادهاند؛ بلكه احتمالاً قربانيان بيماريهاي واگيرداري مانند وبا بودند.
ساحرهگيري
ترسناك بودن برخي از كشفهاي باستانشناسي نيازي به هيچ استخواني ندارند. آنچه در يك كليساي قرن پانزدهمي در آبردين، اسكاتلند پيدا شد همين خصوصيت را داشت. در نمازخانهي اين كليسا، ستون سنگي با حلقهاي آهني پيدا شد كه احتمالاً براي به بند كشيدن متهمان به جادوگري و ساحري در سال ۱۵۹۷ به كار رفته باشد. در آن سال در شهر آبردين يك سري محاكمات انجام ميگرفت كه به «ساحرهگيري بزرگ (Great Witch Hunt)» معروف بود. حدود ۴۰۰ نفر در جريان اين محاكمات متهم شناخته شدند و نزديك به ۲۰۰ نفر در دورهي ۸ ماههاي اعدام شدند. يكي از مشهورترين اين محاكمهها، پروندهي زني بهنام جين ويشارت است كه بههمراه پسرش، توماس ليس ابتدا خفه شده و سپس سوزانده شدند.
قتلعام در جريان جنگ داخلي
در جريان عمليات ساختوسازي كه براي گسترش جزوه رايگانخانه دانشگاه دورام در شمال شرقي انگليس انجام ميگرفت، زندگي پردردورنج مردمان قرن هفدهم بهيكباره از دل زمين بيرون كشيده شد. باستانشناسان كه پيش از شروع ساختوساز در محل حفاريهايي را انجام ميدادند، دو گور دستهجمعي حاوي ۱۷۰۰ اسكلت كشف كردند كه متعلق به اواسط قرن هفدهم بودند. اين اسكلتها احتمالاً متعلق به اسيران اسكاتلندي بودند كه در جريان سومين جنگ داخلي انگلستان (۱۶۵۱-۱۶۴۹) به اسارت گرفته شدند. اين جنگ داخلي سلسله جنگهايي ميان سلطنتخواهان (به رهبري چارلز دوم) و پارلمانگرايان (به رهبري اليور كرامول) بود.
مطالعههاي انجام گرفته نشان ميدهد كه اسكلتها متعلق به نوجوان و جواناني بين ۱۳ تا ۲۵ سال بوده كه احتمالاً سرباز بودند. هيچ علائمي از جراحت روي استخوانها وجود نداشت، همين نشان ميدهد كه احتمالاً اين اسيران بداقبال در هنگام اسارت بر اثر بيماري جان خود را از دست دادهاند و بعدا باهم در گوري دستهجمعي انداخته شدند. پام گريوز، استاد باستانشناسي از دانشگاه دورام بر اين عقيده است كه اينان سربازان معمولي بودهاند كه احتمالاً اهل نواحي مرتفع و شمال شرقي اسكاتلند بودند.
ريهي مومياييشده
مومياييها به خوديخود ترسناك هستند؛ اما موردي كه شرح ميدهيم از باقي مومياييها ترسناكتر است. تصور كنيد، تابوت سنگي را بازميكنيد و انتظار داريد كه يك موميايي كامل را پيدا كنيد، اما بهجاي آن جز يك ريه و لباسي چرمي چيز ديگري پيدا نميكنيد! باستانشناسان در سال ۱۹۵۹ در هنگام بازگشايي يك تابوت سنگي در كليساي سندنيس پاريس دقيقاً چنين تجربهي وحشتناكي را از سر گذراندند. آنچه باستانشناسان يافته بودند درواقع بقاياي جسد ملكهاي بهنام آرنگوندا بود كه بين سالهاي ۵۱۵ تا ۵۸۰ م زندگي ميكرد.
اينكه چطور جسد آرنگوندا تجزيه شده و تنها ريهاش سالم مانده، براي مدتها بهصورت معما باقي مانده بود؛ تا اينكه در سال ۲۰۱۶، باستانشناسان اعلام كردند دليلش را كشف كردند. باستانشناسان در ريهي آرنگوندا اثراتي از تركيبات گياهي و همچنين مقادير بالايي مس يافتند. اين احتمال وجود دارد كه پس از مرگ او، مايع آغشته به انواع گياهان به حلق وي ريخته شده و وارد ريههايش شده باشد. ملكه كمربندي از جنس مس نيز پوشيده بود. مس خاصيتي ضد ميكروبي دارد، بنابراين تركيب گياهان و اين فلز احتمالاً موجب شده كه با وجود تجزيهي تمام جسد، تنها ريه سالم باقي بماند.
اسكلتهاي دستبند زده شده
در نزديكي شهر آتن در يونان، دهها اسكلت با گردنهاي شكسته و فكهاي شكافته در يك گور دستهجمعي كشف شد؛ البته آنچه باعث ترسناك شدن اين كشف شد اين موضوع نبود. بلكه بسياري از اسكلتها هنوز دستبندهايي بر مچ دستانشان داشتند. در اين گور دستهجمعي مجموعا اسكلت ۸۰ نفر پيدا شد كه ۳۶ نفر از آنان دستبندهاي آهني بر دست داشتند. تصور ميشود اسكلتها متعلق به زندانياني باشند كه حدود سال ۶۵۰ تا ۶۲۵ ق.م جان خود را از دست دادند. متون تاريخي از كودتايي تاريخي در سال ۶۳۲ به رهبري سيلون خبر ميدهد كه با شكست مواجه ميشود. باستانشناسان عقيده دارند كه اين اجساد ممكن است به افراد سيلون و پيروانش تعلق داشته باشند كه در همان زمان اعدام شدند.
عاشقانهي عجيب
هنگامي كه لوئيس دي كوئنگو، بانوي برفيلاك در سال ۱۶۵۶ درگذشت، بهصورت ويژهاي دفن شد. او بههمراه قلب شوهرش، توسينت ديپرين، شواليهي برفيلاك كه در سال ۱۶۴۹ درگذشته بود دفن شد. در آن دوران مرسوم بود كه قلب متوفي را از سينهاش بيرون بكشند و پس از موميايي كردن درون كاسهاي مخصوص قرار دهند. فاطيما زهرا مُكران، راديولوژيستي از دانشگاه تولوز فرانسه كه بههمراه همكارانش جسد بانوي برفيلاك را تجزيهوتحليل كرده بود، ميگويد در آن دوره معمول بود كه شخص با قلب همسر يا شوهرش دفن شود كه جنبهاي بسيار رمانتيك از زندگاني آن دوران را آشكار ميكند. مُكران و همكارانش از تصويرسازي تشديد مغناطيسي و سيتي اسكن بهره بردند تا قلب ديپرين و چهار نفر ديگر كه در مقبرههاي نجيبزادگان صومعهي ژاكوبينها در شمال غربي فرانسه به خاك سپرده شده بودند را مطالعه كنند. برخي از قلبها بهحدي خوب حفظ شده بودند كه پژوهشگران ميتوانستند رَد حكاكيها روي اندامها را بخوانند.
قرباني كردن كودكان
كوهنورداني كه در سال ۱۹۸۵ به ارتفاعات كوه آكونكاگوا در آرژانتين صعود ميكردند، لحظهاي تاريك از دنياي گذشته را به چشم خود ديدند. آنان به بقاياي موميايي كودكي ۷ ساله برخوردند كه حدود ۵۰۰ سال قبل بهطرز دلخراشي قرباني شده بود. تصور ميشود، او از كودكاني بود كه طي مراسم خاصي موسوم به «كاپاكوچا» توسط اينكاها قرباني شده و به خدايان تقديم ميشد. در اين مراسم كودكان زيبا و سالم بهرسم احترام به خدايان از مناطق روستايي از اكوادور تا شيلي به شهر كوسكو فرستاده ميشدند. اين كودكان حدود يك سال را در اين شهر زندگي ميكردند، سپس مسموم ميشدند و زنده در آرامگاه گذاشته ميشدند تا بهآرامي بميرند. شكستگيهاي زيادي روي جمجمهي برخي از اين مومياييها پيدا شده كه نشان ميدهد ممكن است قربانيان بهمنظور كاستن از درد و از سر ترحم قبل از مُهروموم كردن گور بيهوش شده باشند.
اعدام دستهجمعي
يان شيوِي كه وفاداري خاصي به وو زتيان، بنيانگذار دودمان ژو چين داشت، سالها تلاش كرد تا در به قدرت رسيدن اولين امپراطور زنِ چين از او حمايت كند و در اين راه بارها با شورشيان به جنگ برخاست و در نبردهاي متعدد زخمي شد. اما سرانجام، وقتي برادر كوچكش عليه زتيان سركشي كرد، خود زتيان نهتنها او بلكه يان شيوي و تمام خانوادهاش را يكجا باهم اعدام كرد! باستانشناسان با كشف سنگنوشتهاي روي مقبرهي ۱۳۰۰ ساله، موفق به رمزگشايي اين ماجراي دردناك شدند. برادر كوچك يان شيوي، يان ژيوي در حدود سال ۶۹۹ عليه امپراتريس زتيان دست به شورش زد. او سرانجام دستگير شد و بههمراه تمامي اعضاي خانوادهاش از جمله يان شيوي، فرماندهي وفادار زتيان اعدام شد.
استخوانها در درخت
در فصل ششم سريال تلويزيوني «استخوانها (Bones)» به پروندهي اسكلتي پرداخته ميشود كه در يك درخت زغالاخته كشف ميشود. اتفاق مشابهي در ايرلند نيز رخ داده، با اين تفاوت كه اسكلت اين بار در يك درخت راش كشف شد. طوفان زمستاني مهيبي در سال ۲۰۱۵ در كالوني ايرلند به وقوع پيوست و درخت كهن ۲۱۵ سالهاي را از ريشه كَند. در ريشهي اين درخت استخوانهاي فردي كشف شد كه بين سالهاي ۱۰۳۰ و ۱۲۰۰ كشته شده بود. آنچه باعث شده اين كشف در اين فهرست قرار گيرد، علائمي از بريدگيها با كارد در دندهها و دستهاي اين مرد است كه نشان از مرگ بسيار دردناك او دارد. تصور ميشود، او در هنگام مرگ تنها ۱۷ تا ۲۰ سال داشته است.
پرونده جنايي حلنشدهاي از دوران باستان
شكستگي كه روي جمجمهي ۴۳۰ هزار سالهاي در غاري در اسپانيا كشف شد، نشان از قتلي در دوران ماقبل تاريخي دارد. بقاياي مقتول در غاري در كوههاي آتاپوركا بههمراه استخوانهاي ۲۸ نفر ديگر از گونههاي مختلف انسان كشف شدند. بهانديشه متخصصين ميرسد كه اين محل مخصوص دفن مردگان بوده و اجساد به آنجا منتقل ميشدند. جنسيت و حتي گونهي اين قرباني قتل هنوز ناشناخته مانده، اما باستانشناسان مطمئن هستند كه زخمهايي كه روي جمجمهي اين فرد وجود دارد نميتواند حاصل جراحات ناشي از افتادن از بلندي يا جراحات قبل از مرگ باشد. احتمالاً در اين قتل از يك نوع نيزه يا تبر استفاده شده باشد. به هر حال، با گذشت ۴۳۰ هزار سال، بهانديشه متخصصين نميرسد هيچ سرنخي از قاتل يا قاتلان احتمالي باقي مانده باشد!
آدمخواري در شمالگان
هنگامي كه دريابان سر جان فرانكلين و افرادش در سال ۱۸۴۵ بهسوي شماگان رهسپار شدند، اميداور بودند تا بالاخره بتوانند گذرگاه مشهور شمال غربي را كشف كنند. اما حتي تصورش را نميكردند كه تا چند سال بعد براي زنده ماندن مجبور به آدمخواري ميشوند. دو كشتي اعزامي فرانكلين كه «اِرِبوس» و «اچاماس ترور» نام داشتند، در يخهايي به دام افتادند كه تا چند تابستان پيدرپي آب نشدند. اواخر زمستان سال ۱۸۴۸، ۲۴ نفر از افراد فرانكلين جان خود را از دست دادند. باقي افراد نيز تمام تلاششان را كردند تا خود را به نزديكترين بندر برسانند و جانشان را نجات دهند. اما تا سالها هيچ اثري از هيچكدام از افراد فرانكلين كشف نشد. تا اينكه در سال ۲۰۱۵، استخوانهاي برخي از افراد فرانكلين پيدا شد. پژوهشگران پس از مطالعه اين استخوانها اعلام كردند كه علائمي از تكهتكه كردن، جوشاندن و حتي شكافتن استخوان براي خوردن مغز استخوان را مشاهده كردهاند.
نئاندرتالهاي آدمخوار
باستانشناسان در سال ۲۰۱۵ خبر از كشف اسكلتهاي يك خانواده نئاندرتال در غاري در اسپانيا دادند. چيزي كه باعث ميشود اين كشف بسيار ترسناك شود اين است كه در اين استخوانها علائمي از آدمخواري به چشم ميخورد. درواقع، ۳ زن، ۳ مرد، ۳ نوجوان، ۲ كودك و حتي يك نوزاد ممكن است در اين غار غذاي دستهي ديگري از نئاندرتالها شده باشند. در آن دوران انسانهاي مدرن هنوز وارد اروپا نشده بودند، بنابراين ميتوان با اطمينان گفت كه خود نئاندرتالها همديگر را خوردهاند. باستانشناسان از روي شواهد متعدد ادعا ميكنند كه آدمخواري در نئاندرتالها در برهههايي دشوار چندين بار بهوقوع پيوسته است. درواقع، در هنگام قحطي، نئاندرتالها گاه مجبور به آدمخواري ميشدند.
كودك سوختهي آلاسكايي
حدود ۱۱۵۰۰ سال قبل، كودك ۳ سالهاي در آلاسكا در آتش سوزانده و سپس در همان اجاق باقي گذاشته شده است. خانهاي كه باستانشناسان استخوانهاي اين كودك را در آن كشف كردند بهانديشه متخصصين بهصورت محل اقامت موقت مورد استفاده قرار ميگرفته است. اين كشف باستانشناساني را كه موفق به انجام آن شدند بهشدت ترساند. درواقع، بن پاتر باستانشناس و جوئل آريش انسانشناس متخصص دندانپزشكي هر دو از دانشگاه آلاسكا كه اين كودك سوخته را كشف كردند، در هنگام كشف فرزنداني به همين سن و سال داشتند!
معماي مقبره
مطابق آنچه در متون تاريخي آمده، جسد فيليپ سوم مقدوني ابتدا سوزانده، سپس نبش قبر و دوباره سوزانده شد، بعدا دوباره نبش قبر و دوباره سوزانده شد! حالا سؤال اين است كه باستانشناسان بالاخره واقعاً توانستهاند بعد از اين همه بلايي كه بر سر جسد او آمده بقاياي جسدش را پيدا كنند؟ معماي جسد فيليپ سوم مقدوني، برادر ناتني اسكندر مقدوني و جانشين او، تا قرنها يكي از معماهاي باستاني بود. اما سرانجام در دههي ۱۹۷۰، آرامگاه سلطنتي در يونان كشف شد كه استخوانهاي يك زن و مرد در آن وجود داشت.
باستانشناسان اعلام كردند كه توانستهاند اجساد فيليپ سوم و همسرش ائوروديكه دوم مقدوني را پيدا كنند. اين دو توسط نامادري فيليپ سوم، المپيا كه مادر اسكندر مقدوني نيز بوده، به ترتيب اعدام و مجبور به خودكشي شده بودند. اما برخي از پژوهشگران عقيده دارند، آنچه در اين مقبره پيدا شده درواقع جسد فيليپ دوم، پدر اسكندر بوده است. اگر اين فرض را بپذيريم، زني كه در قبر بوده نيز بايد كلئوپاترا (با كلئوپاتراي مصر باستان فرق دارد)، همسر آخر فيليپ دوم بوده باشد. مباحثه بر سر اين هؤيت اين اجساد هنوز هم در جريان است.
ماجراي سفر ناتمام
جستجوي گذرگاه افسانهاي شمال غربي، جان بسياري از جمله ۱۲۹ نفري كه در سال ۱۸۴۵ رهسپار شمالگان شدند را گرفت. اين گروه به سركردگي دريابان سر جان فرانكلين همگي محكوم به مرگ در يخها شدند و در اثر گرسنگي و سرمازدگي جان خود را از دست دادند. اما بقاياي بسياري از افراد فرانكلين كه بعدها كشف شد حاكي از مسموميت با سرب بود كه احتمالاً از غذاهاي كنسرو شده نشات گرفته بود. مقادير بالاي سرب در بدن ميتواند باعث تهوع، ضعف و تشنج شود. در ابتداي سفر كه شمار تلفات كم بود، افراد توقف ميكردند تا كساني كه درگذشته بودند را دفن كنند، اما در ادامهي سفر زميني براي يافتن بندرهاي نزديك، تلفات دائما زياد ميشد و اجساد همانطور رها ميشدند. همانطور كه در بخش آدمخواري در شمالگان گفتيم، در بسياري از اين اجساد علائمي از آدمخواري نيز پيدا شده است. پژوهشگران از زمان كشف بقاياي اجساد افراد فرانكلين در تلاش بودند تا چهرهي هر كدام را بازسازي و هؤيت آنان را مشخص كنند. اما تا به حال، تنها در چند مورد (مانند آنچه در تصور ميبينيد) موفق بودهاند.
سلاح شيميايي در دوران باستان
از آنچه درمورد تاريخ ميدانيم، در دنياي باستان علاقهي زيادي به جنگ و خونريزي وجود داشته است! اما همهي اين جنگها با شمشير و گرز و تبر انجام نميشدند، بلكه در برخي از جنگها از سلاحهاي نوآورانهاي استفاده ميشده است. به عقيدهي باستانشناسان، ممكن است گروهي از ۲۰ سرباز رومي حدود ۲ هزار سال قبل قرباني يكي از همين سلاحهاي نوآورانه بوده باشند. در آن دوران، سربازان ايراني سلسلهي ساساني در جريان محاصرهي شهر دورا اروپوس (در سوريه كنوني)، تونلهايي را در زير ديوارهاي شهر حفر كردند تا به داخل شهر برسند. روميان هم كه متوجه شدند ايرانيان دست به كار شدهاند، خودشان دست به كار شدند و شروع به حفر تونلهايي كردند تا ايرانيان را غافلگير كنند. اما وقتي لشكريان ساساني متوجه جريان شدند و دانستند كه روميان در تعقيب آناناند، تلهي وحشتناكي مهيا كردند و در كمينشان نشستند.
وقتي لشكريان رومي به تونل رسيدند، سربازان ايراني مخلوطي از گوگرد و قير را سوزاندند كه ابر غليظي از گوگرد و دياكسيد بسيار كُشنده را توليد ميكرد. اسيد حاصل از اين ابر سياهرنگ باعث تخريب غشاي داخلي ششها و اسيدي شدن آن و در نهايت خفگي سربازان رومي شد. اين تونلها در دهههاي ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ حفاري شدند. باستانشناسان با يافتن بلورهاي گوگرد و قير در اين تونلها متخصصد سالهاي شيميايي را تأييد كردند كه احتمالاً اولين مورد از متخصصد آن در تاريخ بشر نيز بوده است.
نخستين جذامي
جذام كه به بيماري هانسن نيز معروف است، بيماري چندان مسري نيست، اما زخمهاي وحشتناك و ظاهر بسيار ناخوشايندش در طول تاريخ باعث شده تا جذاميان تبعيد شده و در انزوا رها شوند. يكي از يافتههاي باستانشناسي تاريخچهي ترس از جذاميان را بهمدت چند صد سالي به عقبتر برد. تصور ميشود اسكلت ۴ هزار سالهاي كه در هندوستان كشف شده، قديميترين بقاياي باستاني شناختهشده از يك جذامي باشد. اينكه اسكلت سالم باقي مانده، حاكي از آن است كه جسد مربوط به فردي مطرود بوده است. در سنت هندوان، اجساد مردگان سوزانده ميشود و تنها در موارد خاصي كه بنا به آئين هندو صحيح دانسته نشود، جسد دفن ميشود. اين اسكلت در محفظهاي مملو از خاكسترِ پشكل گاو دفن شده بود، مادهاي كه تصور ميشد مقدس و تطهيركننده است.
جنگجوي جذامي
جذاميان همواره در همهجا طرد نميشدند. در ايتالياي قرون وسطايي، جذاميان حتي ممكن بود كه وارد ارتش شوند و در جنگها نيز شركت كنند. اسكلتي كه در گورستاني در ايتاليا كشف شده نشان از علائم جذام دارد، اما علاوه بر آن، علائمي از زخم شمشير نيز در آن به چشم ميخورد. به همين جهت، تصور ميشود اين فرد در جنگ جان خود را از دست داده و سپس بههمراه ساير سربازان و همرزمانش دفن شده است. در گورهاي ديگر اين قبرستان نيز شواهدي از اين دست پيدا شده است. حداقل جسد دو نفر در اين قبرستان قرون وسطايي به چشم ميخورد كه علائمي از جراحات شديد دارند. از جمله جسد يك مرد كه زخم تبر در آن به وضوح قابل تشخيص است. در جسد مرد ديگري نيز زخم گرز مشهود است و نكته اينكه بهانديشه متخصصين ميرسد روي اين فرد نگونبخت عمل جراحي در ناحيهي سَر انجام گرفته باشد!
قرباني كردن آكروباتبازها
شواهد قرباني كردن انسان در سرتاسر دنيا پيدا شده است، اما قربانگاهي در سال ۲۰۰۸ كشف شد كه باستانشناسان را كاملاً شگفتزده كرد. در ويرانهي باستاني در سوريه امروزي، باستانشناسان تركيب ناهمگوني از استخوانهاي انسان و حيوانات را مشاهده كردند كه در يك رديف چيده شده بودند. در اين قربانگاه اسكلت بيسَر ۳ نفر در گوشهاي گذاشته شده بودند. پژوهشگران پس از تجزيهوتحليلها و مشاهدهي صدمات غيرعادي در برخي نواحي اسكلت و همينطور رشد غيرمعمول رباطها و استخوانها، يكي از اسكلتها را متعلق به فردي آكروباتباز دانستند. اينكه اين اجساد بههمراه اجساد حيوانات براي مدت مديدي در يك ساختمان همانطور رها شده بودند، پژوهشگران را به اين نتيجه رساند كه اين آكروباتباز در آئيني (كه هنوز چيزي از آن نميدانيم) قرباني و به خدايان پيشكش شده است.
قرباني كردن انسان
بقاياي استخوان پسربچهاي كه در كوه ليكايون يونان دفن شده، ممكن است جسد يكي از قربانياني باشد كه به زئوس تقديم شده است. زئوس در اساطير يونان باستان، خداي خدايان و فرمانرواي تمام زيارتگاههاي كوه المپ بود و نزد يونانيان باستان (البته بهجز سقراط) از احترام ويژهاي برخوردار بوده است. از متون تاريخي نيز بر ميآيد كه در كوه ليكايون مراسمهاي قرباني كردن انسان انجام ميگرفته است. بهعنوان مثال، پوسانياس، نويسنده و جغرافيدان يوناني كه بين سالهاي ۱۱۰ تا ۱۸۰ ميلادي زندگي ميكرد، در آثار خود به اين قربانگاه اشاراتي داشته است. بااينحال، هنوز هم در اينكه اين پسر نوجوان واقعاً قرباني شده مباحثه است. به هر حال، به عقيدهي پژوهشگران اين مكان نميتوانسته جاي مناسبي براي دفن مردگان بوده باشد و بيشتر شبيه به يك زيارتگاه بوده كه در آن قربانيان به خدايان تقديم ميشدند.
آدمخواري در غار
پژوهشگران در سال ۲۰۱۶ گزارش دادند، بقاياي آدمخواري نئاندرتالها را در غاري بلژيك يافتهاند. نكته ترسناك اينكه، حتي تصور ميشود كه از استخوان مردگان سلاح نيز ساخته ميشده است. پژوهشگران در اين غار استخوانهايي را يافتند كه تعمدا بُرش داده شده بودند. استخوانهاي كشف شده در مجموعه غارهاي گويت در نزديكي استان نامور بلژيك، نشانههايي از سوراخ كردن، كندن، تراشيدن و همچنين برش با چاقو را داشتند. بهانديشه متخصصين ميرسد، نئاندرتالها اين عمل را بادقت انجام ميدادند چراكه شواهدي از كندن پوست، برش دادن و بيرون آوردن مغز استخوان نيز پيدا شد. درواقع، به عقيدهي انسانشناسان، اين شواهد نشان ميداد كه نئاندرتالها آدمخوارهاي كاركُشتهاي بودند؛ چنانچه بقايايي از استخوان اسب و گوزن شمالي نيز كه در همين محل كشف شده بود چنين برشهايي خورده بودند.
هم انديشي ها