آيا عكسها مي توانند راويان داستان باشند؟
عكاس ميتواند با ترفندهايي مخاطبان عكس خود را فريب دهد. عكسها ميتوانند اتفاقاتي را نشان دهند كه ممكن است واقعي نباشند. مثلا در تصوير بالا ممكن است اينطور فكر كنيد كه فرد اسكيتسوار رو به جلو حركت ميكند و به سمت عقب به رهگذر نگاه ميكند؛ درحاليكه اينطور نيست.
در واقعيت، اين فرد در حال اسكيتسواري به سمت عقب و در حال نزديك شدن به رهگذر و البته عكاس است. پس او مسير عقب خود را نگاه ميكند. واضح است كه نقل اصل داستان توانست روايتي را كه عكس بيان ميكند، تغيير دهد.
اغلب ديدهايد كه مردم از عكسهايي كه داستاني را خلق ميكنند يا آن را خيلي خوب شرح ميدهند، تعريف و تمجيد ميكنند. اما سؤال اينجا است كه آيا داستاني كه عكسها نشان ميدهند، واقعي هستند يا اصلا وجود دارند؟
معمولا عكاس بر طبق ميل خودش، با عكسي كه ميگيرد داستاني را براي مخاطبانش روايت ميكند. ازآنجاكه عكسها تصاوير ثابت هستند و براي شرح موضوع، متني در آنها قرار داده نشده است، روايت بسياري از عكسها از روي تخيل و برداشت ذهني بيننده خلق ميشوند.
البته عكاسي مستند ميتواند توضيحي منسجم جرا به بيننده ارائه دهد. درواقع در اين سبك عكاسي، عكسها با چند تصوير دركنار هم چيده شده و يك مقاله تصويري را تشكيل داده است و رويدادي را مستند ميكند. اما از طرف ديگر، عكسهايي وجود دارند كه واقعيت را بهسادگي نميتوان از روي آنها درك كرد. در اين عكسها، عكاس يا ويرايشكننده عكس به خواسته خودش ماجرا را با ابهام در عكسهايش نمايش ميدهد و اغلب بنا به دلايلي، واقعيت را آنچه كه هست يا خلاف آن به بيننده القا ميكنند. حال سؤال اينجا است كه آيا براي خلق يك عكس جذاب و ماندگار لازم است «واقعيت» را نشان داد؟
دركنار عكسهايي كه داستاني را براي بيننده بيان ميكنند، دسته ديگري نيز وجود دارند كه در آنها ابهام زيادي وجود دارد و نميتوان يك مفهوم را از آنها دريافت كرد. بينندگان اين نوع عكسها هركدام برداشت متفاوتي از عكس دارند و خودشان بايد ماجرا را كشف كنند.
همانطور كه در پوستر فيلمهاي سينمايي ديدهايد، اغلب اين فيلمها تصويري گنگ را به نمايش ميگذارند تا بيننده خودش داستان را درك كند. در اينجا ميتوان به فيلمهايي مانند «Being There» با بازيگري پيتر سلرز و فيلم «Jacob’s Ladder» با بازيگري تيم رابينز كه به ترتيب در سالهاي ۱۹۷۹ و ۱۹۹۰ ساخته شدهاند اشاره كرد. همچنين پوستر فيلم «Memento» با بازيگري گاي پيرز و ساخته سال ۲۰۰۰، روايت مبهمي دارد.
پوستر مربوط به فيلم Being There
علاوه بر اينها، در پوستر فيلم «Jaws»، ساخته سال ۱۹۷۵ و با نيروي سادهداني استيون اسپيلبرگ بهجاي اينكه فقط تصوير كوسه نمايش داده شود، حركت او از زير آب نشان داده شده است تا ترس و قدرت تخيل بيننده را برانگيخته كند. همچنين در پوستر فيلم «Alien» با نيروي سادهداني ريدلي اسكات در سال ۱۹۷۹، موجودات بيگانه نشان داده نشدهاند؛ ولي بيننده با ديدن پوستر سعي ميكند با قدرت تخيل خودش مفهوم تصوير را درك كند.
از پوستر فيلمها كه بگذريم، متن موسيقي نيز ميتواند ذهن شنونده را براي درك مطلب درگير كند. اگر شما در گوگل « What does Lucy… » را جستوجو كنيد، در دومين پيشنهاد گوگل «معني Lucy در آسمان با الماسها» ميآيد. اگر روي آن كليك كنيد، دو ميليون و ۷۶۰ هزار نتيجه آورده ميشود. اين يعني بسياري از افراد سعي دارند متن موسيقي معروف John Lennon را درك كنند. همچنين اگر « What does hotel… » را در گوگل جستوجو كنيد ميبينيد كه اولين پيشنهادي كه ديده ميشود معني Hotel California است كه ۱۵۵ ميليون نتيجه دارد. پس باتوجهبه اينكه متن اين دو آهنگ مفهوم را به روشني به شنوندگان القا نكرده است، بسياري از افراد معناي آنها را در گوگل جستوجو كردهاند.
در مباحثه روايت عكس نبايد از فوتوژورناليسم غافل شد. فوتوژورناليسم هنري است كه داستاني را به واسطه عكسها بيان ميكند. عكسي در زير مشاهده ميكنيد، اولين عكسي است كه براي به تصوير كشيدن يك ماجراي خبري، روزنامه هفتگي فرانسوي L’Illustration در سال ۱۸۴۸ آن را چاپ كرده است. اين عكس با عنوان «سنگربندي در اندوه سينت مور» متني براي روايت داستان ندارد و خودش ماجرا را شرح نميدهد؛ اما براي تقويت كلمات مقاله روزنامه گذاشته شده است. درواقع از روي اين عكس نميتوان پي برد چه اتفاقي رخ داده، بلكه مقالهاي كه روزنامه در ارتباط با اين رويداد خبري نوشته است داستان را روايت ميكند و عكس به درك ديداري مخاطب كمك ميكند.
اين عكس با عنوان «سنگربندي در اندوه سينت مور» اولين عكسي است كه براي خبر چاپ شده است
البته عكسهايي هم وجود دارند كه مخاطب ميتواند با ديدن آنها تاحدودي به ماجرا پي ببرد. در ادامه به شرح عكسهاي مشهور تاريخ ميپردازيم.
اولين تصوير كه مورد مطالعه قرار ميدهيم، عكس مربوط به مأموريت آپولو ۱۱ است كه به توضيح ماجرا نياز ندارد. اين عكس از باز آلدرين با تجهيزات مخصوص فضانوردياش در درياي آرامش گرفته شده است.
عكس فضانورد باز آلدرين كه توسط نيل آرمسترانگ گرفته شده است
حالا به عينك او دقت كنيد. مشاهده ميكنيد كه تصوير ماهنشين (بهنام عقاب) و نيل آرمسترانگ كه اين عكس را گرفته، در عينك فضانوردي ساخته شده از طلا منعكس شده است. حال اگر بيشتر به دستان عكاس دقت كنيد، ميبينيد كه آرمسترانگ يك شي جعبهمانند در دستانش دارد. همانطور كه ميدانيم او از دوربين هاسلبند ۷۰ ميليمتري براي ثبت اين تصوير استفاده كرده است.
البته بايد اشاره كرد كه بدون وجود توضيحات متني، نميتوان با قطعيت درباره جزئيات گفته شده درباره عكس بالا انديشه متخصصين داد. مثلا ممكن است اين عكس ساختگي بوده و استنلي كوبريك، نيروي سادهدان فيلم، اين تصوير را در استوديوي شپرتون لندن خلق كرده باشد. در هر حال بايد گفت كه اين عكس ساختگي نيست ولي منظور اين است كه عكسها بدون توضيحات متني نميتوانند داستان را شرح دهند. مثلا عكس زير را در انديشه متخصصين بگيريد. در اين عكس، تصوير فضانوردي را مشاهده ميكنيد كه روي سنگ ماسه كليسا كندهكاري شده و به آن زيبايي بخشيده است.
كندهكاري فضانورد در كليسا سالامانكاي اسپانيا. ساخت اين كليسا به قرن ۱۶ برميگردد
اين كليسا مربوط به قرن ۱۶ و در سالامانكاي اسپانيا واقع شده است. اين عكس از اين جهت با عكس قبلي تفاوت دارد كه در تصوير فضانورد اول، تاحدودي روايت عكس را درك كرديم اما عكس فضانورد روي ديوار كليسا گيجكننده بهانديشه متخصصين ميآيد. خصوصا باتوجهبه اين قضيه كه ميدانيم يوري گاگارين، اولين كسي بود كه در سال ۱۹۶۱ به فضا سفر كرد؛ يعني حدود دو قرن و نيم پس از ساخت كليسا. آيا ممكن است اين كندهكاري حاصل تخيل يك سنگتراش در قرن ۱۶ باشد؟
عكس اول، فضانوردي را نشان ميدهد كه به سياره قدم گذاشته است؛ اما روايت تصوير دوم چه ميتواند باشد؟ آيا فرد سنگتراش در آن زمان با قدرت تخيل خودش فضانورد امروزي را كندهكاري كرده است؟ پس در تصوير دوم ابهام وجود دارد.
حالا بهتر است روايت عكس دوم را نقل كنيم. همانطور كه گفته شد، ساخت اين كليسا به قرن ۱۶ برميگردد اما كندهكاري طرح فضانورد در آن زمان انجام نشده است. در مرمت اين كليسا در سال ۱۹۹۲، آسياييها تصميم گرفتند در ترميم طراحي اين كندهكاري از خلاقيت قرن ۲۰ استفاده كنند و با تركيب طراحي مدرن و معاصر، يك فضانورد امروزي را طراحي كردند.
حالا از عكاسيهاي فضانوردي بگذريم و به روايت عكسها در موضوعات جنگي بپردازيم. در ۲۳ فوريه ۱۹۴۵، عكاسي بهنام لوئيس لووري كه براي مجله لدرنك كار ميكرد، از تپه سوريباچي واقع در جنوب شرقي جزيره ايوو جيما و شمال غربي اقيانوس آرام بالا رفت و از نيروي دريايي كه در حال برافراشتن پرچم آمريكا در بالاي تپه بودند چندتا عكس گرفت. عكس مشهوري كه در زير مشاهده ميكنيد، توسط جو رزنتال گرفته شده است.
زمانيكه نيروهاي دريايي روي اين تپه پرچم بزرگ را بهجاي پرچم كوچكتر تعويض ميكردند، اين عكاس مشهور از اين سوژه عكاسي كرد و پس از آن، برنده جايزه هنري پوليتزر شد و اين عكس در هزاران روزنامه به چاپ رسيد. ماجرا از اين قرار است كه لووري ۹۰ دقيقه زودتر از رزنتال در بالاي تپه حضور داشت و از برافراشتن اولين پرچم توسط نيروي دريايي كه اندازه كوچكتري داشت، چند عكس خوب گرفت؛ اما زمانيكه سربازان در حال جايگزين كردن پرچم دوم بودند، او به پايين تپه رفته بود تا دوربين خراب خود را عوض كند. در اين لحظه بود كه رزنتال توانست از سوژه برافراشتن پرچم دوم، عكس بگيرد. اين عكس يكي از معروفترين عكسهاي جنگي قرن ۲۰ است.
علاوه بر اين، داستان مفصل ديگري درباره اين عكس نيز وجود دارد كه تنها ميتوان ازطريق گفتوگو با نيروهاي دريايي حاضر در آن روز سرنوشتساز به آن پي برد. اما بدون شك، عكس گرفته شده ميتواند توضيح مختصري درباره اين ماجرا در فوريه سال ۱۹۴۵ بدهد.
پس اين عكس نيروهاي دريايي خودش نميتوانست آنچه را كه رخ داده است روايت كند و باتوجهبه توضيحات داده شده، پي برديم كه آنها در واقعيت چه كاري انجام ميدادند. اين عكس تنها محتواي بصري دارد و ميتوان از آن برداشتهاي گوناگون داشت. مثلا شايد برخي به اشتباه فكر كنند پس از فتح اين تپه توسط دشمنان، سربازان پرچم آمريكا را پايين ميآورند.
حالا يك عكس مشهور ديگر را مثال ميزنيم كه برنده جايزه پوليتزر شده است. عنوان اين عكس «اعدام سايگون (Saigon)» است. اين عكس يكي از دردناكترين عكسهاي جنگي است كه به اول فوريه سال ۱۹۶۸ و حمله تت (Tet) در ويتنام برميگردد و توسط ادي آدامز گرفته شده است. در اين عكس نگوين نگوك لون، كه پليس ارشد ملي افسر ويتنام جنوبي بود، چريك ويت كنگي بهنام نگوين وان لم را در خيابان سايگون با تفنگ به قتل ميرساند. اين عكس تاثربرانگيز در زمان يكهزار و پانصدم ثانيه از شليك گرفته شده است.
اين عكس در سراسر جهان منتشر شد و آدامز در سال ۱۹۶۹ جايزه پوليتزر گرفت. بسياري گفتهاند كه اين عكس مشهور تاريخ عكاسي باعث ايجاد جنبش ضد جنگ و خروج نيروهاي آمريكايي از خاك ويتنام شد. روايت حادثهاي كه اين عكس دردناكترين بخش آن را تصوير كرده توسط اوريانا فالاچي در جزوه رايگان جنگ و ديگر هيچ تشريح شده است.
ماجرا از اين قرار است كه اين چريك ويتنامي در محل گورستان جمعي و در بين اجساد بيش از ۳۰ غيرنظامي ويتنام جنوبي به اسارت گرفته شده بود. او پيش از اينكه اسير شود، يكي از همكاران نگوك لون كه افسر ويتنام جنوبي بود و همسر و شش فرزندش را به قتل رسانده بود. درواقع هدف اين عكس، نشان دادن اين موضوع بود كه وان لم بدون محاكمه در ملاعام كشته ميشود. پس اين عكس نميتواند توصيفكننده اين قسمت از ماجرا باشد.
بنابراين عكاسان نميتوانند راويان داستان باشند اما نقش بسيار مهمي در نشان دادن داستان به شيوه ديداري دارند. اگر سعي داريد با عكس داستاني را شرح دهيد، موضوع را انتخاب كنيد ولي انتظار نداشته باشيد كه تمام ماجرا از روي عكسي كه گرفتيد قابل فهم باشد. پس سعي نكنيد كل داستان را در عكستان قرار دهيد، بلكه ابهامات عكس را بيابيد، مطلب را درك كنيد و مطالعه كنيد كه مخاطبان چگونه ميتوانند داستان را از روي عكستان درك كنند.
همچنين اگر تمايل داريد بيننده را به سمت موضوع خاصي هدايت كنيد، براي درك مطلب از تيتر يا عنوان كوتاه استفاده كنيد. البته بايد اين نكته را نيز درانديشه متخصصين گرفت كه اگر مخاطب بتواند بهراحتي كل ماجرا را از روي عكس درك كند و در تصوير ابهام وجود نداشته باشد، جذابيت آن از بين ميرود.
هم انديشي ها