معماي مرد سامرتني؛ پرونده‌اي كه هيچ ‌وقت «تمام نشد» (بخش دوم و پاياني)

يك‌شنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۰۰
مطالعه 24 دقيقه
مرجع متخصصين ايران
معماي مرد سامرتني از آن دست معماهاي جنايي است كه با وجود سال‌ها پيگيري همچنان بسياري از ابعاد آن مبهم مانده و ممكن است هيچ‌وقت حل نشود.
تبليغات

معماي مرد سامرتني يكي از اسرارآميزترين پرونده‌هاي سرد در تاريخ استراليا است. وضعيت اسفبار اين پرونده از اين قرار بود كه جنازه‌اي در ساحل سامرتن پيدا شد؛ ولي هيچ‌كس نتوانست او را شناسايي كند. اگرچه معمول است كه كساني ناپديد مي‌شوند و هرگز نيز پيدا نمي‌شود. ولي پرونده مرد سامرتني درست عكس آن بود، بلكه جنازه‌اي پيدا شده بود؛ ولي ظاهرا هيچ‌كس به‌دنبال آن نمي‌گشت.

مرد سامرتني چه كسي بود؟ و از كجا آماده بود؟ طي بيش از ۷ دهه‌ اخير بسياري اين سؤالات را از خود پرسيدند و البته كه تابه‌حال كسي‌ نتوانسته پاسخي براي اين پرسش‌ها پيدا كند. اخيرا محققان با استفاده از پيشرفته‌ترين تكنيك‌هاي پزشكي قانوني دوباره به اين پرونده مرموز رجوع كردند تا بلكه بتوانند سرانجام دستكم نام و هويت مرد سامرتني را به او بازگردانند. ولي هنوز تا حل كامل معما فاصله‌ بسياري دارند. در بخش اول «معماي مرد سامرتني...» از ماجراي پيدا شدن جنازه‌ي او در پارك ساحلي سامرتن، تحقيقات دامنه‌دار پليس براي يافتن وسايل او، پيدا شدن چمدان و نهايتا بهترين سرنخ‌، جزوه رايگان رباعيات خيام گفتيم.

جزوه رايگان رباعيات مرد سامرتني اميدهاي كارآگاهان را براي حل پرونده زنده كرد. ولي جزوه رايگان رباعيات چون جعبه پاندورايي بود كه با خود بلايا و بدبختي‌ها را همراه آورده بود. در اينجا جزوه رايگان رباعيات با خود ابهامات و سؤالات و پرسش‌هاي بيشتري را هم به وجود آورد تا كلاف معماي مرد سامرتني باز هم در پيچشي عجيب، مرموزتر، اسرارآميزتر و حل‌نشدني‌تر شود.

بالاخره بخت‌ و اقبال به پليس روي آورد

به گزارش Unexplained Mysteries، هشت ماه پس از پيدا شدن جسد مرد ناشناس در ساحل سامرتن، شانس به كارآگاه ليونل لين روي آورد. رولاند فرانسيس، تاجري از گلِنديل در حومه‌ي آدلايد، با يك جلد جزوه رايگان رباعيات خيام وارد دفتر كارآگاه لين شد. لين در كمال تعجب وقتي كه صفحه آخر جزوه رايگان را باز كرد، متوجه شد عبارت «تمام شد» از آن كَنده شده است. به اين ترتيب، نسخه‌اي از رباعيات كه كارآگاه لين و همكارانش ماه‌ها در جستجوي آن بودند بالاخره پيدا شده بود. فرانسيس در مورد نحوه پيدا كردن جزوه رايگان به كارآگاهان پليس توضيحاتي داد.

ماجرا از اين قرار بود. لين به همراه همسر و برادر همسرش به حوالي ساحل سامرتن رفته بودند. فرانسيس به ياد مي‌آورد كه برادر همسرش را در حال خواندن جزوه رايگان رباعيات ديده است. وقتي كه فرانسيس ماجراي جستجوي گسترده پليس براي جزوه رايگان رباعيات را در مطبوعات خواند، بلافاصله دوباره به ياد اين جزوه رايگان افتاد. او به برادر همسرش تلفن كرد و ماجراي جزوه رايگان را از او جويا شد. خيلي زود مشخص شد كه جزوه رايگان به برادر همسر فرانسيس هم تعلق نداشته است. بلكه او جزوه رايگان را كف ماشين پيدا كرده بود و فكر مي‌كرد كه جزوه رايگان فرانسيس است؛ بنابراين جزوه رايگان را پس از ورق زدن در داشبورد گذاشته است. فرانسيس مي‌خواست هويت خود را از ترس رسانه‌ها مخفي نگه دارد. به همين جهت تا به امروز نام واقعي رولاند فرانسيس مشخص نشده است. به احتمال زياد رولاند فرانسيس نام مستعاري است كه پليس براي او انتخاب كرده.

ساحل سامرتن جايي كه جنازه مرد سامرتني پيدا شد

كارآگاه لين مطمئن بود كه اين همان جزوه رايگاني است كه تكه كاغذ از آن كنده شده؛ ولي اصلا نمي‌دانست چطور سر از صندلي عقب ماشيني درآورده كه در نزديكي ساحل سامرتن پارك شده است؛ اما هنوز هم اين جزوه رايگان اميدواركننده‌ترين سرنخي بود كه بعد از ماه‌ها تحقيق دست كارآگاهان پليس آدلايد را گرفته بود. كارآگاه لين و همكارانش در وارسي‌هاي اوليه خود متوجه شماره‌ تلفني شدند كه با مداد پشت جلد جزوه رايگان نوشته شده بود. كارآگاه لين همچنين متوجه حروفي بزرگي شد كه به‌صورت كمرنگي زير آن نوشته شده بودند. اندكي بعد آزمايش‌هاي بيشتر توسط پزشكي قانوني اصالت تكه كاغذ و جزوه رايگان رباعيات را به اثبات رساند.

اولين سرنخ‌ها از زن مرموز

پليس براي مشخص كردن آدرس و هويت شخصي كه شماره تلفنش پشت جلد جزوه رايگان نوشته شده بود با اداره پست تماس گرفت. آدرس به خيابان موسلي در حومه‌ي آدلايد و پارك ساحلي سامرتن تعلق داشت. نكته جالب اينكه از اين آدرس تا محل پيدا شدن جنازه مرد سامرتني تنها حدود ۴۰۰ متر فاصله بود. پليس بلافاصله به اين آدرس مراجعه كرد. پس از مراجعه پليس، زن ۲۷ ساله‌اي به نام جسيكا تامپسون (جستين) كه يك پرستار بود به در منزل آمد. پليس به او در مورد جسدي كه روز ۱ دسامبر در ساحل سامرتن پيدا شده و تكه كاغذ و جزوه رايگان رباعيات و باقي ماجرا توضيحاتي داد.

مأموران پليس نهايتا به جسيكا اطلاع دادند كه شماره تلفن او را از روي همين جزوه رايگان پيدا كرده‌اند. بالاخره نوبت به سؤال ۱ ميليون دلاري رسيد: آيا مي‌دانيد اين مرد ناشناس كيست؟ جسيكا به پليس گفت او در سال ۱۹۴۵ در خلال جنگ جهاني دوم در بيمارستان سلطنتي نورث‌شور سيدني مشغول به كار بوده است. او در آنجا با يك ستوان ارتش استراليا به نام آلفرد بوكسال آشنا شده است و آخرين باري كه اين افسر را ديده، به رسم دوستي به اين افسر شركت حمل‌ونقل آب ارتش استراليا يك جلد جزوه رايگان رباعيات خيام هديه داده است.

جسيكا مطمئن بود كه بوكسال در ماروبرا، نيو ساوت ولز زندگي مي‌كند، چون چند بار پس از جنگ به او به اين آدرس نامه فرستاده بود. به انديشه متخصصين مي‌رسيد پرونده حل شده است، جسدي كه كشف شده بود به آلفرد بوكسال تعلق داشت. روز ۲۶ جولاي ۱۹۴۹ بود كه پليس آدلايد پيامي را به شعبه جنايي پليس نيو ساوت ولز فرستاد و در مورد فرد مفقودشده‌اي به نام آلفرد بوكسال پرس‌و‌جو كرد. همان روز بعدازظهر كارآگاه لين از جسيكا تامپسون خواست به همراه او به موزه استرالياي جنوبي برود. در انباري در موزه مجسمه گچي مرد سامرتني قرار داشت كه درست پيش از دفن از او ساخته شده بود. كارآگاه لين مي‌خواست جسيكا پيش از اينكه خبري از نيو ساوت ولز شود، جنازه را شناسايي كند.

گفته مي‌شود اين ابزارها مي‌توانسته‌اند به يك مامور محموله كشتي يا يك قاچاقچي اسلحه تعلق داشته باشند

جسيكا با ديدن مجسمه نيم‌تنه جا خورد. كارآگاه لين به ياد مي‌آورد: «وضع و حال جسيكا پس از ديدن مجسمه طوري بود كه تصور مي‌كردم هر لحظه ممكن است از حال برود و غش كند.» ولي در كمال تعجب و با وجود اين واكنش غيرمنتظره، جسيكا ادعا كرد كه مرد را نمي‌شناسد و نمي‌تواند بگويد اين مجسمه گچي همان آلفرد بوكسال است. البته بايد گفت، وقتي كه مأموران پليس تصميم گرفتند مجسمه نيم‌تنه‌اي از مرد سامرتني بسازند، جسد موميايي‌شده او در حال تجزيه بود و ممكن است نيم‌تنه در آن وضعيت كاملا با چهره‌ي واقعي او در زمان حيات مطابقت نداشته باشد. ولي باز هم هيچ‌چيز نمي‌تواند عكس‌العمل قوي جسيكا پس از ديدن مجسمه را توجيه كند.

روز بعد پليس آدرس آلفرد بوكسال را نيز پيدا كرد. او در خيابان پاركر ميلان نوزدهم در حومه ماربورا زندگي مي‌كرد. وقتي پليس به منزل او مراجعه كرد، سوزي ايزابل بوكسال در را باز كرد و به پليس اطلاع داد كه برادرش در خانه نيست و سر كار است. اين گفته خانم بوكسال اصلا به مذاق مأموران پليس خوش نيامد، چطور ممكن بود جسدي به سر كار رفته باشد؟! پليس به ترمينال اتوبوس راندويك مراجعه كرد و در كمال تعجب آلفرد بوكسال را زنده يافت. بوكسال بعدها در مورد مواجهه خود با پليس گفت كه مأموران پليس وقتي او را زنده ديده‌اند آشكارا اعصابشان به هم ريخته است. بوكسال مي‌گفت اينكه او در صحت و سلامت كامل جلوي‌ آن‌ها ايستاده بود، برنامه‌هايشان را كاملا به هم ريخته بود. مأموران پليس از او در مورد جسيكا تامسپون سؤالاتي كردند.

آلفرد بوكسال هم تأييد كرد كه در طول جنگ از طريق نامزد يكي از افسران همكارش با جسيكا تامپسون آشنا شده است. وقتي در مورد جزوه رايگان رباعيات خيام سؤال شد، آلفرد بوكسال تأييد كرد كه جسيكا چنين جزوه رايگاني به او داده و گفت كه همچنان اين جزوه رايگان را نگه داشته و بايد در خانه‌ باشد. پليس بوكسال را تا خانه همراهي كرد. در آنجا بوكسال يك جلد جزوه رايگان رباعيات خيام را به مأموران پليس داد. مأموران بلافاصله به صفحه آخر جزوه رايگان مراجعه كردند صفحه آخر و عبارت تمام شد دست‌نخورده بود.

جسيكا با ديدن مجسمه مرد سامرتني شوكه شد و نزديك بود غش كند

همان روز پليس سيدني يك پيام راديويي به شعبه جنايي پليس آدلايد مخابره كرد و اعلام كرد كه گزارش مربوط به گم‌ شدن آلفرد بوكسال صحت ندارد و او زنده و سالم است. شايد آلفرد باكسول سرخوردگي مأموران پليس را درك نمي‌كرد. ولي بيش از ۸ ماه تحقيقات مستمر كارآگاه لين و همكارانش را حسابي كلافه كرده بود و طبيعي بود كه انتظار داشتند آلفرد بوكسال به‌جاي اينكه آن‌طور به سؤالاتشان پاسخ دهد، همين حالا در گورستان وست‌تراس آدلايد زير خروارها خاك دفن شده باشد! 

پليس آدلايد تصميم گرفت با توجه به عكس‌العملي كه او هنگام ديدن مجسمه گچي مرد سامرتني از جسيكا تامپسون ديده، دوباره از او بازجويي كند. تصور مي‌شد كه او بيش از چيزي كه به مأموران گفته از مرد سامرتني مي‌داند. چون هنوز توجيهي براي نوشته شدن شماره تلفنش پشت جلد جزوه رايگان پيدا نشده بود. اين بار جسيكا در بازجويي‌هاي خود به پليس گفت كه به خاطر مي‌آورد همسايگانش روز ۳۰ نوامبر (همان روزي كه مرد سامرتني درگذشت) مردي را ديده بودند كه سراغ او را مي‌گيرد. ولي اين توضيحات هم نتوانست كمكي به پليس كند. به انديشه متخصصين مي‌رسيد مهم‌ترين سرنخ نتوانسته پليس را به جايي كه مي‌خواسته برساند. باز هم كارآگاه لين و همكارانش به در بسته خورده بودند. لين مجبور شد به سرنخ دوم رجوع كند.

جنگ سرد، تنش‌ها، بي‌اعتمادي‌ها و فعاليت گسترده سازمان‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي

كارآگاه لين اين بار به پنج خط حروف بزرگي كه پشت جلد جزوه رايگان رباعيات پيدا كرده بود رجوع كرد. اين حروف كاملا به‌هم‌ريخته زير نور ماوراي بنفش مطالعه شدند. خط دوم داراي خط‌خوردگي بود. دو خط پاياني با يك خط و ضربدر از سه خط آغازين جدا شده بودند. در نگاه اول به انديشه متخصصين مي‌رسيد كه حروف كاملا تصادفي و فاقد هرگونه معنا و مفهومي باشند. ولي پليس به‌سرعت اين احتمال را داد كه ممكن است با يك نوع رمز سروكار داشته باشد.

با توجه به اوضاع زمانه، حدس كارآگاهان پليس منطقي بود. در سال ۱۹۴۹، جهان با بحران جنگ سرد دست‌وپنجه نرم مي‌كرد. در خلال جنگ جهاني دوم آمريكا، استراليا، بريتانيا به همراه اتحاد جماهير شوروي (متفقين) عليه متحدين و آلمان نازي جنگيده بودند. ولي همواره نوعي بي‌اعتمادي و خصومت در خصوص شوروي و متحدانش وجود داشت. اين بي‌اعتمادي‌ها در جنگ سرد در قالب يك كشمكش همه‌جانبه ژئوپليتيكي بين دو اَبرقدرت جهان يعني ايالات متحده آمريكا (بلوك غرب) و اتحاد جماهير شوروي (بلوك شرق) و متحدانشان به منصه ظهور رسيده بود.

اثر انگشت مرد سامرتني در بايگاني شعبه جنايي پليس آدلايد. اين بايگاني‌ها اخيرا نابود شدند و تنها چند عكس‌ از آن‌ها باقي مانده است

گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي در اين دوره بدگماني عديده‌اي را پديد آورده بود. در همين حال، جنگ جهاني دوم باعث شده بود ده‌ها و صدها هزار غيرنظامي اروپايي پس از جنگ آواره شوند. اين آوارگان به‌دنبال فرار از ويرانه‌هاي جنگ بودند و استراليا همان سرزميني بود كه به آنان زندگي بهتر با فرصت‌هاي جديد را وعده مي‌داد. در آن دوران دولت عقيده داشت كه كشوري به پهناوري استراليا بايد براي مقابله با تهديد كمونيسم و دشمنان بلوك غرب به‌سرعت جمعيت خود را افزايش دهد و اين مهم از راه پذيرش گسترده مهاجران اتفاق مي‌افتاد.

چنانچه نوامبر ۱۹۴۶ بود كه آرتور كالول، وزير مهاجرت استراليا در اظهارانديشه متخصصيني گفت: «استراليايي‌ها بايد آگاه باشند كه اين سرزمين وسيع بدون داشتن جمعيت كافي نمي‌تواند از پس يك جنگ تمام‌عيار بربيايد.» متعاقب همين سياست‌هاي مهاجرتي دولت، استراليا در سال‌هاي پس از آن شاهد هجوم گسترده مهاجران بود. با توجه به جمعيت بالاي مهاجرات قاعدتاً كنترل زيادي روي آنان وجود نداشت. به اين جهت، به احتمال زياد در اين دوران جاسوسان زيادي از بلوك شرق وارد خاك استراليا شدند.

استراليا در كنار آمريكا و بريتانيا از متحدان قسم‌خورده بلوك غرب براي جلوگيري از گسترش كمونيسم در جهان بود. در همان دوران، استراليا تأسيسات بسيار پيشرفته‌اي براي آزمايش‌ موشك‌ها و سلاح‌هاي اتمي در يكي از بيابان‌هاي استرالياي جنوبي راه‌اندازي كرده بود. منطقه نظامي وومرا، پروژه‌ مشتركي بريتانيا و استراليا بود كه در سال ۱۹۴۷ راه‌اندازي شد. اين منطقه نظامي با وسعت ۱۱۲ هزار كيلومتر مربع، بزرگ‌ترين منطقه آزمايش تسليحات دوربُرد در جهان بود.

 نزديك‌ترين شهر بزرگ به وومرا آدلايد بود. جايي كه افسران و سربازاني كه در منطقه نظامي خدمت مي‌كردند مجاز بودند براي مرخصي به آنجا بروند؛ بنابراين كمونيست‌هايي كه به‌دنبال اطلاعات دست ‌اول و محرمانه بودند بايد رهسپار اين شهر مي‌شدند. با توجه به اينكه هنوز هيچ‌كس اطلاعي از هويت مرد سامرتني ندارد، امكان اينكه او نيز يكي از همان جاسوساني بوده كه به مأموريت آدلايد اعزام شده چندان دور از ذهن نيست.

تصوير انيميشن بازسازي‌شده‌اي از مرد سامرتني 

كارآگاه لين رمزهاي پشت جلد جزوه رايگان رباعيات را براي رمزگشايي به واحد ضد جاسوسي نيروي دريايي استراليا محول كرد. در همين حال، پليس بار ديگر رمزهاي پشت جلد جزوه رايگان را در اختيار مطبوعات گذاشت. پس از چاپ رمزهاي جزوه رايگان مرد سامرتني بود كه خيل عظيمي از كدشكن‌ها و رمزنگاران آماتور از سرتاسر استراليا تصميم گرفتند اين چالش را بپذيرند. مطابق انتظار، اندكي بعد رمزهاي جزوه رايگان رباعيات به يكي از دغدغه‌هاي ذهني بسياري از مردم استراليا تبديل شد. به‌زودي تلفن‌هاي بي‌شماري از سوي رمزنگاران آماتور به پليس شد. نتيجه اين رمزنگاري‌ها از پيدا كردن الگوهاي بي‌ربط تا عبارت‌هاي فاقد معنا متغير بود. حتي روزنامه‌اي در آدلايد به نام نيوز، نامه‌اي از سوي شخصي دريافت كرد كه ادعا مي‌كرد كدها را رمزگشايي كرده است. او گفته بود كه رمزگشايي او حروف ابتدايي نام مرد سامرتني را نيز مشخص كرده است. ولي اين فرد در ازاي زحمتي كه كشيده بود پاداشي قابل‌توجه از پليس مي‌خواست.

اين شخص، بيل هاروي يك نظافتچي بود كه عقيده داشت كليد شكستن رمز قوه‌ تخيل است. به گفته هاروي، حروف اصلي اين پيغام تعمداً حذف شده بودند و تنها با قوه تخيل مي‌شد اين حروف رمزي را خواند. قابل تصور بود كه پليسي توجه اندكي به اين فرضيه‌ي عجيب كند. ولي فرضيه ديگري كه از سوي گروهي از دانش‌آموزان دبيرستاني در سيدني مورد توجه پليس قرار گرفت. بر اساس فرضيه اين پسران دبيرستاني هر كدام از حروف نمايانگر يك عدد بودند و اين اعداد نيز شماره‌ تلفن شعبه آدلايد بانك كامان‌ولت استراليا را تشكيل مي‌دادند. ولي اين‌طور نبود، پليس با توجه به اشتباه بودن تلفن بانك اين فرض را هم كنار گذاشت.

با توجه به نزديكي وومرا، حضور يك جاسوس در آدلايد عجيب نبود

از آن سوي، واحد ضد جاسوسي نيروي دريايي پس از هفته تلاش براي رمزگشايي نهايتا روز ۱۳ آگوست ۱۹۴۹ پيغامي براي پليس آدلايد فرستاد و اعلام كرد كه اين كد قابل رمزگشايي نيست. در بخشي از پاسخ نيروي دريايي ارتش گفته شده بود: «تعداد كافي حروف براي نتيجه‌گيري قطعي از تجزيه‌وتحليل‌ها وجود ندارد، اما شواهد حاكي از آن است كه اين حروف دستكم رمز يا كدهاي ساده‌اي نيستند.»

در همين حال، پليس تلفني را از شخصي دريافت كرد كه مطمئن بود مرد سامرتني، يك مرد روسيه‌اي به نام كليمنت ووراشيلوف است. اين مرد اعتقاد داشت كه ووراشيلوف در آن زمان در يك مأموريت جاسوسي فوق محرمانه در استراليا به سر مي‌برد. با توجه به ماهيت پرونده و اينكه هيچ سرنخي در دست كارآگاه لين و همكارانش نبود. آن‌ها مجبور بودند هر سرنخي را جدي بگيرند. ولي خيلي زود پيگيري‌هاي پليس نشان داد كه مرد روس زنده است و همين حالا در مسكو زندگي مي‌كند. اگر نام ووراشيلوف برايتان آشنا است بايد بگوييم كه كليمنت ووراشيلوف يكي از بلندپايه‌ترين مقامات شوروي در دوران ژوزف استالين (رهبر اتحاد جماهير شوروي بين سال‌هاي ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۳) و به‌نوعي دست راست او بود.

جزوه رايگان رباعيات خيام متعلق به آلفرد بوكسال كه در آن، تقديم‌نامچه جسيكا تامپسون به چشم مي‌خورد

بياييد براي لحظه‌اي تصور كنيم كه مرد سامرتني واقعا يك جاسوس بود و واقعيت‌هاي اين پرونده تا اين لحظه كنار هم بگذاريم. متوفي در ساحل بدون پول و مدرك شناسايي پيدا شده بود. اثر انگشت او در هيچ نقطه‌اي در استراليا، آمريكا يا اروپا شناسايي نشد، چمدان او هيچ اتيكت يا برچسبي نداشت و اتيكت‌هاي اكثر لباس‌هاي او تعمداً از روي لباس‌ها كَنده شده بودند؛ و تكه كاغذ مرموزي با عبارت تمام شد هم در جيب مخفي او قرار داده شده بود كه پليس را به جزوه رايگان رباعياتي رساند. پشت جلد جزوه رايگان هم يك شماره تلفن متعلق به پرستاري نوشته شده بود. پرستاري كه به انديشه متخصصين بيش از چيزي كه مي‌گفت مي‌دانست؛ و البته كد مخفي كه هيچ‌كس از جمله واحد ضد جاسوسي نيروي دريايي استراليا هم قادر به رمزگشايي آن نبود. با توجه به نزديكي منطقه نظامي وومرا، حضور يك جاسوس كاركشته و ماهر در آدلايد عجيب نبود.

ولي از سوي ديگر پليس آدلايد مانند هر كدام از فرضيه‌هايي كه در مورد هويت مرد سامرتني مطرح شده، هيچ مدرك قطعي از جاسوس بودن او هم ندارد. نهايتا كسي نتوانست مرد سامرتني را شناسايي كند تا پرونده‌ي او عملا وارد قلمروي پرونده‌هاي سرد شود. اگر مرد سامرتني جاسوس بود. كسي كه شغلش اين بود كه جلوي كشف هويتش را بگيرد، بايد بگوييم كه واقعا در كارش بهترين بود. او هيچ‌ ردپايي از خود برجاي نگذاشته بود. با عدم توفيق در رمزگشايي رمزهاي جزوه رايگان، پليس آدلايد براي چندمين بار به بن‌بست رسيد. به اين ترتيب، به انديشه متخصصين مي‌رسيد هويت مرد سامرتني براي هميشه همچون رازي سربه‌مهر باقي بماند.

حواشي مستند پشت پرده معماي مرد سامرتني

در سال ۱۹۷۸ يعني در سالگرد سي سالگي پرونده مرد سامرتني، برنامه تلويزيوني «پشت پرده (Inside Story)» از شبكه تلويزيوني اي‌بي‌سي (ABC) استراليا پخش كرد. مجري اين برنامه استورات لِتلمور، با بسياري از افراد اصلي درگير پرونده مصاحبه كرد. يكي از افرادي كه لتلمور با او در برنامه صحبت كرد، پل لاوسون بود، همان تاكسيدرميستي كه نيم‌تنه گچي مرد سامرتني را ساخته بود. مجسمه‌اي كه پليس انتظار داشت بعداً به شناسايي مرد سامرتني كمك كند. استوارت در برنامه خود از لاوسون سؤال كرد كه آيا تابه‌حال اتفاق افتاده كه كسي مجسمه را شناسايي كند؟

لاوسون در پاسخ گفت: «كسي به من چيزي نگفته است، اگر هم بوده مستقيم به پليس گفته‌اند.» ولي استورات لتلمور باز هم بيشتر و بيشتر با سؤالات پي‌درپي خود لاوسون را ترغيب به توضيح بيشتر كرد. لتلمور بعدا خطاب به لاوسون گفت: «شما يكي از افراد كليدي اين پرونده هستيد» و نهايتا اينجا بود كه كاسه‌ي صبر لاوسون لبريز شد و به او گفت: «داريد وارد مباحثه‌هاي حساس مي‌شويد.» لحن لاوسون و اشاره‌ي او به «مسائل حساس» چنان بود كه تلويحاً گفته باشد لطفاً پايتان را از گليمتان درازتر نكنيد! ولي لتلمور باز هم سؤالات بيشتري پرسيد و نهايتا از او پرسيد: «نمي‌خواهي در مورد سؤالي كه پرسيدم جوابي بدهي؟» در اينجا بود كه لاوسون با لبخندي جواب داد:‌«نچ!»

حروف رمزي نوشته شده پشت جلد جزوه رايگان رباعيات

يكي ديگر از افرادي كه لتلمور در برنامه خود با او صحبت كرد، آلفرد بوكسال بود. بوكسال همان افسر ارتش استراليا در شركت حمل‌و‌نقل آب بود. كسي كه جسيكا به او يك جزوه رايگان رباعيات خيام هديه داده بود. پليس براي مدت كوتاهي فكر مي‌كرد آلفرد بوكسال همان مرد سامرتني است. ولي خيلي زود مشخص شد بوكسال زنده است. در طول برنامه صحبت‌هاي ردوبدل‌شده بين مجري برنامه و آلفرد بوكسال نشان داد كه بوكسال قبل از اينكه جسيكا تامپسون را ملاقات كند، در واحد جاسوسي ارتش استراليا خدمت مي‌كرده است. همچون لاوسون، بوكسال هم از جواب دادن به سؤالات لتلمور تا حدي طفره رفت. نهايتا وقتي مجري برنامه از او پرسيد كه آيا مرد سامرتني جاسوس بوده؟ آلفرد بوكسال مكث طولاني كرد و با پوزخندي گفت: «به انديشه متخصصينتان فرضيه خيلي ملودراماتيكي نيست؟»

مرد سامرتني؛ قرباني يك مسموميت غذايي ساده!

شايد فرضيه جاسوسي آن‌طور كه در ابتدا تصور مي‌شد آن‌قدرها قابل قبول نباشد. طي سال‌هاي پس از ماجراي مرد سامرتني فرضيه‌هاي ديگري نيز مطرح شدند. در سال ۲۰۰۴ يك متخصص نگه‌داري مواد غذايي آخرين وعده غذايي مرد ناشناس را كه يك پاستي بود به‌دقت موشكافي كرد. پاستي نوعي شيريني است كه گاهي در تهيه آن از گوشت و سبزي‌ها نيز استفاده مي‌شود. اين متخصص ادعا كرد كه در آن زمان دي‌اكسيد گوگرد به‌عنوان ماده نگه‌دارنده توسط قنادي‌ها براي نگه‌داري پاستي به كار مي‌رفته است و ممكن است در اين مورد و موارد زيادي از مقادير بيش از حد اين نگه‌دارنده استفاده شده باشد.

 استفاده از اين ماده نگه‌دارنده در مقادير كم بي‌ضرر است؛ ولي مقادير بالاي آن مي‌تواند باعث اختلال در تنفس، ايست قلبي و حتي مرگ شود. به همين دليل نيز سال‌ها پس از دهه ۱۹۴۰ بود كه سازمان غذا و داروي استراليا ميزان مصرف دي‌اكسيد گوگرد را محدود كرد. به اين جهت، شايد مرد سامرتني قرباني يكي از آن پاستي‌ها بد قنادي‌ها شده باشد. ولي آيا اين امكان وجود دارد كه دي‌اكسيد گوگرد همان سم مرموزي باشد كه محققان در سال ۱۹۴۹ به‌دنبال آن بودند؟

مادرم يك جاسوس بوده و شايد در قتل مرد سامرتني نقش داشته

گِري فيلتوس، كارآگاه بازنشسته دايره قتل پليس آدلايد كه در سال ۲۰۰۴ بازنشسته شد، در زماني‌كه پسربچه‌اي بيش نبود در مورد پرونده مرد سامرتني شنيده بود. او پس از بازنشستگي تصميم گرفت براي سرگرمي به حل اين پرونده بپردازد. اين با وجود هشدارهاي برخي از همكاران فلتوس بود كه مي‌گفتند ممكن است سر همين پرونده عقلش را از دست بدهد! ظاهرا فلتوس عقلش را از دست نداد و بعداً جزوه رايگاني درباره تحقيقات خود نوشت و حتي پيش از اينكه جسيكا تامپسون در سال ۲۰۰۷ فوت كند با او صحبت كرد.

فتلوس گفت كه جسيكا آشكار از پاسخ به سؤالات او طفره مي‌رفت و تلاش زيادي مي‌كرد كه از توجهات به دور باشد. در واقع هر بار كه پرونده توجه رسانه‌ها دوباره به خود جلب مي‌كرد و هياهوي پيرامون آن درمي‌گرفت، پرستار سابق يا به تعطيلات مي‌رفت يا اينكه به كل آدرس منزلش را عوض مي‌كرد. پس از مصاحبه‌هاي استورات لتلمور و گِري فلتوس اين تصور به وجود مي‌آيد كه برخي از كساني كه درگير پرونده بودند بيش از آنكه ادعا مي‌كردند از جريان اطلاع داشتند.

جسيكا تامپسون (جستين) همراه پسرش رابين

يكي از آخرين كساني كه همچنان مشغول تحقيق در مورد مرد سامرتني است،‌ دكتر درِك ابوت، استاد مهندسي در دانشگاه آدلايد است. دكتر ابوت ۶۰ ساله مهارت‌هاي زيادي در حوزه‌هاي رمزنگاري، رياضيات و پزشكي قانوني دارد. او هم مانند بسياري پس از خواندن مطلبي در يك مجله‌ مجذوب معماي مرد سامرتني شده است. دكتر ابوت از سال ۲۰۰۷ تحقيقات خود را در مورد مرد سامرتني آغاز كرد.

دكتر ابوت قبلا در مصاحبه‌اي گفته بود كه علاقه‌اي به نحوه مرگ مرد سامرتني ندارد، بلكه مهم‌ترين مسئله اين است كه بالاخره نام مرد بيچاره را به او بازگرداند. تحقيقات ابتدايي دكتر ابوت معطوف رمزگشايي از رمزي بود كه پشت جلد جزوه رايگان رباعيات نوشته شده بود. ولي ۶ سال تحقيقات او را هم به جايي نرساند. پليس آدلايد هم در زماني‌كه پرونده مرد سامرتني در جريان بود، نتوانسته بود اين كد مخفي را رمزگشايي كند. دكتر ابوت بعدا توجه خود را معطوف به جسيكا تامپسون كرد. جسيكا و همسرش پراسپر، دو فرزند به نام‌هاي رابين و كيت داشتند.

«مادرم جاسوس روسيه بود»

در سال ۲۰۱۳ برنامه خبري «۶۰ دقيقه استراليا» مصاحبه‌اي را با كيت انجام داد. كيت در اين مصاحبه‌ گفت كه جدا عقيده دارد مادرش يك جاسوس روسيه‌اي بوده و ممكن است كه در قتل مرد سامرتني نقش داشته است. كيت در بخشي از اين مصاحبه رو به مجري برنامه گفت: «مادرم گذشته‌ي تاريكي داشت.» كيت در صحبت‌هاي خود تا جايي پيش رفت كه گفت مادرش مي‌دانست مرد سامرتني كيست و به او نيز گفته اين رازي است كه تنها برخي مقامات رده‌بالاي پليس از آن اطلاع دارند. چنين اظهارانديشه متخصصيني باز هم توجه ما را به مصاحبه‌هاي جنجالي اعتبار استوارت لتلمور سوق مي‌دهد. مصاحبه‌هاي اين مجري قديمي تلويزيون استراليا با پل لاوسون و آلفرد بوكسال به‌وضوح نشان داده بود، دو تن از شخصيت‌هاي اصلي درگير پرونده مرد سامرتني از صحبت كردن پيرامون حقايق ماجرا طفره مي‌روند. در همين حال، فرضيه جاسوسي تنها زماني به اثبات مي‌رسد كه كدهاي مخفي پشت جلد جزوه رايگان رباعيات رمزگشايي شود و براي مثال اطلاعاتي در مورد اسرار نظامي منطقه وومرا از آن استنباط شود.

ولي دكتر ابوت هيچ عقيده‌اي به فرضيه جاسوسي ندارد. بلكه به عقيده او ماجراي مرد سامرتني يك داستان عاشقانه آن هم عشقي نافرجام بوده است. دكتر ابوت طي تحقيقات خود متوجه شد كه پسر جسيكا، رابين تامپسون در سال ۲۰۰۹ درگذشته است. ولي او توانست همسر سابق او روما اِيگان و دخترش راشل را پيدا كند. دكتر ابوت عكسي از مرد سامرتني را به روما داد و از او سؤال كرد كه آيا او كسي را مي‌شناسد كه به اين شخص شباهت داشته باشد؟ روما بلافاصله پاسخ داد، بله همسر سابق او رابين تامپسون شباهت غريبي به اين مرد داشته است. در واقع رابين دقيقا همان دو ويژگي صورتي را دارد كه مرد سامرتني داشت؛ يعني همان شكل خاص لاله گوش و نداشتن دو دندان پيشين.

تحقيقات اوليه در سال ۱۹۴۹ نشان داده بود كه مرد سامرتني داراي خصوصيات خاصي است. او دو دندان پيشين نداشت و به همين خاطر دندان‌هاي نيش او مستقيما كنار دندان‌هاي جلويي درآمده بود. يكي ديگر از مشخصات خاص مرد سامرتني، وضعيت خاص لاله‌ي گوش‌هايش بود. حفره فوقاني لاله گوش مرد كه به آن «زُورقي» گفته مي‌شود، از حفره تحتاني كه «صدفي» نام دارد خيلي بزرگ‌تر بود. اين مشخصه تنها در ۱ درصد از تمام افراد سفيدپوست ديده مي‌شود. دكتر ابوت عقيده دارد اين صفات مشابه نشان مي‌دهد كه رابين تامپسون در واقع پسر مرد سامرتني بوده است.

رابين و روما تامپسون، والدين راشل

وقتي كه دكتر ابوت تحقيقاتش را دنبال كرد متوجه شد زماني‌كه رابين پسر كوچكي بوده، جسيكا تامپسون او را در كلاس‌هاي رقص باله نام نويسي كرده است. رابين در همان‌جا رقصيدن را آغاز كرده و بعداً به يكي از اعضاي تيم رقص باله استراليا تبديل شده است. چنانچه تحقيقات اوليه كالبدشكافي روي جسد مرد سامرتني نشان داده بودند، او داراي عضلات ساق پاي بسيار قوي بود. عضلاتي كه معمولا تنها در دوچرخه‌سوارهاي حرفه‌اي يا بالرين‌ها و رقاص‌هاي باله ديده مي‌شود. شايد اين ارتباط چندان مستقيم نباشد. ولي جسيكا براي ثبت‌نام پسرش در كلاس رقص مي‌توانسته از كسي الهام گرفته باشد، كسي كه خودش رقاص بود و مي‌توانست پدر واقعي پسرش باشد.

حال دكتر ابوت مي‌خواهد به كمك روما ايگان، از مقامات دادستاني استراليايي جنوبي درخواست نبش قبر مرد سامرتني را كند. در اين صورت او مي‌تواند نمونه دي‌اِن‌اي مرد سامرتني را از استخوان‌هايش استخراج كند و نهايتا آن را با دختر او راشل مقايسه كند. اگر رابين واقعا پسر مرد سامرتني بوده باشد، راشل مي‌تواند حداقل ۲۵ درصد از تركيب ژنتيكي پدربزرگ خود را به ارث برده باشد. بااين‌حال، درخواست دكتر ابوت براي نبش قبر مرد سامرتني تابه‌حال دو بار توسط دادستان كل استرالياي جنوبي رد شده است.

خويشاوند توماس جفرسون، قاچاقچي اسلحه يا بالرين

دادستان كل استرالياي جنوبي معتقد است اين موضوع بيش از هر جنبه‌ي جنايي ماهيتي كنجكاوانه دارد و كنجكاوي نمي‌تواند دليل موجهي براي نبش قبر يك مرد بيچاره باشد. دكتر ابوت با همكاري كالين فيتزپاتريك، يك تبارشناس پزشكي قانوني نمونه‌هاي دي‌اِن‌اي راشل را با روما مقايسه كرد تا ژنومي كه از رابين به او به ارث رسيده را تعيين كند. او سپس اين نمونه ژنتيكي را با اطلاعات موجود در يك پايگاه داده عظيم اطلاعات ژنتيكي مقايسه كرد. فيتزپاتريك در يافته‌هاي خود متوجه شد كه راشل داراي تباري از ايالت‌هاي ساحلي اقيانوس اطلس آمريكا است. حتي او به لحاظ ژنتيكي به توماس جفرسون (سومين رئيس جمهور و از بنيان‌گذاران ايالات متحده) نيز بسيار نزديك بود. البته مشخص نيست اين تركيب ژنتيكي از طرف پدري است يا مادري.

ممكن است مرد سامرتني از نوادگان نزديك توماس جفرسون بوده باشد

نكته جالب ديگر اينكه قبلاً سرنخ‌هاي به دست آمده بود كه مرد سامرتني را به آمريكا پيوند مي‌داد. يكي از اين سرنخ‌ها همان نخ‌هاي نارنجي بود كه تنها در آمريكا يافت مي‌شدند. سرنخ‌ بعدي كراوات مرد سامرتني است كه مطابق استانداردهاي آمريكايي (با راه‌راه‌هايي مايل به سمت راست) بود.

البته همه اين‌ها منوط به اين است كه رابين واقعا پسر مرد سامرتني و راشل نوه او باشد. ولي احتمال اينكه مرد سامرتني با توماس جفرسون ارتباط داشته باشد، فرضيه جالبي است! فرضيه‌ي ديگري كه در مورد مرد سامرتني مطرح شده، او را داراي تباري يهودي دانسته‌اند. پس از دفن مرد سامرتني دسته‌گل‌هاي مرموزي سر از قبر او درمي‌آوردند. بعداً حتي سنگ‌ريزه‌هاي روي قبر مرد پيدا شد كه به‌صورت مخروطي روي هم گذاشته شده بودند. اين شيوه‌ي علامت‌گذاري قبر يك سنت يهودي است. چنانچه كِرِي گرينوود در جزوه رايگان چاپ ۲۰۱۲ خود «تمام شد: معماي مرد سامرتني» به آن اشاره كرده است.  

رابين تامپسون ويژگي‌هاي ظاهري بسيار شبيه به مرد سامرتني داشت

به عقيده كِرِي گرينوود، مرد سامرتني ممكن است كه يك قاچاقچي اسلحه بوده كه به كشور تازه تأسيس فلسطين اشغالي اسلحه قاچاق مي‌كرده است. در طول ستيز ميان فلسطين اشغالي و اعراب (از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷؛ جنگ شش‌روزه) ايالات متحده و انگليس در سال ۱۹۴۸ تحريم‌هاي تسليحاتي را عليه هر دو طرف وضع كردند. قبلاً در سال ۱۹۴۹ چمدان مرد سامرتني پيدا شده بود كه در آن لوازمي همچون پيچ‌گوشتي، كارد غذاخوري، يك قلم‌موي استنسيل و يك قيچي پيدا شده بود. گفته مي‌شود اين ابزارها مي‌توانسته‌اند به يك مأمور يا افسر محموله كشتي تعلق داشته باشند. افسراني كه معمولا از قلم‌مو براي استنسيل كردن محموله و از كارد و قيچي هم براي بريدن و باز كردن جعبه‌ها و صندوق‌هاي مهروموم‌شده استفاده مي‌كردند. ظاهرا حالا پس از مرگ او كسي با گذاشتن سنگ‌ريزه‌هايي روي قبر او از خدماتش تشكر مي‌كرد.

بنابراين تا اينجاي كار مرد سامرتني مي‌توانسته يك قاچاقچي، يك جاسوس جنگ سرد يا پدري محروم از حق پدري و البته از نوادگان توماس جفرسون بوده باشد. ولي تمامي فرضيه‌ها يك نكته مهم كم دارد و آن هم علت مرگ است. اگر او يك قاچاقچي بوده، آيا يك دلال اسلحه او را از پاي درآورده است؟ اگر جاسوس بوده، پس از لو رفتن هويتش كشته شده است؟ و اگر پدر رابين تامپسون بوده، توسط يك عاشق حسود كه بعداً با مادر رابين ازدواج كرده، كشته شده است؟ و جسيكا تامپسون هم با تازه‌شوهر هم‌قسم شده كه هيچ‌وقت راز او را فاش نكند. شايد هم داستان ساده‌تر تمام اين داستان‌هاي عجيب و ملودراماتيك بوده است.

خوردن يك پاستي بد باعث يك واكنش آلرژيك شديد در مرد و نهايتا مرگ او شده است. با هجوم مهاجران به استراليا در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم، بسياري با تغيير نام و دست‌وپا كردن هويتي تازه، زندگي جديدي را شروع كردند. به اين ترتيب، ممكن است كه مرد سامرتني نيز يكي از همان مهاجراني باشد كه از ويرانه‌هاي جنگ فرار كرده و مي‌خواسته زندگي جديدي را در استراليا شروع كند و كَندن اتيكت‌هاي روي لباس‌ها هم ممكن است به اين دليل باشد كه او لباس‌ها را به‌صورت دسته دوم خريده است.

تحقيقات دكتر ابوت و ديگران براي كشف هويت مرد سامرتني

 دكتر ابوت همچنان مشغول تلاش براي دريافت جواز نبش قبر مرد سامرتني است تا بتواند يافته‌هاي تبارشناسي فيتزپاتريك را تأييد كند. ايمي نايت، نويسنده و دكتر رِني بلكي، متخصص پزشكي قانوني نيز در سال ۲۰۱۸ اجازه استخراج نمونه‌ دي‌اِن‌اي مرد سامرتني را از موهاي برجاي‌مانده روي مجسمه گچي او دريافت كردند. رني بلكي طي تحقيقات خود به نكته‌اي تكان‌دهنده برخورد. او در مصاحبه‌اي گفت: «مردم به‌راحتي فراموش كرده‌اند كه اينجا مرد گمنامي داريم كه هرگز هيچ كسي از اعضاي خانواده و دوستانش براي پيدا كردنش رجوع نكردند و اين مسئله پس از گذشت ۷۰ سال بسيار دردناك است.»

 بالاخره دكتر ابوت پس از چندمين تلاش خود در سال ۲۰۱۹ توانست از ويكي چپمن، دادستان كل استرالياي جنوبي اجازه نبش قبر مرد سامرتني را بگيرد. ولي اين جواز نبش به شرطي به دكتر ابوت داده شد كه ماليات‌دهندگان هيچ هزينه‌اي متقبل نشوند. به اين ترتيب، دكتر ابوت بايد بدون حساب كردن روي هزينه‌هاي دولتي خودش تمام هزينه‌هاي لازم كه بالغ بر ۲۲ هزار دلار مي‌شود را تأمين كند.

دكتر درِك ابوت و همسرش، راشل؛ كسي كه گمان‌ مي‌رود نوه‌ مرد سامرتني باشد

نهايتا تحقيقات دكتر ابوت به هر سويي برود، نمي‌تواند علت مرگ او و البته هويت واقعي مرد را به او بازگرداند. اينكه او كه بوده را ممكن است تنها جسيكا تامپسون و شركا و همدستانش بدانند. پيدا شدن شماره تلفن او پشت جلد جزوه رايگان مرد سامرتني نمي‌توانست تصادفي بوده باشد و البته اينكه او با ديدن مجسمه گچي چنان شوكه شده كه نزديك بوده غش كند و نهايتا سال‌ها تغيير آدرس، فرار از كانون توجهات و تمايل نداشتن به افشاي اسرار نشان مي‌دهد كه او از هويت مرد سامرتني اطلاع داشته است.

حال اينكه اين دو قبلاً دو دلداده، دو جاسوس يا دو شريك جرم بودند مهم نيست. آنچه مشخص است اينكه اين دو در هر ماجرايي، هرچه بوده باهم بودند و اگر خود جسيكا قاتل مرد سامرتني نبوده، لابد مي‌دانسته چه كسي مرد سامرتني را كشته و به هر دليلي حاضر نشده تا روزي كه زنده است حقيقت را فاش كند و سرانجام رازش را با خود به گور برده است. واضح است مرد سامرتني كسي بوده كه جسيكا او را مي‌شناخته و برايش اهميت داشته است. تمام شد!

پي‌نوشت‌ها:

۱. آخرين رباعي كه در اكثر نسخ انگليسي رباعيات خيام از جمله نسخه‌اي كه مرد سامرتني در دست داشته، چاپ‌شده‌ي رباعي «ياران به موافقت چو ديدار كنيد، بايد كه ز دوست ياد بسيار كنيد؛ چون باده‌ي خوشگوار نوشيد به هم، نوبت چو به ما رسد نگونسار كنيد» است. ترجمه‌ي انگليسي فيتزجرالد دقيقا همان مفهومي كه به ذهن فارسي‌زبانان مي‌رسد، متبادر نمي‌كند يا به تعبير ايتالو كالوينو؛ «شعر گل و ترجمه‌ي آن رايحه‌ي گل»؛ ولي به هر روي، همين رباعي و كَندن عبارت تمام شد از زير آن، گمانه‌زني‌هاي زيادي در مورد احتمال خودكشي مرد سامرتني به وجود آورده تا جايي كه روزنامه‌نگاري در مقاله‌اي كه روز ۱۰ ژوئن ۱۹۴۹ در نشريه اَدورتايزر به چاپ رسيد، ضمن شرح معناي ضمني رباعي حكيم عمر خيام: ‌«هنگامي كه ياران گرد هم جمع شديد و ايام را به خوشي و باده‌نوشي گذرانديد؛ [با ريختن باده‌ي من بر زمين] مرا از ياد نبريد.» عنوان كرده بود: «ظاهرا مرد سامرتني يقين داشته كه جام باده خالي است و ديگر درنگ را جايز ‌ندانسته.»

۲. جسيكا تامپسون (جستين) در جزوه رايگاني كه به آلفرد بوكسال تقديم كرده در تقديم‌نامچه رباعي ۷۰ را با خط خود نوشته است. ترجمه تحت‌اللفظي اين رباعي چنين است: «قطعا، قطعا، قبلاً بارها توبه كرده‌ام، اما آيا هنگام توبه هوشيار بودم؟ و بعد، و بعد بهار آمد با گل سرخي در دست، توبه قديمي من تقديم چمنزار باد.» رباعي اصلي خيام نيز به اين ترتيب است: «هر روز برآنم كه كنم شب توبه، وز جام پياپي لبالب توبه؛ واكنون كه شكفت برگ گل‌برگم نيست، در موسم گل ز توبه يارب توبه.»

۳. تابه‌حال كسي موفق به رمزگشايي حروف رمزي پشت جلد جزوه رايگان رباعيات نشده است؛ اما برخي گمانه‌زني‌ها حاكي از آن است كه ممكن است اين حروف ظاهرا تصادفي در واقع سرواژه‌ي كلمات باشند. چنانچه گِرِي فلتوس، كارآگاه بازنشسته ضمن تحقيقات خود در مقاله‌اي در ساندي‌ميل عنوان كرد كه خط آخر ممكن است به اين صورت قابل رمزگشايي باشد: «It's Time To Move To South Australia Moseley Street.» خيابان موسلي همان جايي است كه پرستار تامپسون در آن زندگي مي‌كرد.

۴. دكتر درِك ابوت در جريان تحقيقات خود درباره مرد سامرتني با راشل ايگان (نوه‌ي احتمالي مرد سامرتني) آشنا شد. اين آشنايي نهايتا به ازدواج اين دو در سال ۲۰۱۰ ختم شد. اين زوج هم‌اكنون صاحب ۳ فرزند هستند و در آدلايد زندگي مي‌كنند.

تبليغات
جديد‌ترين مطالب روز

هم انديشي ها

تبليغات

با چشم باز خريد كنيد
اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران شما را براي انتخاب بهتر و خريد ارزان‌تر راهنمايي مي‌كند
ورود به بخش محصولات