زامبي‌ها از كجا آمده‌اند؛ نگاهي به جنبه‌هاي حقيقي افسانه‌ي مردگان متحرك

يك‌شنبه ۹ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۰
مطالعه 8 دقيقه
مرجع متخصصين ايران
زامبي‌ها همان موجودات ناميرا با چهره‌ي كريه و ترسناك هستند كه طي چند دهه‌ي اخير ژانر وحشت را قبضه كرده‌اند؛ ولي اين موجودات خيالي از كجا آمده‌اند؟
تبليغات

معمولا پس از مطالعه‌هاي اوليه در مورد زامبي‌ها در فرهنگ معاصر ناگزير به فيلم سينمايي «شب مردگان زنده (۱۹۶۸)» اثر جرج رومرو مي‌رسيم. در فيلم هيچ‌گاه اشاره‌اي به واژه «زامبي» نشده و فيلم اقتباسي آزاد از رمان خون‌آشامي «من افسانه‌ام» اثر ريچارد ماتسون است. در اين رمان آخرين انسان زنده تلاش مي‌كند علاجي براي ويروس خون‌آشامي پيدا كند. ولي تاريخچه فيلم‌هاي ژانر زامبي حتي از فيلم «زامبي سفيد (۱۹۳۲)» به نيروي سادهداني ويكتور هالپرين به عقب‌تر بازمي‌گردد. فيلم زامبي سفيد اندكي پس از فيلم‌هاي هيولايي مشهور استوديوي فيلم‌سازي يونيورسال يعني «فرانكشتاين» و «دراكولا» بر پرده نقره‌اي سينما نقش بست.

در فيلم سينمايي زامبي سفيد توضيحات زيادي درباره زامبي‌ها براي مخاطبان آمريكايي ارائه شده است؛ زيرا اين فيلم حاوي باورهاي مختلفي از هائيتي و آنتيل فرانسه در كارائيب بود كه بعدا وارد فرهنگ عامه شدند. درواقع زامبي‌هايي كه امروز سراغ داريم، تماما نتيجه‌ي همين تفسيري هستند كه از برخي عقايد و باورهاي ريشه‌گرفته از اين مستعمره به دست آمده‌اند. بااين‌حال بنا به برخي گمانه‌زني‌ها، كلمه زامبي در زبان‌هاي غرب آفريقا ريشه دارد. واژه‌ي «ندواخبار تخصصيبي (Ndzumbi)» در زبان ميتسوگو در كشور گابون به‌ معناي «جسد» است و صورت ديگري از همين واژه «ناخبار تخصصيبي» در زبان كنگويي به ‌معناي «روح مُرده» است. اين‌ها همان مناطقي هستند كه برده‌داران اروپايي از آنجا آدم‌هاي بي‌گناه بسياري را با توسل به زور به آن سوي اقيانوس اطلس مي‌بردند تا در مزارع نيشكر در هند غربي (كارائيب) كار كنند. سود كلان اين كشورها موجبات ظهور ابرقدرت‌هايي مانند فرانسه و انگلستان را فراهم كرد.

وودو در هائيتي وزن استعاري سياسي داشت و حتي پاپادوك دوواليه (رئيس‌جمهور هائيتي از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۷۱) خود را يك روحاني آئين وودو مي‌دانست

بردگان آفريقايي دينشان را با خود به آن سوي اقيانوس‌ها بردند. بااين‌حال قوانين پادشاهي فرانسه بردگان را ملزم مي‌كرد دين رسمي اين كشور (مسيحيت كاتوليك) را بپذيرند. ازآنجاكه مردمان هيچ فرهنگي دين و باورهاي خود را به يكباره رها نمي‌كنند، مجموعه‌اي از اديان جديد شكل گرفت كه همچنان با خلاقيت، سنت‌هاي باستاني را حفظ كرده بودند. اين اديان عبارت‌اند بودند از وودو در هائيتي، اوبيه در جامائيكا و سانتريا در كوبا.

ولي زامبي چيست؟ در مارتينيك و هائيتي زامبي مي‌تواند يك اصطلاح عمومي براي اشاره به روح يا شبح باشد؛ يعني هر موجودي كه شب‌ها به اشكال بي‌شماري درمي‌آيد. ولي به‌تدريج با اين باور آميخته شد كه يك بوكر (جادوگر زن يا ساحره وودو كاپلاتا) مي‌تواند قرباني خود را به واسطه‌ي جادو، هيپنوتيزم يا يك معجون بكشد (يا مسخ‌ كند) و سپس دوباره زنده كند و چون روح يا اراده‌ اين فرد در تسخير جادوگر است، ناگزير بدل به برده‌ شخصي او مي‌شود. درواقع زامبي بودن نتيجه‌ي منطقي بردگي نيز هست؛‌ يعني شخصي كه بدون نام و اراده، در كام زندگي همچون مرگ گرفتار شده است و بايد براي هميشه كارهاي طاقت‌فرسا انجام دهد.

سپيده‌دم مردگان

ملل امپرياليستي به يك دليل بسيار خوب به وودو در هائيتي علاقه پيدا كردند. شرايط در مستعمره‌ي فرانسه بسيار وحشتناك و مرگ‌و‌مير در ميان بردگان بسيار بالا بود؛ به‌طوري‌كه سرانجام بردگان در سال ۱۷۹۱ شورش كردند و موجب سرنگوني حكومت اربابان ظالم خود شدند. به اين ترتيب سنت دومينگوي فرانسه به هائيتي تغيير نام پيدا كرد. هائيتي پس از جنگ طولاني كه در سال ۱۸۰۴ به پايان رسيد، بدل به اولين كشور مستقل سياه‌پوستان در منطقه‌ شد. ولي ازآنجاكه موجوديت اين كشور به‌نوعي اهانت به امپراطوري‌هاي اروپايي بود، همچنان درگير خشونت افسارگسيخته، خرافات و مرگ‌ومير بسيار باقي ماند. به اين ترتيب در تمام طول قرن نوزدهم اخبار و شايعات زيادي از آدم‌خواري، قرباني كردن انسان و آداب‌ورسوم عرفاني عجيب‌وغريب در هائيتي به گوش مي‌رسيد.

فيلم سينمايي زامبي سفيد (۱۹۳۲) به نيروي سادهداني ويكتور هالپرين از اولين آثاري بود كه به مضمون زامبي‌ها پرداخت

تنها در قرن بيستم و پس از اشغال هائيتي توسط آمريكا در سال ۱۹۱۵ بود كه اين داستان‌ها و شايعات در مفهومي به ‌نام زامبي ادغام شدند. آمريكايي‌ها به‌صورت نظام‌مند به تخريب آئين وودو روي آوردند كه البته نتيجه‌ي عكس داد و موجبات تقويت هرچه بيشتر آن را فراهم آورد. قابل ذكر است كه فيلم سينمايي زامبي سفيد در سال ۱۹۳۲ بر پرده سينما به نمايش درآمد؛ يعني درست در همان دوراني كه آمريكايي‌ها به اشغال هائيتي پايان مي‌دادند. آخرين نيروهاي آمريكايي در سال ۱۹۳۴ خاك هائيتي را ترك كردند. در اين دوران، آمريكا وارد مرحله‌ي مدرنيزاسيون شده بود و آمريكايي‌ها هائيتي را كشوري عقب‌افتاده مي‌دانستند؛ ولي در عوض خرافات بدوي وودو را با خود به كشورشان بردند.

مجله‌هاي عامه‌پسند آمريكايي در دهه‌هاي ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ مملو از داستان‌هايي از مردگان انتقام‌جو بودند كه از گور برمي‌خاستند و درصدد انتقام از قاتلان خود برمي‌آمدند؛ زامبي‌ها قبلا اشباح مجردي بودند كه اكنون به شكل اجسادي در حال پوسيدن در آمده بودند. گفته مي‌شد در گورستان‌هاي هائيتي چنين اتفاقاتي مي‌افتاد و مردگان به همين شكل از قبرهاي خود مي‌گريختند.

زامبي‌هاي امروزي از برخي عقايد و باورهاي مردمان هائيتي ريشه گرفته‌اند

اين داستان‌هاي عامه‌پسند نبودند كه زامبي‌ها را براي هميشه وارد فرهنگ آمريكايي و پس از آن، دنيا كردند؛ بلكه دو نويسنده مهم در اواخر سال‌هاي ۱۹۲۰ در اين مورد نقش بسزايي داشتند. اين دو نويسنده نه‌تنها به هائيتي سفر كردند، بلكه حتي ادعا كردند خودشان با زامبي‌هاي واقعي مواجه شده‌اند.

ويليام سيبروك (سفرنامه‌نويس، روزنامه‌نگار، متخصص علم غيب، سياح و نويسنده) در سال ۱۹۲۷ به هائيتي رفت و سفرنامه مشهور «جزيره جادويي» را نوشت. سيبروك خود را يك نِگروفيل مي‌دانست. (اين مفهوم را با نكروفيليا يا رابطه‌ي بيمارگونه‌ي جنسي با اجساد اشتباه نگيريد.) نِگروفيليا همان باورمندي به مجموعه‌ عقايد فرهنگ سياهان است. سيبروك كه نويسنده‌اي ماجراجو بود، قبلا با دراويش چرخان تركيه رقصيده بود و حتي در برهه‌اي سعي داشت به يكي از فرقه‌هاي آدم‌خوار غرب آفريقا بپيوندد.

سيبروك اندكي بعد در هائيتي در مناسك آئيني وودو شركت كرد و حتي ادعا كرد كه خدايان او را به تسخير خويش درآورده‌اند. به هر روي، او در فصلي از جزوه رايگان خود به زامبي‌هاي محلي اشار مي‌كند كه اربابانشان آن‌ها را مجبور مي‌كردند شبانه‌روز در مزارع نيشكر كار كنند. سيبروك در جزوه رايگان خود در اين مورد چنين نوشته است: «آنان مانند [جانوران] زبان‌بسته، چون عروسك‌هاي كوكي به زير كار گرفته شده بودند. [وضع] چشمانشان وخيم بود و به [چشمان] آدم‌هاي مُرده مي‌مانست. نابينا نبودند؛ ولي نگاهي خيره، عاري از توجه و حيران داشتند.»

از فيلم «شب مردگان زنده» در سال ۱۹۶۸ به اين سوي، ريشه‌هاي هائيتيايي زامبي‌ها در سينما و تلويزيون آمريكا از «مردگان متحرك» تا «رزيدنت اويِل» رخت بسته است

سيبروك لحظه‌اي وحشت كرد كه مبادا تمام شايعاتي كه به گوشش خورده است، واقعيت داشته باشد؛ ولي در سطور بعدي به اين توضيح منطقي روي مي‌آورد كه «اينان چيزي غير از آدم‌هاي عادي درمانده و مسخ‌شده‌اي نيستند كه به‌سختي در مزارع به كار گماشته شده‌اند.» اين فصل از جزوه رايگان سيبروك است كه تبديل به اساس فيلم سينمايي زامبي سفيد مي‌شود. به همين جهت، سيبروك اغلب ادعا مي‌كرد كه او بوده كه واژه زامبي را وارد زبان و فرهنگ آمريكايي كرده است.

افسانه‌اي كه هيچ‌وقت نمي‌ميرد

نويسنده ديگر، رمان‌نويس سياه‌پوست، زورا نيل هِرستون بود. بسياري از نويسندگان نهضت «رنسانس هارلم» در دهه‌هاي ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به هائيتي به چشم الگوي استقلال سياه‌پوستان چشم دوخته بودند؛ ولي هرستون نسبت به همتايان خود كه از مبارزه بر عليه اشغال آمريكا دفاع مي‌كردند، محافظه‌كارتر بود و فكر مي‌كرد اشغال حتي به نفع مردمان هائيتي است.

وقتي ماجراي هرستون جالب‌تر مي‌شود كه متوجه شويم او به‌عنوان يك مردم‌شناس تحصيل كرده بود و تصميم داشت براي تحقيق درباره «هوودو» (نسخه‌ي آمريكايي-آفريقايي وودو) به نئواورلان برود. ولي او به مدت چند ماه به هائيتي سفر كرد و در آنجا حتي يادگيري‌هايي ديد تا به روحاني وودو تبديل شود. هرستون در اين مدت به‌شدت از تجاربي كه در هائيتي داشت، متأثر شده بود و به اين جهت، نگاه محققان نسبت به گزارش‌ها مردم‌شناسانه او در اين مدت به‌شدت همراه ‌با احتياط و البته شك و ترديد است.

دو نويسنده آمريكايي در دهه‌ي ۱۹۲۰ نقش بسزايي در شناساندن زامبي‌ها داشتند

هرستون در سفرنامه خود درباره هائيتي «به اسب من بگو (چاپ ۱۹۳۷)»، نه‌تنها ادعا مي‌كند زامبي‌ها وجود دارند، بلكه حتي در بخشي عنوان مي‌كند: «من فرصت نادري براي ديدن و لمس يكي از آنان [زامبي‌ها] داشتم. به صداهاي [لرزان و] بريده‌بريده آن‌ها گوش دادم و بعدا كاري كردم كه تا به حال كسي انجام نداده بود و از آن‌ها عكس گرفتم.» عكس فيليسا فليكس منتور، زامبي واقعي، واقعا وحشتناك بود. هرستون اندكي بعد از اين برخورد غير منتظره با زامبي‌ واقعي، به اين نتيجه رسيد كه تشكيلات مخفي وودو قصد دارند او را مسموم كنند و به همين دليل با عجله هرچه تمام‌تر از هائيتي گريخت.

عكس فيليسا فليكس مِنتور كه زورا نيل هرستون در يك بيمارستان رواني از او گرفته بود

هرستون به دليل زودباوري‌ خود مورد تمسخر قرار گرفت و جزوه رايگانش را نيز مايه‌ي شرمساري دانستند؛ درست است كه او در هائيتي با يك آدم مرده‌نما رو‌به‌رو شده؛ ولي شايد اين زامبي كه هرستون از او عكس گرفته است، يك زن فقير بيش نيست كه از فرط فلاكت دچار نوعي مرگ اجتماعي شده، جامعه‌ طردش كرده و شايد هم به بيماري مهلك رواني مبتلا بوده است (توجه داشته باشيد كه هرستون با فيليسا در يك بيمارستان رواني ديدار كرده بود.) بله، در حقيقت ضايعه‌ي تاريخي برده‌داري، موجبات بروز اين وضعيت وحشتناك را فراهم كرد؛ وضعي كه فرد از درون تهي و بدون هيچ دلبستگي و تعلق‌ خاطري رها شده بود تا براي هميشه در زندگي مرگ‌مانند دست و پا بزند. سريال «مردگان متحرك» بازتابي از همين تاريخ دهشتناك است.

در اين سريال تلويزيوني بسيار محبوب به‌ندرت اشاره‌اي به تاريخچه‌ي برده‌داري زامبي‌ها مي‌شود؛ بااين‌حال‌ بخش‌هايي از اين سريال كه بازماندگان [آخرالزمان زامبي‌ها] از جورجيا، يعني همان مكاني كه روزگاري بردگان در مزارع نيشكر به كار گماشته مي‌شدند، گذر مي‌كنند، سرنخ‌هايي خوبي از ريشه‌ي برده‌داري زامبي‌ها به دست مي‌دهد. به هر حال شايد درك تاريخچه‌ي زامبي‌ها به‌نوعي بتواند باعث شود تا بهتر اضطراب‌هاي كنوني فرهنگ معاصر آمريكا را درك كنيم كه در آن نژاد همچنان از جايگاه به‌شدت خطرناكي برخوردار است.

پي‌نوشت

آنچه خوانديد برگردان (با اندكي دخل‌وتصرف) يادداشتي به قلم راجر لاهِرست (نويسنده بريتانيايي جزوه رايگان «زامبي‌‌ها: يك تاريخچه‌ي فرهنگي» چاپ سال ۲۰۱۵) بود. آنچه در اين يادداشت جاي آن خالي بود، تحقيقات ويد ديويس (مردم‌شناس كانادايي) بود كه در سال ۱۹۸۳ به هائيتي سفر كرد و روايت‌هاي عجيب‌وغريبي از جادوهاي وودو در هائيتي به دست داد. البته بماند كه برخي فرضياتي كه او مطرح كرد، از جمله فرضيه‌ي تبديل كردن آدم‌ها به وسيله‌ي يك پودر سفيد جادويي (كه در ساخت آن تركيب شيميايي بسيار خطرناكي همچون تترودوتوكسين به كار رفته است) به زامبي، به دليل برخي اطلاعات غلط علمي به‌شدت جنجال‌برانگيز شد.

ولي خواندن گزارش‌هايش قطعا خالي از لطف نيست و اگر عمري باقي بود، در يادداشتي جداگانه به‌صورت مفصل به تحقيقات ديويس خواهم پرداخت؛ ولي براي حالا تنها به ذكر اين موضوع اكتفا مي‌كنم كه ديويس در جزوه رايگان «گذرگاه تاريكي: گزارشي مردم‌زيست‌شناسانه از مردمان هائيتي» اشاره مي‌كند كه جادوگران آئين وودو قربانيان را پس از مسموم كردن با پودر جادويي سفيدرنگ، چون يك مرده دفن مي‌كردند و سپس از خاك برمي‌خيزاندند و به زامبي تبديل مي‌كردند.

تبليغات
جديد‌ترين مطالب روز

هم انديشي ها

تبليغات

با چشم باز خريد كنيد
اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران شما را براي انتخاب بهتر و خريد ارزان‌تر راهنمايي مي‌كند
ورود به بخش محصولات