چه سرانجامي در انتظار كره زمين است؟
من [گوينده متن اصلي] قصد دارم در اين سخنراني در مورد سرنوشت كرهي زمين صحبت كنم. ابتدا بايد در مورد جنگ و نابودي هستهاي صحبت كنيم. اين جنگ طبق گفته جاناتان شل در نيويوركر در دههي ۱۹۸۰، امري خطرناك است و اكنون هم بهلطف وجود دونالد ترامپ و كيمجونگاون اين خطر بيشتر از هميشه حس ميشود. موضوع محتمل ديگر، تغييرات اقليمي است كه همكار من، بيل مككيبن، سال گذشته در همينجا در مورد آن صحبت كرد. كار بيل همانند كار شل، داراي انرژي اخلاقي زيادي است و ممكن است در آينده نهچندان دور اتفاق بيفتد. اينكه طوفان، خشكسالي، سيل، يا آتش سوزي (كه الان در كاليفرنياي شمالي در حال اتفاق افتادن است) باعث از بين رفتن ما شود يا خير دقيقا مشخص نيست و ما شاهد خطرات و اثرات گرمايش جهاني هستيم كه در نيوروكر در سال ۱۹۸۹ با نام پايان طبيعت پيشبيني شده بود. اسكات پروت، مدير آژانس حفاظت از محيط زيست، اين هفته حكمي مبني بر لغو طرح انرژي پاك را امضا كرد. طرح انرژي پاك يكي از هستههاي توافقنامه پاريس است كه به تازگي توسط كاخ سفيد در حال لغو شدن است.
تمام چيزي كه ميتوان گفت اين است كه سال ۲۰۱۷ فرصتي طلايي براي مطالعه جنگ اتمي و تغييرات اقليمي است. اما من قصد دارم چيز متفاوتي را مطالعه كنم. من قصد دارم بهجاي اينكه سرنوشت جهان را از مانديشه متخصصين به خطر افتادن جان انسانها نگاه كنم، سونوشت ميليونها گونه غيرانساني اين سياره را مورد مطالعه قرار دهم. اين مطالعه يك نوع تمرين براي پيشبيني آينده نيز هست. براي پيشبيني آينده نيازي نيست كه به احتمالات نگاه كنيم؛ تنها كافي است به رويدادهاي گذشته نگاهي بيندازيم تا بفهميم چه چيزي قرار است اتفاق بيفتد. ما هميشه در اين نوع پيشبينيها بيتفاوت عبور كردهايم، ولي به انديشه متخصصينم تلاشي مجدد ميتواند مفيد واقع شود.
مباحثه را با مطالعه حيواني با نام تافي (نوعي قورباغه) آغاز ميكنيم. تافي تا آنجايي كه من ميدانم (البته ملاقات حضوري با او نداشتهام!) موجودي دوستداشتني است. تافي در جنگل ابر بالاي شهر الوالي در پاناماي مركزي كه يك منطقه ناهموار با گونهها و تنوع زيستي فراوان است، زندگي ميكند. تافي در سوراخ درختي كه پر از آب است به دنيا ميآيد. ابتدا مادرش درون سوراخ درخت تخم ميگذارد و بعد از اينكه آنها از تخم درآمدند، پدرشان از آنها نگهداري ميكند. از آنجايي كه داخل سوراخ درخت غذايي براي خوردن وجود ندارد، تافي از پوست پشت پدرش به عنوان غذا استفاده ميكند. تافي تا سال ۲۰۰۵ در جنگل ابر زندگي ميكرد تا اينكه گروهي از متخصصين خزنده شناسي او را پيدا كرده و به باغي گياهي در آتلانتا بردند. تافي يكي از زيباترين موجودات از گونه خودش، قورباغه درختي راب، به شمار ميرود. اين گونه در سال ۲۰۰۵ كشف و در سال ۲۰۰۸ نامگذاري شد. دليل كشف اين گونه و آوردن آن به باغ گياهي در آتلانتا اين بود كه زيستشناسان تلاش ميكردند تا قبل از نابودي زندگي دوزيستان در پاناماي مركزي، اين دوزيستان را فهرستبندي كنند. آنها از اين ميترسيدند كه مبادا بيماري كه در بخش غربي كشور است به بخش مركزي بيايد و تمام قورباغهها و وزغها را از بين ببرد. اين بيماري در حال حركت به سمت مركز و شرق بود و اگر قبل از زيستشناسان به مركز ميرسيد، گونههاي خارقالعاده زيادي از دوزيستان ازجمله قورباغه طلايي پاناما را منقرض ميكرد.
بنابراين اين زيستشناسان كه تعدادي از آنها آمريكايي و تعدادي پانامايي بودند، سعي كردند قبل از اينكه همه چيز از دست برود، آنها را فهرستبندي كنند. آنها تصميم گرفتند حيوانات زنده و باقيمانده را جمعآوري كنند، براي همين يك جفت از آنها را براي ادامهي نسل انتخاب كردند. قبل از آمدن بلا و بيماري، آنها توانستند تنها تعدادي از اين نوع قورباغههاي درختي را پيدا و جمعآوري كنند. پژوهشگران تصميم گرفتند تعدادي ماده و تعدادي نر از جمله گونهي تافي را جمعآوري كنند؛ ولي وقتي آنها اين قورباغهها را براي جفتگيري كنار هم قرار دادند، ديگر قادر به توليدمثل نبودند. تلاشهاي ديگر براي جمعآوري گونههاي بيشتر، ناموفق بود. اين قورباغه صدايي شبيه به صداي پارس سگ توليد ميكند و صداي آن از سال ۲۰۰۷ به بعد ديگرشنيده نشد. آخرين گونهي ماده اين قورباغهي درختي در سال ۲۰۰۹ از بين رفت. گونهي يكي مانده به آخر نر آن هم در سال ۲۰۱۲ مرد و تنها تافي زنده باقي ماند. وقتي تافي در سال ۲۰۱۶ مرد، به احتمال زياد نسل آنها منقرض شد. مرگ تافي در روزنامه تايمز اينگونه بازتاب داشت:
قورباغهاي در آتلانتا مرد و دنيا ديگر همانند آن را ندارد.
دليل انقراض آنها و دليل بيماري دوزيستان، بيماري قارچي به نام باتراچوچيتريوم دندروباتيديس يا بيدي (Bd) بود. مكان دقيق گسترش اين بيماري و اينكه چگونه در دنيا پخش شده است مشخص نشد، ولي شواهد بر اين بود كه اين بيماري بهطور همزمان در چند اقليم مختلف شيوع يافته است و بدين معناست كه احتمالا دليل بهوجود آمدن آن انساني است. يك فرضيه اين است كه اين بيماري توسط قورباغهي پنجهدار آفريقايي در سراسر دنيا منتشر شده است. اين نوع قورباغه در دهههاي ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ از آفريقا براي تست بارداري صادر ميشد. به اين قورباغهها، ادرار زن تزريق ميشد و اگر روز بعد قورباغه تخم ميگذاشت، مشخص ميشد كه زن باردار است. مشخص شد كه قورباغه پنجهدار آفريقايي ميتوانند ناقل بيماري بيدي باشد، ولي خودش تحت تاثير آن قرار نگيرد. ممكن است اين قورباغهها دليل اصلي شيوع بيماري باشند، ولي اين فرضيه هنوز نيازمند تحقيقات بيشتري است.
چشمهاي تافي و گونههاي شبيه به او بسيار جذاب بودند. اين چشمها قادر بودند در شب و تاريكي، رنگها را ببينند، چيزي كه انسان قادر به انجام آن نيست و شايد هيچ حيوان ديگري هم نتواند. بيدي شبيه به يك سلاح ميكروبي و زيستشناسي است كه براي وارد كردن حداكثر آسيب طراحي شده است. يكي از آشفتهكنندهترين بخشهاي جزوه رايگان شل در مورد جنگ هستهاي، مرگ دوم نام دارد. شل در اين بخش مينويسد:
ما هميشه ميتوانستيم انسانها را بكشيم، ولي اين بار خطر كشتن فراتر از اين حرفها است و مسئلهي انقراض مطرح است.
اين همان چيزي است كه بيماري بيدي براي قورباغههاي درختي راب به همراه داشت: تمام نسلهاي آينده محكوم به نابودياند و اين نابودي تنها منحصر به اين گونه نيست. بسياري از قورباغهها و وزغهاي ديگر با همين بيماري نابود شدند. قورباغههايي وجود داشتند كه بچههايشان در شكمشان بودند و آنها را از طريق دهان به دنيا ميآوردند. دو گونهي ديگر نيز در استراليا زندگي ميكردند كه با شيوع بيدي از بين رفتند و منقرض شدند. قورباغه روزفعال پوزه نوكتيز كه بومي استراليا بود و وزغ طلايي (با قورباغه طلايي متفاوت است) كه بومي كاستاريكا بود نيز منقرض شدند. بسياري از قورباغههاي آمريكاي شمالي نيز با ورود بيدي از بين رفتند. بيدي روي هم رفته باعث انقراض يا كاهش چشمگير حداقل ۲۰۰ گونه شد.
بيدي تنها يكي از چندين بيمارياي بود كه توسط انسان در دنيا شيوع پيدا كرد و تاثيرات زيستشناسانهي مخربي بهجا گذاشت. يكي ديگر از اين بيماريها، سندروم بيني سفيد است. شما شايد در مورد آن چيزهايي شنيده باشيد. اين بيماري اولين بار در سال ۲۰۰۷ در نيويورك در نزديكي آلباني شناسايي شد. اين بيماري تا به حال ميليونها خفاش را از بين برده است. اين بيماري هم نوعي عفونت قارچي است كه بنابر گفتهي تحليلگران ژنتيك، از اروپا آمده است و احتمالا از طريق كفش يا كولهي گردشگران به نيويورك وارد شده است. اين بيماري در طول دههي گذشته، به ۳۱ ايالت آمريكا و ۵ استان كانادا وارد شده است. اشكال بيماري اين است كه به مانند بيدي، خودش ميتواند بهراحتي تكثير شود و يا با وارد شدن آن توسط حيوانات و انسانها به جايي ديگر به راحتي در منطقه جديد پخش شود.
وقتي من به همراه فردي از ورمونتفيش و دپارتمانحياتوحش، به نام اسكات دارلينگ به يك غار رفتيم، چيزي حدود ۳۰۰ هزار خفاش در حال خواب زمستاني بودند كه اكنون ۹۰ درصد اين تعداد خفاش به دليل سندروم بيني سفيد طي دهه گذشته، از بين رفتهاند.
روزانه ۱۰ هزار گونه تنها از طريق آب مقطر تانكرهاي ما در سراسر دنيا جابهجا ميشوند
البته ما انسانها تنها موجودات ذرهبيني اين چنيني را با خود به ساير نقاط دنيا نميبريم. ما گياهان و حيوانات را نيز جابهجا ميكنيم كه البته گاهي از عمد و گاهي هم بدون اينكه بدانيم و يا عمدي در كار باشد، اين كار را انجام ميدهيم. تخمين زده شده است كه روزانه ۱۰ هزار گونه تنها از طريق آب مقطر تانكرهاي ما در سراسر دنيا جابهجا ميشوند. اكثر اوقات اين گونهها با جابهجايي از بين ميروند و يا نميتوانند توليدمثل كنند، درنتيجه ما متوجه جابهجايي نميشويم. اما در بعضي از موارد اين جابهجايي چنان دنيا را تغيير ميدهد كه ما تنها ميتوانيم نظارهگر اين تغييرات باشيم. هرچه ما موجودات بيشتري را از طريق مسافرت و يا تجارت در سراسر دنيا جابهجا كنيم، شاهد بلاياي اين چنيني بيشتري خواهيم بود.
هزاران مثال از اين قبيل چيزها در دنيا وجود دارد. هاوايي حدودا ۱۰۰ گونه حلزون درختي بومي داشت كه در هيچ جاي دنيا وجود نداشتند. مردم چندين حلزون غير بومي به اين منطقه آوردند و به دليل رقابتي كه بين حلزونها به وجود آمد، اكنون تنها حدود ۲۵ گونه باقي مانده است كه همين تعداد نيز در خطر هستند. مرغ مگسخوار گوام و خفاش گوام بهدليل ورود تصادفي مار درختي قهوهاي با محمولهاي در جنگ جهاني دوم منقرض شدند. هوئيا در نيوزيلند و چكاوك جزيره استفن با ورود حيوانات شكارچي اروپايي مثل موش صحرايي و راسو كشته شدند.
اين ليست ميتواند ادامه داشته باشد. شايد حركت ما به عنوان انسان به ساير نقاط دنيا خيلي عادي باشد، ولي بسياري از گياهاني كه در باغچهي حياط ما وجود دارند يا بسياري از حيواناتي كه ما از آنها ميخوريم، از جاهاي ديگري آمدهاند و اگر ما به اين نوع جانداران از مانديشه متخصصين حلزون هاوايي، مرغ مگسخوار گوام و ... نگاه كنيم، اوضاع متفاوت و خيلي غيرعادي به انديشه متخصصين ميرسد. حيوانات و گياهان در طول تاريخ تكاملي خود، وارد جاهاي ديگر نشدهاند، مگر اينكه بهندرت بهوسيلهي سونامي يا ساير رخدادهاي شبيه آن جابهجا شده باشند. يك حيوان خشكي بدون كمك نميتواند از اقيانوس رد شود. يك موجود دريايي هم بدون كمك نميتواند از خشكي عبور كند.
دانشمندان معتقدند ما ديگر در دوره هولوسن نيستيم و وارد دوره انتروپوسن يا عصر انسان، شدهايم
۲۵۰ ميليون سال پيش، در اواخر دوران پالئوزوئيك، تمام خشكيهاي دنيا بهصورت يك زمين بسيار بزرگ به نام پانگهآ در كنار هم قرار گرفتند و به هم چسبيدند. امروزه زيستشناسان معتقدند كه انسانها با آوردن گياهان و جانوران به ساير نقاط جهان، يك پانگهآ از نوع جديد خلق كردهاند و اين تغيير وضعيت بيوسفر، در طول تاريخ زمين بيسابقه است. تشكيل پانگهآ اصلي و اوليه، ميليونها سال طول كشيد، ولي ما انسانها تنها طي چند قرن دوباره پانگهآ تشكيل داديم. ما داريم با سرعت بالا به سمت گذشتهي زمينشناسي برميگرديم.
اين تغييرات در بيوسفر يكي از دلايلي است كه دانشمندان معتقدند ما ديگر در دوره هولوسن نيستيم و وارد دوره انتروپوسن يا عصر انسان، شدهايم. اين نامگذاري جديد هنوز بهصورت رسمي انجام نشده است، ولي اگر به انتشارات علمي و مشهور امروز نگاه كنيم، متوجه ميشويم كه به طور غيررسمي اين اتفاق افتاده است. اين تغييرات باعث ميشود طرز تفكر ما نسبت به خودمان تغيير كند.
اگر از انديشه متخصصين علمي به جايگاه انسان در دنيا فكر كنيم، ناچيز و بياهميت بودن خود را قبول ميكنيم. چالز ليل، راهنماي چارلز داروين، به ما آموخت كه زمان و دورهاي كه ما در آن زندگي ميكنيم از هيچ انديشه متخصصين خاص نيست. سيارهي زمين مدتها پيش هم وجود داشته است و همين تغييرات كنوني مثل فرسايش يا شرايط آتشفشاني كه اكنون در حال تغيير زمين است، در زمان دايناسورها نيز وجود داشته است. داروين به ما آموخت كه گونهي ما قبلا هم وجود داشته است و شبيه به گونهاي ديگر بوده است. گونهي ما مثل گونهي بقيه موجودات زنده، آهسته تكامل يافته است. حتي تواناييهاي منحصر بهفرد ما مثل عشق يا قوهي تعيين درست از غلط، بايد از ويژگيها و تواناييهاي ديگري از طريق انتخاب طبيعي سرچشمه گرفته باشد.
دورهي انسان يا انتروپوسن ما را مجبور ميكند تا خودمان را متفاوت و حتي يكتا ببينيم. هيچ موجودي در طول تاريخ ۳.۸ ميليارد ساله زمين (يا شايد هم بيشتر از ۳.۸ ميليارد سال)، نتوانسته مانند انسان بر زمين سلطه پيدا كند. هيچ موجودي نتوانسته به اين سرعت كه ما آن را تغيير ميدهيم، آن را تغيير دهد. اين حقيقت كاملا درست است. اين ما هستيم كه ميتوانيم جنگ هستهاي راه بيندازيم يا راه نيندازيم. اين ما هستيم كه ميتوانيم توربينهاي بادي را جايگزين زغالسنگ كنيم و اين ما هستيم كه ميتوانيم خودروهاي برقي را جايگزين ماشينهاي با سوخت فسيلي كنيم.
دورهي انسان يا انتروپوسن ما را مجبور ميكند تا خودمان را متفاوت و حتي يكتا ببينيم
مثال ديگر يك مرجان است. اين مرجان از نوع اكرپورا ميلپورا است كه مرجاني بسيار رايج در ديواره بزرگ مرجاني محسوب ميشود. مرجانها نوعي حيوان هستند كه از يك جهت خيلي شبيه به انسان هستند: آنها مهندسان بزرگي هستند. مرجانها با دفع كردن كربنات كلسيم، صخرهها و ديوارههاي مرجاني را ميسازند. صدها ميليارد مرجان، نسل به نسل كار كردهاند و توانستند چنين ديواره عظيمي بسازند. تمام اين ساختارها و ديوارهها براي زندگي موجودات دريايي حياتي است. اقيانوسها در مناطق گرمسيري بهدليل كم بودن گردش آب، مواد غذايي بسياري كمي دارند. وقتي هم كه آب از انديشه متخصصين غذايي ضعيف باشد قطعا از انديشه متخصصين زندگي نيز ضعيف خواهد بود. اما اين صخرهها و ديوارههاي مرجاني پر از زندگي و موجودات زنده هستند. حجم و تنوع زندگي موجودات در يك صخره مرجاني سالم، حتي از جنگلهاي باراني نيز بيشتر است. دليل آن هم اين است كه صخرهها شبيه به بازارهايي هستند كه تمامي موجودات در آن جمع ميشوند و چيزهايي را كه براي ادامه زندگي به آن نياز دارند، در آنجا مبادله ميكنند. مرجانها مدلهايي از همكاري هستند . آنها خانه جلبكهاي تكسلولي هستند. اين تكسلوليها از مواد غذايي كه مرجان از خود خارج ميكنند، استفاده ميكنند و در عوض اين جلبكها غذاي مرجانها را فراهم ميكنند.
مرجانها از آنجايي كه بسيار موجودات سادهاي هستند، به تغييرات محيطي و اطرافشان بسيار حساس بوده و دورهي انسانها به هر طريقي به آنها آسيب وارد ميكند. مرجانها در آبهاي زلال و پاك زندگي ميكنند. اگر آب مثلا به دليل جنگلزدايي، كثيف يا گلآلود شود، مرجانها نميتوانند دوام بياورند. ماهيگيري بيش از حد هم يك اشكال است. ماهيهاي علفخوار، جلبكهايي را ميخورند كه بر سر فضا و مكان با مرجانها در تقابل هستند. بنابراين وقتي ماهيها از بين بروند، جلبكها جاي مرجانها را ميگيرند. زائدههاي آبي كشاورزي هم خطرساز هستند. اين زائدهها پر از مواد غذايي هستند. مرجانها نيز همانطور كه گفتم در آبهايي زندگي ميكنند كه از انديشه متخصصين غذايي ضعيف است. وقتي اين زائدهها وارد آب ميشوند، جلبكها با تغذيه از آنها رشد ميكنند و در نتيجه مرجانها از بين ميروند.
اينها بخشي از خطرات محلياي هستند كه مرجانها را تهديد ميكنند. تهديداتي جهاني هم براي مرجانها وجود دارد. يكي از نشانههاي دوره انساني اين است كه ما شرايط زندگي هر جايي را به سرعت تغيير ميدهيم. مرجانها آب گرم دوست دارند، ولي نه زياد گرم. وقتي دماي آب از حدي مشخص بالاتر رفت، موجودات همزي با آنها مقادير زيادي راديكال اكسيژن توليد ميكنند. سپس مرجانها آنها را از خود دور ميكنند و در نتيجه سفيد ميشوند. مرجانها بدون همزيان خود غذاي كافي بهدست نميآورند و از گرسنگي ميميرند. گاهي اوقات آنها برميگردند، و گاهي اوقات هم برنميگردند.
ما بهجاي داشتن صخرههاي مرجاني، يك فرسايش خاكي سريع خواهيم داشت
وقتي ما سوختهاي فسيلي مثل زغالسنگ، نفت، و بنزين را ميسوزانيم، كربني را كه صدها ميليون سال از اتمسفر دور بود دوباره طي چند قرن به شكل دياكسيدكربن به آن برميگردانيم. اين عمل نهتنها زمين را گرم ميكند؛ بلكه ماهيت شيميايي اقيانوسها را نيز تغيير ميدهد. آب دريا، مقادير زيادي از دياكسيدكربن را جذب ميكند. وقتي اين دياكسيدكربن در آب حل شد، اسيد كربنيك توليد ميشود. آب اسيدي كار ساختوساز را براي مرجانها اشكال ميكند و در بعضي نقاط حتي كاملا متوقف ميكند. اگر بيماري بيدي براي قورباغهها مانند يك سلاح زيستشناسي بود، اسيدي شدن آب اقيانوسها براي مرجانها نيز شبيه به يك سلاح شيميايي است. دانشمنداني كه اين موضوع را مطالعه كردند، پيشبيني ميكنند كه ديوارهي عظيم مرجاني كه ميليونها سال است كه در حال تكثير حيات زير آب است، به پايان خود نزديك ميشود. تيمي از دانشمندان اعلام كردند كه ما بهجاي داشتن صخرههاي مرجاني، يك فرسايش خاكي سريع خواهيم داشت.
تخمين زده شده است كه حداقل قسمتي از زنجيرهي غذايي يكچهارم تمام گونههاي دريايي وابسته به صخرههاي مرجاني است. تعداد گونههايي كه در اين صخرهها زندگي ميكنند حدودا ۵۰ هزار تا است؛ ولي احتمالا ميليونها ديگر نيز بايد به اين فهرست اضافه كرد. تمامي اين گونهها در صورت نابودي صخرههاي مرجاني در خطر نابودي قرار دارند كه به انديشه متخصصين ميرسد امري اجتنابناپذير است. در حال حاضر ۸۰ درصد از پوشش مرجاني كارائيب از بين رفته است. طيف تلفات از موجودات كوچكي مثل لوسوتوئه التوني (يك ميگوي اندونزيايي كه با نام التون جان نامگذاري شده است) شروع ميشود و تا گونههاي بزرگتري مثل ماهي پروانهاي استراليايي ادامه مييابد.
من مطمئنم همهي شما اين عكس [اشاره به كره زمين] را ديدهايد. اين عكس، تصوير بلوماربل است كه اولين تصوير كامل از كره زمين است كه در سال ۱۹۷۲ توسط سرنشيانان فضاپيماي آپولو ۱۷ گرفته شد. گفته ميشود كه اين تصوير روابط ما با سياره زمين را تغيير داده است. طبق گفته نيلدگراس تايسون:
تصاوير فضايي از كره زمين، همهي ما را وادار به تفكري عميق در مورد وابستگي ما به طبيعت كرد و اينكه چقدر سرنوشت تمدن ما به طبيعت وابسته است.
اينكه ما دنياي خود را كوچك و تنها ببينيم يكي ديگر از تغييراتي بود كه باعث شد ما به خودمان بياييم.
تصوير بلوماربل كه از فاصلهاي بيش از ۲۰ هزار مايل گرفته شده است، مرجان يا قورباغهاي را نشان نميدهد. حتي اگر اين تصوير را به شبيهترين موجود به ما يعني شامپانزهها نشان دهيم، آنها هيچ ايدهاي در مورد اينكه اين تصوير چيست، نخواهند داشت. اين درك و بينش تنها برگرفته از استعداد انساني است و مطرح كردن اين سوال كه سرنوشت زمين چه ميشود، نيز تنها از انسانها برميآيد. اما اگر تافي يا موجودات شبيه به او ميتوانستند اين سوال را از ما بپرسند، فكر كنم جوابش را ميدانستم. سرنوشت زمين، جنگ هستهاي يا تغييرات اقليمي نيست. سرنوشت زمين، ما انسانها هستيم.
امروزه تخمين زده شده است كه جمعيت انسانهاي زمين ۱۰ برابر تركيبي از كل جمعيت پستانداران وحشي زمين است (من در اينجا عمدا از كلمه وحشي استفاده كردم). اگر ما به حيوانات اهلي مثل گاو، بز، و خوك نگاهي بيندازيم، وضعيت از اين هم پيچيدهتر ميشود. جمعيت حيوانات اهلي ۲۵ برابر جمعيت پستاندارن وحشي است. اگر شما انسانها و حيوانات اهلي را جمع كنيد و در مقابل ساير پستانداران قرار دهيد، نسبت ۳۵ به ۱ به دست ميآيد. از انديشه متخصصين عددي ما گونهي موفقي بوديم و اين موفقيت ما به هزينه زندگي ساير موجودات زنده بهدست آمده است.
اينكه در اكتبر ۲۰۱۷ نگران پروژهي بشريت باشيم، بسيار امر سادهاي است. اما از مانديشه متخصصين ساير موجودات، شكننده بودن زندگي انسانها ترسناك نيست، بلكه اين بيرحمي آنهاست كه ترسناك است. ما بايد به سرنوشت زمين توجه كنيم. مقابله با خطرناكترين تهديدات امروزي مثل جنگهستهاي يا تغييرات اقليمي بسيار آسانتر از چيزهايي است كه قرار است در آينده اتفاق بيفتد. اينكه با به فكر خودمان باشيم امري درست است، ولي اگر تنها و تنها به خودمان فكر كنيم، شايد از انديشه متخصصين اخلاقي يا بهتر است بگويم از انديشه متخصصين انساني درست نباشد.
هم انديشي ها