نگاهي علمي به يك پرسش: چرا ما ترسيدن را دوست داريم؟

دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۰
مطالعه 7 دقيقه
مرجع متخصصين ايران
محققان با مطالعه دلايل ترس و راه‌هاي كنترل آن به اين نتيجه رسيده‌اند كه ترس در بعضي موارد حتي مي‌تواند لذت‌بخش هم باشد.
تبليغات

ترس يكي از واكنش‌هاي غير ارادي است كه از ديرباز با انسان همراه بوده است. قدمت ترس به اندازه‌ي قدمت حيات روي زمين است. ترس يك واكنش به شدت پيچيده و بنيادي است كه كل تاريخ زيست‌شناسي را در بر گرفته است و هدف آن محافظت از موجودات زنده در مقابل تهديد‌هايي نسبت به وجود يا يكپارچگي آن‌ها است.

ترس مي‌تواند به سادگي انقباض گوش‌هاي يك حلزون باشد وقتي كه لمس مي‌شود يا به پيچيدگي خشم و اضطراب وجودي انسان باشد. صرف انديشه متخصصين از اين كه انسان از تجربه‌ي ترس متنفر باشد يا از آن لذت ببرد، به‌سختي مي‌توان احترام  نسبت به ترس را انكار كرد، با توجه به اين كه حتي يك روز تعطيل هم به آن اختصاص يافته است.

با در انديشه متخصصين گرفتن مدار مغز و روانشناسي انسان، بعضي از مواد شيميايي اصلي كه در واكنش «ترس يا فرار» دخالت دارند در ديگر بخش‌هاي مثبت احساسي از جمله خوشحالي يا هيجان هم دخيل هستند.

بنابراين، تجربه‌ي برانگيختگي در طول ترس  را مي‌توان در شرايط مثبت هم تجربه كرد. اما تفاوت حس تهديد با هيجان‌زدگي چيست؟

چرا روانپزشك‌ها به درمان ترس و مطالعه‌ي زيست‌ عصبي آن مي‌پردازند. مطالعات و واكنش‌هاي پزشكي ما و ديگران نشان مي‌دهند كه يك معيار عمده در تجربه‌ي ترس با اين زمينه در ارتباط است.

مرجع متخصصين ايران تصوير ۱

وقتي مغز «متفكر» بازخوردي به مغز «احساسي» مي‌دهد و شخص احساس امنيت مي‌كند، به سرعت مي‌توان نحوه‌ي تجربه و درك وضعيت شديد برانگيختگي را تغيير داد و اين حس را از ترس به هيجان يا لذت تبديل كرد.

براي مثال وقتي شخصي در فصل هالووين وارد خانه‌ي ارواح شود، پيش‌بيني مي‌كند كه يك غول مقابل او ظاهر شده و مي‌داند كه اين يك تهديد نيست، پس به سرعت مي‌تواند برچسب اين تجربه را تغيير دهد.

در مقابل اگر شخصي هنگام شب وارد يك كوچه‌ي تاريك شود و يك غريبه او را تعقيب كند، هر دو بخش فكري و احساسي مغز به توافق مي‌رنسد كه اين موقعيت خطرناك است و وقت فرار است!

اما مغز چگونه اين كار را انجام مي‌دهد؟

تجربه‌ي ترس چگونه است؟

واكنش به ترس در مغز شروع مي‌شود و براي ايجاد تطبيق و حالت دفاعي بهتري يا واكنش فرار، در كل بدن پخش مي‌شود.

واكنش به ترس در بخشي از مغز به نام آميگدال آغاز مي‌شود. اين مجموعه‌ي بادامي شكل ارتباطي در بخش موقتي مغز به كشف بروز احساسي محرك اختصاص يافته است؛ اينكه آستانه‌ي تحمل ما در مقابل هرچيزي چقدر است.

براي مثال، آميگدال زماني فعالي مي‌شود كه چهره‌ي يك انسان همراه با يك حس ديده شود. اين واكنش با خشم يا ترس همراه است.

يكي از محرك‌هاي تهديد، مثل ديدن يك شكارچي، واكنش ترس در آميگدال را برمي انگيزد و در نتيجه بخش‌هاي دخيل در آماده‌سازي توابع محرك در ترس يا فرار به نوبه‌ي خود فعال مي‌شوند. همچنين به فعال‌سازي هورمون‌هاي استرس و سيستم عصبي سمپاتيك هم كمك مي‌كند.

اين امر منجر به تغيير بدني شده و باعث مي‌شود افراد در شرايط خطر بهتر عمل كنند: مغز  وارد حالت هشدار بيش از حد (hyperalert) مي‌شود، مردمك‌هاي چشم گشاد مي‌شوند، ناي منبسط مي‌شود و تنفس شديد مي‌شود. ضربان قلب و فشار خون هم بالا مي‌روند. گردش خون و جريان گلوكز به ماهيچه‌هاي استخواني افزايش مي‌يابد. اندام‌هاي غيرحياتي بدن مثل معده و روده كند مي‌شوند.

بخشي از مغز به نام هيپوكامپ رابطه‌ي نزديكي با آميگدال دارد. هيپوكامپ و كورتكس پيشين به مغز در تفسير تهديد دريافتي كمك مي‌كنند.

اين اجزا در پردازش سطح بالاتر مفهوم هم دخالت دارند كه به شخص در آگاهي نسبت به واقعي بودن تهديد دريافتي كمك مي‌كنند. براي مثال ديدن يك شير در حيات وحش مي‌تواند واكنش ترس شديدي را برانگيزد اما واكنش به ديدن همان شير در باغ وحش بيشتر از روي كنجكاوي و جذاب بودن شير است.

دليل مسئله‌ي فوق اين است كه هيپوكامپ و كورتكس پيشين به پردازش اطلاعات مفهومي و زمينه‌اي مي‌پردازند و مسيرهاي بازدانده، واكنش ترس آميگدال و نتايج بعدي آن را كاهش مي‌دهند. اساسا، حوزه‌ي «تفكر» مغز انسان به بخش‌هاي «احساسي» اطمينان مي‌دهند كه حال شخص خوب است.

چطور مي‌توان اين تفاوت را ياد گرفت؟

انسان هم مشابه موجودات ديگر، ترس را از طريق تجربيات فردي از جمله حمله‌ي يك سگ خشمگين يا مشاهده‌ي افراد ديگري كه مورد حمله‌ي يك سگ قرار گرفته‌اند، ياد مي‌گيرد.

با اين حال يك روش منحصر به فرد تكاملي و شگفت‌انگيز يادگيري در انسان‌ها، استفاده از دستورالعمل‌ها است؛ انسان از طريق كلمات بيان شده يا يادداشت‌هاي مكتوب مي‌آموزد! اگر نشانه‌اي بگويد كه سگ خطرناك است، قرار گرفتن در نزديكي يك سگ مي‌تواند واكنش ترس را به همراه داشته باشد.

حس امنيت را هم مي‌توان در شرايط مشابه فرا گرفت: روبه‌رو شدن با يك سگ اهلي، مشاهده‌ي افراد ديگري كه با آن سگ در ارتباط هستند يا ديدن يك علامت كه نشان مي‌دهد سگ رفتاري دوستانه دارد.

مرجع متخصصين ايران تصوير ۲

چرا بعضي افراد از ترس لذت مي‌برند؟

ترس يك حس ديوانگي و حواس‌پرتي را به دنبال دارد كه مي‌تواند يك تجربه‌‌ي مثبت باشد. وقتي يك اتفاق ترسناك رخ مي‌دهد، فرد در حالت هشدار شديد قرار دارد و تحت تأثير مسائل ديگري كه ممكن است در ذهن او باشند، قرار نمي‌گيرد (يك اشكال كاري، نگراني در مورد امتحان بزرگ روز بعد).

علاوه بر اين، وقتي شخص اين اتفاقات وحشتناك را همراه با اشخاص زندگي خود تجربه مي‌كند، به اين نتيجه مي‌رسد كه اين احساسات مي‌توانند از يك ديد مثبت، مسري باشند. انسان يك موجود اجتماعي و قادر به يادگيري از ديگري است. پس وقتي شخص در خانه‌ي ارواح دوستان خود را مي‌بيند، واكنش او خيلي سريع از جيغ زدن به خنديدن تبديل مي‌شود، در نتيجه از انديشه متخصصين اجتماعي مي‌تواند اين رفتار را به سرعت تشخيص دهد و اين رفتار بر او اثر مثبتي داشته باشد.

وقتي اشخاص قادر به تشخيص تهديد واقعي از غيرواقعي باشند مي‌توانند برچسب آن را تغيير دهند و از ترس آن لحظه لذت ببرند

با اين كه تمام معيارها از جمله زمينه، حواس‌پرتي، يادگيري اجتماعي پتانسيل تأثير بر تجربه‌ي ترس را دارند يك زمينه‌ي مشترك  كه تمام آن‌ها را به يكديگر وصل مي‌كند، حس كنترل است.

وقتي اشخاص قادر به تشخيص تهديد واقعي از غيرواقعي باشند مي‌توانند برچسب آن را تغيير دهند و از ترس آن لحظه لذت ببرند، همين‌طور در نهايت در موقعيتي قرار بگيرند كه حس كنند كنترل را به دست دارند. اين درك از كنترل در چگونگي تجربه و پاسخ به ترس بسيار ضروري است.

وقتي شخصي بر حس اوليه‌ي «جنگ يا فرار» غلبه كند، حس رضايت، اطمينان از امنيت و اعتماد به نفس بيشتر براي مواجهه‌ با حوادث ترسناك براي او باقي مي‌مانند.

البته بايد به خاطر داشت كه هر كسي شخصيت متفاوت و درك منحصر به فردي از يك رويداد ترسناك يا لذت‌بخش دارد. در نتيجه يك سوال ديگر به وجود مي‌آيد: با اينكه بسياري از افراد از يك ترس خوب لذت مي‌برند، چرا بقيه از آن نفرت دارند؟

چرا بعضي افراد از ترسيدن لذت نمي‌برند؟

هر عدم تعادل بين هيجان به وجود آمده از ترس در مغز حيوان و درك كنترل در مغز عيني انسان ممكن است منجر به هيجان زياد شود يا ممكن است هيجان كافي را نداشته باشد.

اگر شخصي يك تجربه‌ي ترس  را «بسيار واقعي» قلمداد كند، حس واكنش به ترس شديد ممكن است در اين موقعيت بر حس كنترل او غلبه كند. اين اتفاق حتي ممكن است در افرادي كه عاشق تجربه‌هاي ترسناك هستند هم رخ دهد: شايد آن‌ها از فيلم‌هاي فردي كروگر لذت ببرند اما ممكن است از ديدن فيلم جن گير وحشت‌زده شوند زيرا فيلم به انديشه متخصصين واقعي مي‌رسد و واكنش ترس توسط مغز بيروني تعديل و كنترل نشود.

از سوي ديگر، اگر تجربه‌اي به اندازه‌ي كافي مغز احساسي را تحريك نكند يا آن قدر واقعي نباشد كه مغز شناختي را به فكر وادارد، اين تجربه مي‌تواند حس كسالت آوري را به دنبال داشته باشد. ممكن است يك زيست‌شناس نتواند به تحليل مسائل جسماني در يك فيلم زامبي كه در واقعيت غيرممكن است، بپردازد در نتيجه براي مثال نمي‌تواند مثل شخصي ديگري از تماشاي سريال walking dead يا مردگان متحرك لذت ببرد.

پس اگر مغز احساسي، ترس شديدي را تجربه كنند و مغز شناختي هم بي‌فايده باشد يا اگر مغز احساسي كسل و مغز شناختي هيجان زده شود، اين احتمال وجود دارد كه فيلم‌ها و تجربه‌هاي ترسناك زياد هم سرگرم‌كننده نباشند.

اختلالات ترس كدامند؟

گذشته از تمام نكات جذاب، سطوح ناهنجاري ترس و خشم مي‌توانند منجر به پريشاني و اختلال در عملكرد شوند و توانايي فرد براي موفقيت و لذت از زندگي را محدود كنند. تقريبا از هر چهار نفر يك نفر، شكلي از اختلال اضطراب را در طول زندگي خود تجربه مي‌كند و تقريبا ۸ درصد هم اختلال استرس پس آسيب‌زا را تجربه مي‌كنند (PTSD).

اگر شخصي يك تجربه‌ي ترس  را «بسيار واقعي» قلمداد كند، حس واكنش به ترس شديد ممكن است در اين موقعيت بر حس كنترل او غلبه كند

اختلال‌هاي اضطراب و ترس شامل فوبيا، فوبياي اجتماعي، اختلال اضطراب تعميم‌يافته، اضطراب جدايي، PTSD و اختلال اجباري وسواسي هستند. اين شرايط معمولا در سنين كم آغاز مي‌شوند و بدون درمان مناسب ممكن است شدت گرفته و بر مسير زندگي شخص تأثير بگذارند.

اما خبر خوب اين است كه براي اين اختلال درمان‌هاي كوتاه مدت و موثري  به شكل روان درماني و تجويز دارو وجود دارند.

تبليغات
جديد‌ترين مطالب روز

هم انديشي ها

تبليغات

با چشم باز خريد كنيد
اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران شما را براي انتخاب بهتر و خريد ارزان‌تر راهنمايي مي‌كند
ورود به بخش محصولات