چرا بايد آماده كشتن موجودات فضايي باشيم؟
پژوهشگري را در انديشه متخصصين بگيريد كه عاشق زيبايي و رمزآلودي و پيچيدگي گونهاي گياهي يا جانوري يا ميكروبي ميشود. او تلاش ميكند دربارهي آن گونه اطلاعات جمعآوري كند، مدتها در حياتوحش آن را جستوجو ميكند، آن را مييابد و بعد آن را ميكُشد.
اين سلسله وقايع عجيب ماجرايي آشنا براي اكثر پژوهشگران فعال در بسياري از شاخههاي مطالعاتي علمي است. اين قربانيان هميشگي در پژوهشهاي علمي معمولا با نام «نمونههاي شاهد» شناخته ميشوند. آزمايشگاهها و موزههاي سراسر جهان ميليونها مورد از اين نمونههاي شاهد دارند.
مباحثات فراواني دربارهي اين فرايند كشتار و جمعآوري بهچشم ميخورد. بااينحال، كشف انگيزههاي شرافتمندانهاي كه در پس اين جنايات وجود دارد و نتايج غايي اين اقدامات چندان دشوار نيست. دانشمندان تشنهي آموختن هستند و نمونههاي مرده آموزگاران بسيار خوبي براي آنها بهشمار ميآيند. مسلما اطلاعاتي كه ميتوان با كالبدشكافي بهدست آورد، بسيار بيشتر از اطلاعات حاصل از مطالعه ساده يا مشاهدهي چند تصوير ساده است. تصور كنيد چه ميشد اگر طي قرنهاي گذشته گونههاي حياتوحشي را نميكشتيم و آنها را مطالعه نميكرديم؟ آيا در چنين شرايطي بازهم اطلاعات ما دربارهي حيات بهاندازهي امروز ميبود؟ تاكنون چند گونه از جانوران بهواسطهي اطلاعات جمعآوريشده از نمونههاي شاهد از خطر انقراض نجات يافتهاند؟
با تمام اينها، واقعيت اين است كه با تمامي توجيههاي ارائهشده، عمل ما همچنان نوعي «قتل» محسوب ميشود. در اين ميان، ما با پرسش اخلاقي مهمي مواجه خواهيم بود كه به آيندهي اكتشافات فضايي ما مربوط ميشود: اگر روزي با حيات بيگانهي فرازميني در مريخ يا يكي از قمرهاي زحل مواجه شويم، واكنشمان چگونه خواهد بود؟ آيا فضانوردان و زيستاخترشناسان و رباتهاي ما تنها به مشاهدهي چند تصوير از اين گونه رضايت خواهند داد؟ آيا تنها به نمونهبرداري سادهاي از سطح بدن چنين گونهاي اكتفا خواهيم كرد يا اينكه نتيجهي اولين تماس ما بهمنزلهي اولين قتل حيات بيگانه محسوب خواهد شد؟
«كُشتن» بخشي از فرايند عادي تحقيقات بيولوژيكي در دنيا محسوب ميشود؛ اما پرسش اين است: آيا اين مورد براي حيات فرازميني نيز صادق خواهد بود؟
اگر كشتن حيات فرازميني با اهداف پژوهشي امري ناپسند است؛ پس چرا همين كار را اينجا روي زمين انجام ميدهيم؟
اين پرسش دشواري است؛ چراكه اگر كشف گونهاي حيات در وراي زمين نهايتا به مرگ آن منجر شود، كل موضوع ازلحاظ اخلاقي براي ما پذيرفتني نخواهد بود. باوجوداين، پرسش اصلي اين است: اگر كشتن حيات فرازميني حتي با اهداف پژوهشي امري ناپسند است؛ پس چرا همين كار را اينجا روي زمين انجام ميدهيم؟ آيا زندگي خفاش يا مارمولك در جهان ارزش كمتري از زندگي گونهي ميكروبي در مريخ دارد؟
پاسخ ساده و كوتاه به اين پرسش آن است كه بايد خود را آمادهي تصميمگيري موردبهمورد كنيم كه انتخاب هريك از آنها به نتايج مشاهدههاي احتمالي ما بستگي خواهد داشت:
آيا گونهي حيات فرازميني ديدهشده فراوان است يا بسيار نادر؟ اگر اين گونه بهصورت بالقوه نادر است، اجازه دهيم زنده بماند.
آيا اين گونه نشانهاي واضح از هوش فراوان را از خود نشان ميدهد؟ اگر پاسخ مثبت است، اجازه دهيم زنده بماند.
اين همان روالي است كه بسياري از پژوهشگران در زمين نيز آن را در پيش گرفتهاند. در اينجا هم كشتن كِرم با اهداف مطالعاتي هرگز با كشتن دلفين يا بونوبو يكسان در انديشه متخصصين گرفته نميشود و دليل آن به اختلاف شديد ميان سطح شناختي اين گونهها بازميگردد. بااينحال، نكته اينجا است كه درپيشگرفتن چنين راهكاري شايد براي جهانهاي ديگر آنچنان هم ساده نباشد. حتي اينجا روي زمين نيز درك كاملي از هوش نداريم و نميتوانيم بهدرستي آن را تشخيص دهيم؛ حالآنكه گونههاي جديدتر زندگي ممكن است بهكلي خارج از حوزهي تجربه و تصور ما باشند. اين موضوع ميتواند تصميمگيري و قضاوت دربارهي حق حيات موجودات فضايي را برايمان بسيار پيچيده و چهبسا غيرممكن كند.
ما حتي روي زمين نيز بهسختي ميتوانيم آزاررساندن به مورچه را تحمل كنيم؛ چراكه ميدانيم اين موجودات پيچيده از هوش جمعي چشمگيري برخوردار هستند. حال چه ميشود اگر در يكي از اقمار انسلادوس يا گانيمد يا اروپا شاهد گونهاي از حيات باشيم كه سطح هوشي نامحسوس ولي پيچيده داشته باشد؟ آيا اين حيات بايد ضرورتا بهشكلي باشد كه بتوانيم آن را شناسايي كنيم؟ مسلما اينطور نيست. حيات فرازميني ممكن است آنقدر ساده باشد كه از ديد پژوهشگران كشتن آن ايرادي نداشته باشد؛ اما اگر اين شكل چيزي فراتر از قدرت درك ما باشد، شايد برداشت حتي يك نمونهي شاهد از حيات فرازميني در حكم اولين جنايت كيهاني ما محسوب شود.
يكي از گزينههاي پيش رو آن است كه هرگونه حيات فرازميني را صرفانديشه متخصصين از ميزان هوشمندي آن، به حال خود رها كنيم. اين ايدهي هوشمندانهاي است؛ اما تحقق آن تقريبا غيرممكن است. با گذاشتن اولين گام در دنياي جديد، ممكن است موجودات ذرهبيني را در زير پاي خود لگد كنيم. صرف حضور انسان يا ربات در چنين مكانهايي ميتواند بهمعناي پايان كار براي حيات بومي سيارههاي ديگر باشد. سازوكار طبيعت را روي زمين در انديشه متخصصين آوريد. طبيعت دركنار همهي زيباييهايش، محيطي پرخطر، خشن، ويرانگر، نامساعد، بيرحم و مرگبار است. در چنين محيطي، بهسختي ميتوان گونهاي از حيات را پيدا كرد كه بتواند بدون آسيبرساندن يا كشتن گونهي ديگر، به بقاي خود ادامه دهد؛ درنتيجه، سيارهي ما نمايشي ترسناك از زندگي گونههاي متفاوت است. از ميكروبها گرفته تا جانوران عظيمالجثه، همگي در حال آلودهكردن، آسيبرساندن، بلعيدن، تنفسكردن و لگدمالكردن گونههاي ديگر هستند. ممكن است بگوييد ميتوان بشر را بهعنوان نمونهاي استثنا در انديشه متخصصين گرفت؛ اما واقعيت آن است كه پذيرش چنين باوري بسيار دشوار بهانديشه متخصصين ميآيد؛ چراكه سابقهي رفتاري ما با حيات در زمين خود حاكي از رويكرد احتمالي ما در برخورد با ساير اشكال حيات در فضا است.
گذشته از اين موضوعات، تمامي فرضيههاي فعلي ما برمبناي آن هستند كه در اولين تماس خود با حيات فرازميني، با گونهاي ضعيفتر از خود مواجه شويم؛ درحاليكه ميدانيم هيچگونه تضميني وجود ندارد كه چنين اتفاقي بيفتد. چهبسا آن روز كه گونهاي از حيات را جايي در دل كهكشانها يافتيم، او نيز در حال مطالعه ابعاد اخلاقي كشتن ما با اهداف تحقيقاتي خود باشد!
هم انديشي ها