واقعيت مجازي به چه درد ميخورد؟ بيش از آنچه تصور ميكنيد!
اين آخر هفته درحالي كه در كنار موتورم -كه از كار افتاده بود- در پاركينگ استارباكس نشسته بودم با پدرم تماس گرفتم. در كنار صحبتكردن دربارهي عيد پاك، حيوان خانگي پسرعمويم و مادهي قهوهاي عجيبي كه از پمپ بنزين سوخته موتورم ميريخت؛ سعي كردم به او «واقعيت مجازي» را توضيح دهم. پس از دريافت «HTC Vive Pre» جديدمان يكي دو هفته پيش، تنها چيزي كه ذهن مرا مشغول كرده امكانات جديدي است كه اين تكنولوژي ميتواند به زندگي ما وارد كند.
پدرم از من ميپرسد كه هدست واقعيت مجازي به چه دردش خواهد خورد؛ و البته من هم جواب محكمي براي اين سوال نداشتم. چنين موقعيتي براي من كه از اپ روي موبايلم براي روشن كردن چراغهاي درخت كريسمس استفاده ميكنم كمي خجالتآور است.
به پدرم ميگويم كه فقط كافي است امتحانش كني. سعي ميكنم با بدبينياش مبارزه كنم همانطور كه در هفت سالگي از اسكيتبُرد، بازي Diablo و Magic the Gathering دفاع ميكردم.
اما واقعيت مجازي بهتر از آنها از آب درخواهد آمد. احتمالا ما نياز به كلمات جديدي براي توضيحدادن اين تكنولوژي به مخالفانش خواهيم بود.
داشتم به يكي از دوستانم ميگفتم كه باز كردن جعبهي HTC Vive مانند باز كردن جعبهي آيفون در سال ۲۰۰۷ بود. هرچند كه اين تعريف هم زياد دقيق نيست. آيفون نخستين اسمارتفونِ مشتريپسند زمان خود بود؛ جلودار يك كلاس جديد از دستگاهها. اما با اين وجود همچنان يك راه جديد براي دسترسي به مدياهاي قديمي به حساب ميآمد. عكس گربهها قبل از آيفون هم به وفور يافت ميشدند. تنها نميتوانستيد توي اتوبوس به آنها دسترسي پيدا كنيد.
همچنين واقعيت مجازي تنها يك ديوايس نيست. يك بستر كاملا جديد از تكنولوژي است. مانند رنگِ روغن، يا تلويزيون، يا عكسبرداري.
دستگاه واقعيت مجازي امروزي مانند موتوسكوپ (ريشهي دوربينهاي فيلمبرداري امروزي) است. آن ماشينهاي اوليه كه در اوايل قرن بيستم پيدا ميشدند. تنها داخل چشمي را نگاه ميكنيد و دسته را ميكشيد و با يك قطار از كارتهاي متحرك روبروي چمشتان روبرو ميشويد كه برايتان وهم تحرك را بازسازي ميكنند؛ تصويري مثل يورتمه رفتن اسبها.
شيك، احمقانه و بدون متخصصد. هرچند همين ماشين بدون متخصصد، يكي از پايهگذاران تصوير متحرك بود. وجود فيلمهايي مثل پدرخوانده و ثبت فيلمهاي خانوادگي همه از موتوسكوپ شروع شدند. اما من هنوز ميتوانم پدرم را تصور كنم كه در سال ۱۹۰۳ در كنار خيابان اين دستگاه را امتحان ميكند و از خودش ميپرسد كه چرا من بايد اين اسبهاي متحرك را تماشا كنم؟
اينجاست كه خط داستان عوض ميشود. موضوع مربوط به آن اسبها (يا درمورد واقعيت مجازي EVE: Valkyrie) نيست! طراحيهاي اوليهاي كه ما از اين تكنولوژي داريم روزي به اندازهي «سفر به ماه» نوشتهي «ژرژ مليس» عجيب به انديشه متخصصين خواهند رسيد. اينها بيرنگهاي اوليهاي خواهند بود از هنرمنداني كه هنوز طرز دست گرفتن قلممو را خوب نميدانند.
پدرم چطور ميتواند از واقعيت مجازي استفاده كند؟ احتمالا خود من هم جواب دقيقي براي آن ندارم. با نگاه كردن به فعاليتهاي روزانهاش فكر نميكنم اخبار تلويزيون چندان در قالب واقعيت مجازي سرگرمكنندهتر باشند. يا اينكه اين تكنولوژي در تميزكردن برگهاي حياط به او كمك كند. هرچند بالاخره يك متخصصد توجه هركسي را جلب خواهد كرد.
ما تازه در اول راه هستيم؛ اما اچتيسي و Valve Software تا همينجا هم اتاقهاي ما را به هولودكهايي از استارترك تبديل كردهاند. مايكروسافت درحال پيدا كردن راهي براي گفتگو كردن متخصصان با هولوگرامها است. فيلمسازان جوان درحال يادگيري روايت داستانهايي هستند كه در يك فيلم عادي قابل گفتن نخواهند بود. دكترها ميخواهند از آن براي درمان اختلال PTSD استفاده كنند. قاضيها با آن هيئت منصفه را به صحنه جرم خواهند برد؛ و البته اتفاقات بهتر و اپليكيشنهايي چنان فوقالعاده كه هنوز به ذهن كسي نرسيدهاند.
پس كساني كه به واقعيت مجازي و آيندهي بزرگ آن بدبين هستند بايد از چيزي استفاده كنند كه همهي ما پيش از تلويزيون، كامپيوتر و واقعيت مجازي بسيار از آن استفاده ميكرديم: تخيل.
هم انديشي ها