مورد عجيب نبوغ ناگهاني: آيا مي‌توان تصادفا نابغه شد؟

چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۷ - ۲۲:۳۰
مطالعه 10 دقيقه
مرجع متخصصين ايران
شواهد عديده‌اي وجود دارد كه نشان مي ‌دهد، آسيب به مغز مي‌تواند موجب پديدار شدن برخي از استعدادهاي خارق‌العاده در فرد شود.
تبليغات

تابستان سال ۱۸۶۰ بود و جزوه رايگان‌هاي ادوارد مايبريج، رو به اتمام بودند. از آنجايي كه مايبريج، يك جزوه رايگان‌فروش بود، اين مسئله مي‌توانست براي او اشكال‌ساز شود. مايبريج جزوه رايگان‌فروشي خود در سانفرانسيسكو را به برادرش تحويل داد و براي خريد جزوه رايگان‌هاي جديد سوار بر دليجان شد. مايبريج نمي‌دانست كه قرار است دنيا را براي هميشه متحول كند.

زماني كه دليجان تصادف كرد، مايبريج در شمال شرقي تگزاس بود. راننده‌ي دليجان كه با شلاقش اسب‌ها را مي‌زد، ناگهان متوجه شد كه وارد يك جاده شيب‌دار كوهستاني شده است. اما قبل از اينكه بتواند كاري بكند، دليجان از مسير خود منحرف شده و به‌شدت به يك درخت برخورد كرد. مايبريج هم در اين حين از دليجان به بيرون پرت شد و با سر به يك تخته سنگ خورد.

مايبريج، ۹ روز بعد در يك بيمارستان از كما بيدار شد، بيمارستاني كه ۲۴۱ كيلومتر با محل تصادف فاصله داشت. اين حادثه براي مايبريج اشكالات زيادي به وجود آورد، از دوگانگي ديد و تشنج تا آسيب حس بويايي، شنوايي و چشايي. اما مهم‌ترين تغييرات در شخصيت او پديدار شدند. مايبريج تا قبل از حادثه، شخصيت خوش‌مشرب و اجتماعي بود كه شم اقتصادي خوبي هم داشت. اما انگار مايبريج بعد از حادثه، كاملا فرد ديگري شده بود، او بدل به شخصيتي ريسك‌پذير، غير عادي و دمدمي مزاج شده بود. مايبريج حتي چند سال بعد، مردي كه با زنش دوست بود را به قتل رساند. اما به‌جز اين، او بدل به يك نابغه هم شده بود.

اينكه افكار خلاقانه از كجا نشأت مي‌گيرند و چطور مي‌توان چنين افكاري را افزايش داد، مباحثهي است كه موضوع هزاران سال گمانه‌زني بوده است. به باور دانشمندان، افكار خلاقانه مي‌توانند ناشي از هر مسئله‌اي از ملالت تا خستگي باشند. برخي نوابغ دنياي علم و فلسفه، انديشه متخصصينيه‌هاي مختلف و گاهي تا حدي كم‌تر متقاعد كننده‌اي دارند.

ادوارد مايبريج از يك دليجان به بيرون پرت شد و بعدها به يك نابغه خلاق بدل شد

 به عقيده افلاطون، نبوغ در نتيجه جنون الهي در فرد به وجود مي‌آيد. يا به باور زيگموند فرويد، نبوغ از تصعيد ميل جنسي پديدار مي‌شود. به عقيده چايكوفسكي، نبوغ از كار ذهني سخت و دانش متخصص پديد مي‌آيد. اما تا همين اواخر، متفكران برجسته دنيا در يك مسئله با هم توافق داشتند: خلاقيت از توده‌ي صورتي، لرزان و جادويي در جمجمه ما شروع مي‌شود. لازم به گفتن هم نيست كه ضربه زدن به مغز، شوك دادن به آن، القاي برق، شليك گلوله به مغز، جدا كردن بخشي‌هايي از آن يا نرساندن اكسيژن به آن، ممكن است به مرگ صاحب مغز منتهي شود.

بيماري كه توانايي‌هاي خارق‌العاده‌اي را در فرد به وجود مي‌آورد

اما گاهي اتفاقاتي مي‌افتد كه دال بر درستي نقطه‌ي مقابل آن است. مايبريج پس از حادثه، به اندازه‌اي سلامت خود را بازيافت تا به فكر سفر كردن به انگلستان بيافتد. خلاقيت واقعا در او موج مي‌زد. مايبريج از شغل جزوه رايگان‌فروشي دست كشيد و به حرفه عكاسي رو آورد و به يكي از معروف‌ترين عكاسان دنيا بدل شد. مايبريج مخترع برجسته‌اي نيز بود. او قبل از حادثه، يك اختراع هم به نام خود ثبت نكرده بود. اما در طي ۲ دهه آتي، حداقل ۱۰ اختراع به نام خود ثبت كرد.

او در سال ۱۸۷۷، شرط‌بندي را قبول كرد كه به او امكان تركيب اختراعاتش و عكاسي را مي‌داد. مشهور است، يكي از دوستان مايبريج، ليلاند استانفورد، سرمايه‌گذار متمولي در صنعت راه‌آهن، عقيده داشت كه اسب‌ها هنگام دويدن پرواز مي‌كنند. در واقع، استانفورد به اين باور رسيده بود كه اسب‌ها در حين دويدن، لحظه‌اي تمامي پاهايي خود را از زمين بلند مي‌كنند. اما مايبريج كاملا با فرض دوستش مخالف بود.

گوتفريد مايند، هنرمند ساواني بود كه گربه‌ها را با واقع‌گرايي بي‌نظيري نقاشي مي‌كرد

و براي اثبات اين موضوع، ۱۲ دوربين را در مسير اسب نصب كرد و يك سيم‌تله را هم به دوربين‌ها متصل كرد كه به‌صورت خودكار از دويدن اسب مورد علاقه استانفورد كه اوكسيدنت نام داشت، عكاسي مي‌كردند. مايبريج بعدها، دستگاهي به نام زئوپراكسيسكوپ (اجداد پرژكتورهاي امروزي) را اختراع كرد كه به او اين امكان را مي‌داد كه با تاباندن نور به چند عكس پشت سرهم، به نوعي حس تحرك يا تصاويري متحرك را به بيننده القا كند. مايبريج در كمال شگفتي دريافت كه اسب در هنگام دويدن، تا حدي از زمين فاصله گرفته يا به عقيده دوستش، واقعا پرواز كرده است.

تغيير ناگهاني كه در زندگي مايبريج به وجود آمد و او را از جزوه رايگان‌فروشي ساده به يك نابغه خلاق بدل كرد، به گمانه‌زني دامن زد كه نبوغ او ناشي از تصادفي بوده كه برايش اتفاق افتاده است. ممكن است كه او به سندرم ساوان ناگهاني دچار شده بود. بيماري كه پس از آسيب مغزي يا بيماري به وجود مي‌آيد و توانايي‌هاي خارق‌العاده‌اي را در فرد به وجود مي‌آورد. سندرم ساوان ناگهاني فوق‌العاده نادر است، در واقع، تاكنون تنها ۲۵ مورد از اين بيماري گزارش شده است.

توني سيكوريا، يك جراح ارتوپدي بود كه در سال ۱۹۴۴، صاعقه‌اي به او برخورد كرد. رعد و برقي كه مستقيما از سرش رد شده بود، موجب شد كه سيكوريا، ميل سيري‌ناپذيري به نواختن پيانو پيدا كند. سيكوريا در ابتدا، آثار موسيقي‌دانان ديگر را مي‌نواخت. اما به‌زودي، از نواها عجيبي كه دائما در ذهنش نواخته مي‌شدند، ملودي‌هاي زيبايي نوشت. سيكوريا امروز، يك پيانيست، آهنگ‌ساز و همچنين، جراحي حاذق است.

صاعقه‌ موجب شد، ميل سيري‌ناپذيري به نواختن پيانو پيدا كند

مورد ديگر از اين نوع نبوغ ناگهاني، جان ساركين است. او پس از سكته، از يك كايروپراكتيك (نوعي پزشكي جايگزين) به يك هنرمند بي‌همتا بدل شد. ساركين ناگهان به نقاشي علاقه‌مند شد. ساركين تخصص‌هاي زيادي در انواع درمان‌ها داشت، از جمله گفتار درماني، هنر درماني، فيزيوتراپي، كار درماني و روان‌شناسي. او به ياد مي‌آورد كه روزي قلم را به دستش دادند و او هم شروع به كشيدن نقاشي كرد.

 اولين سوژه نقاشي ساركين، كاكتوسي در منزلش در گلاستر، ماساچوست بود. كاكتوسي كه ساركين به عنوان سوژه نقاشي از آن استفاده مي‌كرد، يك نوع كاكتوس انگشتي بود، از آن دست كاكتوس‌هايي كه شايد در فيلم‌هاي وسترن دهه‌ ۱۹۵۰ ديده باشيد. حتي اولين نقاشي‌هاي ساركين هم به‌شدت انتزاعي بودند. در برخي نقاشي‌هاي او، شاخه‌هاي كاكتوس‌ به مانند مارهاي سبز چنبره زده بودند و در برخي هم به مانند پلكان‌هايي مارپيچي بودند.

آثار ساركين از آن زمان به بعد، پيوسته در نيويورك تايمز منتشر شدند، روي جلد آلبوم‌هاي موسيقي رفتند و حتي روي جلد جزوه رايگان يكي از برندگان جايزه پوليتزر هم چاپ شدند. آثار ساركين معمولا به ارزش ۱۰ هزار دلار به فروش مي‌رسند. در موردي حتي جالب‌تر، در سال ۲۰۰۲، در كافه‌اي در تاكوما، واشنگتن به جيسون پاجت حمله شد. پاجت قبل از حمله، دانشگاه را ناتمام رها كرده بود و در يك فروشگاه لوازم خانگي كار مي‌كرد. علاقه او در آن زمان، مهماني‌ها و دختران بودند. پاجت واقعا علاقه‌اي به رياضي نداشت و حتي در مدرسه، به كلاس هندسه و جبر هم نمي‌رفت. اما آن شب، زندگي او عوض كرد. پاجت پس از ضربه‌ شديدي كه به سرش وارد شده بود، به بيمارستان برده شد.

او مي‌گويد:

به ياد دارم كه فكر مي‌كردم همه‌چيز عجيب به انديشه متخصصين مي‌رسد. اما اوايل تصور مي‌كردم كه اثر داروهاي مسكني است كه به من داده بودند. صبح روز بعد كه از خواب بيدار شدم و شير آب را باز كردم. متوجه شدم كه آب به مانند خطوط مماس (خط راستي كه منحني را در نقطه‌ي معيني لمس مي‌كند) كوچكِ به انديشه متخصصين مي‌رسند.

از آن به بعد دنياي پاجت، مملو از اشكال هندسي و خطوط مماس شد. رياضي تبديل به دل‌مشغولي اصلي او در زندگي شد و حالا پاجت، به دليل ترسيم فرمول‌هايي مانند عدد پي مشهور است. اما امروز، وقتي گذشته خود را به ياد مي‌آورد، باور نمي‌كند كه زماني اصلا نمي‌دانست، خط مماس چيست.  

پاجت مي‌گويد:

احساس مي‌كنم دو نفر هستم، پدر و مادرم هم همين‌طور فكر مي‌كنند. آن‌ها به من گفتند كه درست مانند اين است كه دو فرزند دارند.

اما چرا اين اتفاق مي‌افتد؟ چطور چنين اتفاقي رخ مي‌دهد؟ و اين دست حوادث، چه چيزي در مورد نوابغ به ما مي‌گويند؟ دو فرضيه‌ي اصلي در اين زمينه وجود دارد. فرضيه‌ اول، ضربه‌ به سر، اثراتي مشابه ال‌اس‌دي دارد. به انديشه متخصصين مي‌رسد مواد مخدر روانگردان با افزايش سطح سروتونين (كه به آن هورمون شادي نيز گفته مي‌شود) در مغز باعث افزايش خلاقيت در فرد مي‌شوند. اين مورد به نوبه خود باعث بروز حس‌آميزي در فرد مي‌شود كه در آن بيش از يك ناحيه از مغز به‌طور هم‌زمان فعال مي‌شود و حس‌هايي كه معمولا از هم جدا هستند به‌هم مرتبط مي‌شوند.

جفري راش، بازيگر سينما، مبتلا به حس‌آميزي است

اما بسياري از افراد براي تجربه چنين حالتي، نيازي به مواد مخدر ندارند: تقريبا ۵ درصد از جمعيت دنيا داراي نوعي حس‌آميزي هستند. شايع‌ترين نوع حس‌آميزي، گرافيت رنگ  است كه فرد، كلمات را به همراه رنگ‌ها تصور مي‌كند. جفري راش، بازيگر سينما، عقيده دارد كه دوشنبه‌ها براي او آبي روشن هستند.

هنگامي كه مغز فرد آسيب مي‌بيند، سلول‌هاي مرده و در حال مرگ، به سروتونين‌هاي بافت‌هاي مجاور نفوذ مي‌كنند. به‌لحاظ فيزيكي، به انديشه متخصصين مي‌رسد كه همانند ال‌اس‌دي، پيوندهاي جديدي بين نواحي مغز به وجود مي‌آيد و به فرد امكان برقراري ارتباط بين موضوعاتي را مي‌دهد ظاهرا به هم ارتباطي ندارند.

بريت بروگارد، متخصص مغز و اعصاب و مدير آزمايشگاه بروگارد براي پژوهش‌هاي حس‌آميزي در فلوريدا، مي‌گويد:

ما تغييرات دائمي را كشف كرديم. در واقع متوجه پيوندهايي شديم كه قبلا در مغز وجود نداشتند.

اما يك فرضيه جايگزين وجود دارد. اولين سرنخ از اين فرضيه، در سال ۱۹۹۸ آشكار شد. در آن زمان، گروهي از متخصصان مغز و اعصاب متوجه شدند، پنج نفر از بيماران مبتلا به زوال عقل مورد مطالعه‌شان كه هنرمند نيز بودند، چنين شرايطي دارند. اين پنج نفر به زوال عقل لوب پيشاني مبتلا بودند كه به‌طور غيرمعمولي فقط روي برخي قسمت‌هاي مغز تأثير مي‌گذارد. در واقع در اين شرايط، ممكن است خلاقيت بصري فرد آسيب نبيند، اما مهارت‌هاي زباني و اجتماعي‌اش پيوسته آسيب مي‌بيند.

يكي از اين بيماران، با كد بيمار شماره ۵، در سن ۵۳ سالگي، ناگهان به نقاشي علاقه‌مند شد و در يك دوره نقاشي خياباني نيز نام نويسي كرد. اما درحالي‌كه قبلا علاقه‌اي به نقاشي نداشت، دل‌مشغولي جديد او ارتباطي با زوال عقل نداشت، تنها به انديشه متخصصين مي‌رسيد كه اين وسواس جديد با دوره پيشرفت بيماري‌اش هم‌زمان شده بود.

باور بر اين است كه بسياري از نوابغ، مانند آلبرت انيشتين به سندرم ساوان اوتيسم مبتلا بودند

همين بيمار، چند ماه بعد، دچار اشكالات گفتاري شد. بيمار شماره ۵، به‌زودي كج‌خلق و غير عادي شد و وسواس اجباري به پيدا كردن پول در خيابان‌ها از خود نشان داد. با پيشرفت بيماري، آثار او از نقاشي‌هاي طبيعت بي‌جان با سوژه‌هاي از امور روزانه به نقاشي‌هاي امپرسيونيسم از ساختمان‌هاي دوران كودكي‌اش بدل شدند.

دانشمندان براي درك اتفاقي كه در مغز اين افراد رخ داده بود، اسكن سه‌بعدي از مغز آن‌ها گرفتند. دانشمندان در چهار مورد از پنج مورد، ضايعاتي در نيمكره چپ بيماران كشف كردند. پژوهشي كه در دهه‌ي ۱۹۶۰ برنده جايزه نوبل شد، نشان داد كه دو نيمكره مغز مسئول وظايف مختلفي هستند. به‌طور كلي، نيمكره راست، پردازش وظايف خلاقانه را بر عهده دارد و نيمكره چپ هم مركز منطق و زبان است. اما به انديشه متخصصين مي‌رسيد كه نيمكره چپ مغز، نوعي رفتار قلدرمآبانه نيز دارد.

بروگارد مي‌گويد:

به انديشه متخصصين مي‌رسد كه اين قسمت، ناحيه غالب مغز است. اين قسمت مغز، تمايل به سركوب تفكرات ناب مبتكرانه و خلاقانه دارد، چرا كه براي تصميم‌گيري و توانايي‌هاي عملكردي ما در زندگي، سودمند است.

بر اساس اين انديشه متخصصينيه، نيمكره‌ چپ بيمار آسيب بيش‌تري مي‌بيند، اما نيمكره راست آن‌ها شكوفا مي‌شود. اين انديشه متخصصينيه از حمايت چند پژوهش ديگر برخوردار است، از جمله پژوهشي كه نشان مي‌داد، با كاهش موقتي فعاليت نيمكره چپ، نيمكره راست شركت‌كنندگان سالم، فعال‌تر مي‌شد و افكار خلاقانه‌اي در آن‌ها پديدار مي‌شد.

دارولد ترفرت، روان‌پزشكي از دانشكده پزشكي دانشگاه ويسكانسين است كه طي چند دهه گذشته در حال مطالعه سندرم ساوان بوده است. او عقيده دارد كه انديشه متخصصينيه مورد مباحثه، درست است.

اما براي ساير نوابغ چه اتفاقي مي‌افتد؟ آيا اين فرضيه مي‌تواند توضيحي براي نبوغ اين افراد داشته باشد؟ افراد اوتيسم را در انديشه متخصصين بگيريد: از دانيل تمت كه مي‌تواند محاسبات رياضي را با سرعت باورنكردني انجام دهد تا گاتفريد مايند (ملقب به رافائل گربه) كه حيوانات را با واقع‌گرايي استثنايي نقاشي مي‌كرد، اين افراد مبتلا به نوعي اختلال به نام سندرم ساوان اوتيسم هستند كه مي‌توانند مهارت‌هاي فوق انساني هم سطح رياضيدانان عصر رنسانس داشته باشند.

به مهارت‌هاي فوق‌انساني هم سطح رياضيدانان عصر رنسانس دست مي‌يابند

تخمين زده مي‌شود كه از هر ۱۰ نفر مبتلا به اوتيسم، يك نفر به سندرم ساوان نيز مبتلا است و شواهد عديده‌اي وجود دارد كه نشان مي‌دهد، اين اختلال به افزايش خلاقيت مرتبط است. هرچند كه اثبات اين موضوع دشوار است، اما تصور مي‌شود كه  نوابغي از جمله انيشتين، موتزارت، نيوتن، ميكل آنژ و داروين از اين دست افراد بودند.

يك انديشه متخصصينيه ديگر نشان مي‌دهد كه اوتيسم از سطح غيرطبيعي سروتونين در نيمكره چپ در دوران كودكي نشأت مي‌گيرد، موردي كه مانع پيشرفت طبيعي اين قسمت مغز مي‌شود. اين وضعيت هم درست مانند سندرم ساوان ناگهاني، نيمكره راست مغز را فعال‌تر مي‌كند. جالب اينكه، بسياري از بيماران به سندرم ساوان ناگهاني از علائم اوتيسم از جمله اشكالات اجتماعي و اختلال وسواسي اجباري رنج مي‌برند.

پاجت مي‌گويد:

وضعم گاهي به‌قدري بد مي‌شد كه اگر پولي ‌داشتم به آن مواد ضدعفوني‌كننده مي‌پاشيدم براي چند ثانيه در مايكروويو مي‌گذاشتمش تا از شر ميكروب‌ها خلاص شوم.

بروگارد مي‌گويد:

اين افراد معمولا، مي‌توانند زندگي عادي داشته باشند، اما اين وسواس هميشه همراهشان است.

وسواس اجباري، از علائمي است كه در همه‌ مبتلايان به سندرم ساوان مشترك است. جان ساركين هنر خود را با يك نوع غريزه مقايسه مي‌كند.

او مي‌گويد:

احساس نمي‌كنم كه نقاشي را دوست دارم، بلكه حس مي‌كنم مجبورم نقاشي بكشم.

در استوديوي شخصي ساركين، هزاران تابلوي تمام و ناتمام وجود دارد كه اغلب‌شان سردستي با منحني‌ها، كلمات، هاشورها و تصاويري در هم نقاشي شدند. در واقع، هرچند مبتلايان به سندرم ساوان ناگهاني اغلب احتياجي ندارند، اما به سختي تلاش مي‌كنند تا مهارت‌هاي خود افزايش دهند.

ساركين مي‌گويد:

تمرين زيادي مي‌كنم. فكر مي‌كنم كه استعداد و كار سخت، از هم جدا نشدني هستند. وقتي كاري را زياد انجام دهيد، در آن بهتر مي‌شويد.

پاجت هم با اين گفته موافق است، او مي‌گويد:

وقتي با اين مسئله كنار بياييد، به كشفياتي نائل مي‌شويد.

به اين جهت، بايد تا حد زيادي متقاعد شويم كه مورد مايبريج، استثنا نبود. او بعد از شرط‌بندي، به فيلادلفيا نقل مكان كرد و به علاقه‌ خود براي ثبت تصاوير متحرك روي فيلم، عكاسي از فعاليت‌هاي مختلف مانند راه رفتن و بالا رفتن از پله‌ها و در موردي عجيبي، عكاسي از خودش هنگام تبر زني در حالت برهنه ادامه داد. مايبريج بين سال‌هاي۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶، بيش از ۱۰۰ هزار عكس ثبت كرد.

و در نهايت، همان‌طور كه به درك دانشمندان از سندرم ساوان ناگهاني افزوده مي‌شود، مي‌توانيم اميدوار باشيم كه روزي بتوانيم، با كمك داروها يا سخت‌افزارهاي هوشمند توانايي‌هاي ذهني پنهان خود را كشف كنيم.

تبليغات
جديد‌ترين مطالب روز

هم انديشي ها

تبليغات

با چشم باز خريد كنيد
اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران شما را براي انتخاب بهتر و خريد ارزان‌تر راهنمايي مي‌كند
ورود به بخش محصولات