رژيم غذايي و سلامت روان: شواهد تا به امروز
پژوهشگران در مطالعهي مروري جديدي در زمينهي روانپزشكي تغذيه، شواهد محكمي پيدا كردند كه نشان ميدهد دنبال كردن يك رژيم غذايي كتوژنيك داراي چربي بالا و كربوهيدرات پايين ميتواند موجب كاهش تشنج در كودكان مبتلا به صرع شود. آنها همچنين تاييد كردند كه رژيم غذايي مديترانهاي دربرابر افسردگي و اضطراب محافظت ميكند. علاوهبراين، ارتباط محكمي بين كمبود ويتامين B12 و افزايش خطر بروز خستگي، افسردگي و اشكالات حافظه وجود دارد. بااينحال، بهگفتهي اين پژوهشگران، مطالعات انجامشده در زمينهي اثربخشي مكملهاي ويتامين D يا هر مادهي مغذي ديگر در كاهش علائم اوتيسم يا ADHD (اختلال نقصتوجه- بيشفعالي)، بدون نتيجهي قطعي بوده است. سوزان ال ديكسون از موسسهي علوم اعصاب و فيزيولوژي دانشگاه گوتنبرگ ميگويد:
شواهد درحال افزايشي درمورد ارتباط بين رژيم غذايي ضعيف و تشديد اختلالات خلقي ازجمله اضطراب و افسردگي وجود دارد. اگرچه، بسياري از باورهاي رايج درمورد اثرات سلامتي غذاهاي خاص بهوسيلهي شواهد محكمي حمايت نميشود.
پژوهش جديد در مجلهي Neuropsychopharmacology منتشر شد.
دليلي براي خوشبيني
در مطالعات متعددي ارتباط بين رژيم غذايي و سلامت روان نشان داده شده است، ازجمله اينكه رژيم غذايي دش (DASH) با كاهش خطر افسردگي ارتباط دارد. در مطالعات بزرگ مبتنيبر جمعيت نيز پيوند بين سلامت روان و مواد مغذي خاص نشان داده شده است اما اغلب علت، مزيت يا درمان مشخص نشده است. اگرچه بهگفتهي پژوهشگران، اين دليلي براي خوشبيني است. مطالعهها نشان دادهاند كه ارتباط قوي ميان رژيم غذايي سالم و سلامت روان بهتر بهخصوص با افزايش مصرف ميوهها و سبزيجات تازه وجود دارد.
با اينكه در چندين مطالعه و تحليل اخير ارتباط بين رژيم مديترانهاي و كاهش خطر افسردگي نشان داده شده است، در فراتحليلي اشكال از ۱۴ مطالعه كه در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و درمجموع بيش از ۵۶ هزار شركتكننده در آن حضور داشتند، ارتباط معنيداري ديده نشد. با اينحال، وقتي مطالعات مقطعي مورد تجزيهوتحليل قرار گرفت، رابطهي معكوس قابلتوجهي بين احتمال افسردگي و پيروي از رژيم غذايي مديترانهاي ديده شد. درمجموع، اين مطالعه شواهد مستدلي را فراهم ميكند كه نشان ميدهد براي مطالعه اثر مداخلات غذايي خاص روي سلامت روان بايد پژوهشهاي بيشتري انجام شود.
تاثير ويتامينها
پژوهشگران هنگام ارزيابي اثر ويتامينها، دريافتند كه ارتباط بين «كمبود ويتامين B12 و خستگي، بيحالي، شيدايي، روانپريشي و افسردگي»؛ «كمبود تيامين و علائم سيستم عصبي مركزي»؛ «كمبود فوليك اسيد و بروز اختلال در توسعهي عصبي جنين و نوزاد و بروز افسردگي در بزرگسالان» و «كمبود نياسين و افزايش خطر ابتلا به زوال عقل» قوي است. البته بهگفتهي پژوهشگران، حتي در اين موارد، تاثير كمبودهاي خفيف تحتباليني يا چندين كمبود خفيف در پيدايش اختلال رواني مشخص نيست. بهعنوان مثال، پژوهش درمورد نقش مكمل ويتامين D نتايج ضدونقيضي حاصل كرده است.
بهطوركلي، پژوهشگران ذكر ميكنند كه رژيم غذايي غني از پليفنولها، اسيدهاي چرب غيراشباع داراي چند پيوند دوگانه (PUFA) و مكملهاي تغذيهاي، اثرات مطلوبي روي سلامت روان ازجمله عملكرد شناختي، خلقوخو، استرس، واكنشپذيري و التهاب عصبي دارد. درمورد ADHD و اوتيسم، مطالعات متعددي مزيت عناصر خاص رژيم غذايي يا خطر ناشي از يك رژيم غذايي ضعيف را نشان دادهاند. ديكسون گفت:
بهانديشه متخصصين ميرسد افزايش مقدار قند تصفيهشده در رژيم غذايي موجب افزايش ADHD و بيشفعالي شود، درحاليكه بهانديشه متخصصين ميرسد خوردن مقدار زياد ميوه و سبزيجات تازه دربرابر اين بيماريها محافظت كند.
اگرچه، مطالعات نسبتا كمي وجود دارد و مدتزمان بسياري از آنها آنقدر كافي نيست كه بتوانند اثرات طولانيمدت حاصل از رژيمهاي غذايي را نشان دهند. پژوهشگران خاطرنشان ميكنند:
نتايج مداخلات تغذيهاي مرتبطبا اوتيسم، نيز بسيار متغير بوده و تحت فراتحليلهاي دقيقي قرار نگرفته است.
نتيجهگيري نكنيد
شواهد محكمي وجود دارد كه نشان ميدهد تصميمات تغذيهاي اوايل زندگي ميتواند روي عملكرد مغز در مراحل بعدي زندگي تاثير بگذارد. يك رژيم غذايي باكيفيت با كاهش خطر زوال شناختي و بهبود عملكرد شناختي بزرگسالان مسن مرتبط است، درحاليكه بهانديشه متخصصين ميرسد يك رژيم غذايي ضعيف با كاهش زوال شناختي و ديگر اشكالات سلامتي مرتبط باشد. گرچه، درحال حاضر ما فاقد درك دقيقي از مكانيسمهاي متابوليكي و سلولي پشتصحنهي اين روابط هستيم. اين موضوع درمورد ميكروبيوم روده نيز صادق است. اگرچه آشكار است كه ميكروبيوم روده روي سلامت روان تاثير ميگذارد، مكانيسم آن هنوز مشخص نشده است. پژوهشگران يادآوري ميكنند كه در پژوهشهاي آينده، بايد روي علل رژيمي قابل اثبات مرتبط با اشكالات رواني متمركز شويم. ديكسون گفت:
اين باور عمومي وجود دارد كه شواهد علمي حمايتكنندهي توصيههاي غذايي مرتبط با سلامت روان محكم است. اين درحالي است كه اثبات اين موضوع كه رژيمهاي غذايي خاص يا تركيبات غذايي خاص روي سلامت روان تاثير دارند، بسيار دشوار است.
ديكسون خاطرنشان كرد كه پاسخ برخي افراد دربرابر تغييرات رژيمي ممكن است بهخاطر تغييرات ظريف در متابوليسم بهتر باشد. علاوهبراين، مادهي غذايي يك دارو نيست، بنابراين بايد متفاوت از دارو مورد آزمايش قرار گيرد. براي مثال غذايي بهعنوان دارونما وجود ندارد كه بتواند در آزمايشهاي تصادفي كنترلشده مورد استفاده قرار گيرد. بهگفتهي ديكسون:
روانپزشكي تغذيه رشتهي جديدي است. پيام اين مقاله آن است كه اثرات رژيم غذايي روي سلامت روان واقعي است، اما بايد درمورد نتيجهگيري براساس شواهد موقت دقت كنيم.
ولفگانگ ماركس از مركز غذا و خلقوخوي دانشگاه ديكن در استراليا با اشاره به اين مطالعه گفت كه پژوهشگران مروري شفاف و عيني از وضعيت حاضر روانپزشكي تغذيه ارائه كردهاند. او گفت:
اين مطالعه دربرگيرندهي دادههاي اپيدميولوژيكي، باليني و فراتحليلي است كه تا حد زيادي هماهنگ بوده و از ارتباط بين كيفيت رژيم غذايي و افسردگي حمايت ميكند.
نويسندگان همچنين سوالات پژوهشي كليدي را كه نياز است در آينده مورد مطالعه قرار گيرد، مطرح ميكنند، ازجمله نياز به آزمايشهاي باليني بزرگ براي مطالعه كارآمدي و لاخبار تخصصي انجام مطالعات مكانيستي براي بهبود درك ما از اينكه چگونه رژيم غذايي و تركيبات رژيمي ممكن است موجب بهبود علائم رواني شوند.
ماركس كه در اين پژوهش مشاركتي نداشت، خاطرنشان كرد كه پژوهشگران بهدرستي برخي از چالشهاي پيشروي فراهم كردن شواهد ارتباط بين رژيم غذايي و وضعيت سلامت روان را نشان دادهاند. بهگفتهي وي، توجه به اين نكته ضروري است كه علاوهبر دادههاي نوظهور كه از نقش رژيم غذايي در كاهش خطر بيماري رواني حمايت ميكنند، مداخلات رژيمي ميتواند در كاهش خطر بيماريهاي قلبي متابوليكي كه در افراد مبتلا به بيماريهاي رواني شايع است، موثر باشد. درحاليكه پژوهش بيشتري مورد نياز است تا از نقش مداخلات رژيمي بهعنوان درماني براي اختلالات رواني حمايت شود، هماكنون شواهد كافي وجود دارد كه نشان ميدهد مداخلات رژيمي، علاوهبر ديگر مداخلات مربوط به سبك زندگي مانند فعاليت جسماني بايد در برنامهي مراقبتهاي باليني معمول درانديشه متخصصين گرفته شود تا به اشكالات جسمي همزمان با بيماري رواني نيز رسيدگي شود. آندرياس ريف از بيمارستان دانشگاه فرانكفورت با تاكيد بر برجسته بودن اين مطالعه، گفت:
ارتباط بين روده و مغز از يك طرف و ارتباط بين رژيم غذايي و سلامت روان از طرف ديگر يكي از مورد مباحثهترين مسائل روانپزشكي بيولوژيكي است و اين نوع از پژوهشها در دههي اخير سرعت گرفته است.
او افزود اگرچه در سالهاي اخير، شواهد باكيفيتي در مطالعات حيواني حاصل شده است، ما با كمبود شواهد محكم انساني مواجه هستيم. در چنين شرايطي، فضاي زيادي براي حدسيات و نتيجهگيريهاي غيرقطعي وجود دارد و براي تمايز بين واقعيت و داستان، بايد مطالعهي مروري انجام شود. وي در پايان گفت:
از آنجا كه تاثير اجتماعي اين نتيجهگيريها زياد است، ما بايد در توصيههاي علمي خود بسيار دقيق باشيم.
هم انديشي ها