چرا هوش مصنوعي نميتواند بدون بدن فيزيكي به حداكثر پتانسيل خود برسد؟
هوش مصنوعي (AI) در مسير پيشرفتهاي بزرگ قرار دارد و اكنون به يكي از فناوريهاي كليدي در خودروهاي خواران، دستگاههاي ترجمهي خودكار، تحليل متن و گفتار، پردازش تصوير و انواع سيستمهاي تشخيص بدل شده است. AI در بسياري از وظايف فراتر از انسان عمل ميكند. امروزه شاهد رشد صنايع نوظهور در زمينهي هوش مصنوعي هستيم. بهانديشه متخصصين ميرسد هيچ زمينهاي از توان هوش مصنوعي خارج نيست. هيچ وظيفهاي نيست كه نتوان خودكارسازي كرد و هيچ اشكالي وجود ندارد كه نتوان به كمك هوش مصنوعي حل كرد؛ اما محدوديت هوش مصنوعي چيست؟
پژوهشهاي تئوري در زمينهي رايانش نشان ميدهند، برخي چيزها قابل محاسبه نيستند. آلن تورينگ، رياضيدان و رمزگشاي برجسته ثابت كرد برخي محاسبات هرگز به پايان نميرسند يا ميتوانند چندين سال و حتي قرنها به طول بيانجامند؛ براي مثال بهسادگي ميتوان حركتهاي بعدي در بازي شطرنج را محاسبه كرد؛ اما محاسبهي تمام حركتها تقريبا غيرممكن است. حتي با استفاده از سريعترين ابركامپيوترهاي جهان كه در هر ثانيه قادر به اجراي صد هزار تريليون عمليات هستند، محاسبهي بخش كوچكي از فضاي شطرنج بيش از يك سال بهطول ميانجامد. به اين اشكال، مسئله افزايش مقياس گفته ميشود.
پژوهشهاي اوليهي هوش مصنوعي اغلب روي تعداد اندكي از تركيبهاي مسئله متمركز بودند (مسائل موسوم به مسئله اسباب بازي، تعداد پوچها و ضربدرها)؛ اما به مقياسهاي بزرگتر مثل شطرنج تعميم نيافتند (مسائل واقعي). خوشبختانه هوش مصنوعي مدرن، روشهاي مختلفي براي حل چنين مسائلي ارائه ميكند. با اين روشها نهتنها با مطالعه حركتهاي بعدي بلكه با نگاه كردن به عملكرد ذهن انسان، ميتوان بهترين بازيكنان انساني را شكست داد. هوش مصنوعي اين كار را با استفاده از تخمينهاي احتمال، شبكههاي عصبي بزرگ و ديگر روشهاي يادگيري ماشين انجام ميدهد.
اشكالات اصلي هوش مصنوعي در تعامل انسان و كامپيوتر نمود مييابند. سيستمهاي آيندهي هوش مصنوعي معمولا بهصورت دوستانه و كاملا تعاملي با انسان ارتباط برقرار ميكنند.
انديشه متخصصينيهي ذهن
درحالحاضر نسخههاي اوليهاي از سيستمهاي تعاملي ساخته شدهاند؛ اما سيستمهاي فرمان صوتي و پردازش اسكريپت به سبك مركز تماس، صرفا تظاهري از مكالمههاي واقعي هستند. سيستمهاي هوش مصنوعي در بلندمدت به تعامل اجتماعي از جمله مكالمههاي آزاد نياز دارند. در اين مكالمهها سيستم AI ميتواند مخاطب و مكالمههاي گذشتهي او را به خاطر بياورد. همچنين قادر خواهد بود نيت و باورهاي مخاطب را درك كند.
براي دستيابي به سيستم تعاملي، به روانشناسي از نوع انديشه متخصصينيهي ذهن نياز است. طبق انديشه متخصصينيهي ذهن، مخاطب هم دنيا را مانند شما ميبيند. بهطوريكه وقتي شخصي دربارهي تجربيات خود صحبت ميكند بتوانيد توصيفات او را شناسايي و روابط اين توصيفها را با خود درك كنيد.
معمولا با مشاهدهي رفتار مخاطب ميتوان به نيت و اولويت او از حالتها و علائم پي برد؛ بنابراين وقتي سالي ميگويد: «من فكر ميكنم جان، زوئي را دوست دارد اما تصور ميكند زوئي او را نامناسب ميبيند.» در اينجا ميدانيم سالي مدلي درجه اول از خود و افكارش، مدلي درجه دوم از افكار جان و مدلي درجه سوم از ذهنيت جان نسبت به ذهنيت زوئي دارد. براي درك چنين موقعيتي نياز به تجربههاي مشابه داريم.
يادگيري فيزيكي
بديهي است تعامل اجتماعي زماني معنيدار ميشود كه تمام طرفين درگير در مكالمه، دركي از خود داشته باشند و بتوانند مدل خود از انديشه متخصصينات مخاطب را حفظ كنند. براي درك ديگران، بايد در ابتدا خود را شناخت. «مدل خود» هوش مصنوعي بايد شامل انديشه متخصصيناتي ذهني از مواردي مثل چگونگي عملكرد بدن (براي مثال انديشه متخصصينات بصري به موقعيت فيزيكي چشمها وابسته است)، نقشهاي دقيق از فضاي خود و فهرستي از مهارتها و تواناييهاي خود باشد.
وجود بدني فيزيكي براي تعبيهي درك خود در دادهها و تجربيات لازم است. شخص با ديدن اقدام فردي ديگري ازطريق شناسايي مؤلفههاي مشترك به دركي مشترك از آن تجربه ميرسد؛ بنابراين هوش مصنوعي اجتماعي بايد در رباتهايي داراي بدن پيادهسازي شود. براي مثال يك جعبهي نرمافزاري چگونه ميتواند انديشه متخصصيناتي ذهني از جهان فيزيكي و دنياي انسان پيدا كند؟ سيستمهاي محاورهاي هم بايد در جسم نمود پيدا كنند.
طراح نميتواند نرمافزار ادراك را براي يك ربات به شكلي بهينه بسازد. اگر طراح انديشه متخصصينات ذهني را طراحي كند، اين انديشه متخصصينات متعلق به او خواهد بود نه ربات؛ بنابراين به چارچوبي نياز است كه بتواند از يادگيري انديشه متخصصينات ذهني همراهي كند.
خوشبختانه راهي براي حل اشكالات فوق وجود دارد. انسانها معمولا با اشكالات مشابهي روبهرو هستند كه نميتوانند بهصورت يكجا حلشان كنند. انسان در اولين سالهاي طفوليت، ميتواند بدن خود را كنترل كند، اشياء و محيط را درك كنند. همچنين بهمرور ياد ميگيرد كه نسبت به پيامد رفتارها و ارتباطات خود واكنش نشان دهند.
پژوهشهاي حوزهي جديد رباتيك حالا به يادگيري رباتها از صفر اختصاص يافتهاند. اولين مراحل شامل كشف خاصيت اشيا و فيزيك دنياي رباتها است. سپس رباتها ميتوانند از رفتار و روابط نگهدارندهي خود تقليد كنند و به درك پيچيدهتري از خود برسند. درنتيجه، هوش مصنوعي بدون بدن فيزيكي با محدوديتهايي جدي روبهرو است و بهتر است پژوهشهاي آينده به بدن رباتها اختصاص پيدا كنند كه روزي به روابط اجتماعي پايدار بين هوش مصنوعي و انسان ميانجامند.
هم انديشي ها