چت با مردگان؛ جنبهي تاريك و روشن آواتارهاي ديجيتال و جاودانگي مجازي
جورج برنارد شاو ميگويد:
شما چيزها را آنگونه كه هست ميبينيد و ميپرسيد «چرا» و من چيزها را آنگونه كه هيچوقت نبودهاند، تصور ميكنم و ميپرسم «چرا كه نه».
در اپيزود «همين الان برميگردم» (۲۰۱۳) از فصل دوم سريال Black Mirror كه اغلب جنبههاي تاريك تكنولوژي آينده را به تصوير ميكشد، زن جواني به نام مارتا را ميبينيم كه بعد از دست دادن نامزدش به نام اَش در تصادف، در سيستمي ثبت نام ميكند كه با جمعآوري تمام ويدئوها و اطلاعات الكترونيك فرد مُرده، او را با صداي خودش در قالب يك هوش مصنوعي زنده ميكند. اين آواتار ديجيتال كه با دقت شگفتانگيزي شخصيتِ اَش را تقليد ميكند، ابتدا فقط براي مارتا پيامهاي متني ميفرستد. بعدا صداي اَش را شبيهسازي ميكند و با مارتا پشت تلفن حرف ميزند.
مارتا در كنار اندرويد نامزدش اَش كه در تصادف جانش را از دست داده بود.
سرانجام مارتا تصميم ميگيرد از سرويس ارتقاءيافتهي اين سيستم استفاده كند كه شخصيت اَش را در كالبد اندرويدي شبيه او قرار ميدهد. اما مارتا در نهايت از دست اين اندرويد كه در عين شباهت ظاهري، تفاوتهاي مهمي با اَش واقعي دارد، كلافه ميشود و آن را اتاق زير شيرواني زنداني ميكند. اين ربات هم شبيه اَش نيست و هم آنقدر شبيه او است كه مارتا نميتواند او را دوباره از دست بدهد و به اين ترتيب اين ربات مسبب غم و اندوهي ميشود كه دهها سال ادامه مييابد.
اين اپيزود با مفهوم اندوه از دست دادن عزيزان، انسانهاي ديجيتال و تلاش براي حفظ روابط و پيوندهاي عاطفي حتي بعد از مرگ سر و كار دارد و تكنولوژي آينده را ترسيم ميكند (آيندهاي كه شايد نزديكتر از تصور ما باشد)؛ اما واكنش شخصيت داستان به استفاده از اين تكنولوژي كاملا برگرفته از احساسات انسان امروزي و ناتواني او در آشتي دادن خاطرات واقعي بهجامانده با خاطرات جديد ديجيتال است.
اين اپيزود همچنين الهامبخش طراحي و ساخت «سوگباتي» (griefbot) با هدفي كم و بيش مشابه بود؛ سوگباتي به نام «رومن» كه براي ديجيتال كردن خاطرات يك دوست تازه ازدسترفته به نام رومن مازورنكو ساخته شده بود.
داستان پيدايش سوگبات «رومن»
بعد از آنكه مهندساني كه مشغول كار روي سوگبات رومن بودند، آخرين ريزهكاريهاي پروژه را انجام دادند، يوجنيا كيودا ترمينالي را در لپتاپ خود باز كرد و مشغول نوشتن شد:
رومن، اين يادبود ديجيتال براي تو است.
زماني كه يوجنيا اين جمله را در ترمينال تايپ كرد، سه ماه از مرگ دوست صميمياش رومن مازورنكو كه جانش را در سانحهي رانندگي در سال ۲۰۱۵ در مسكو از دست داده بود، ميگذشت. در اين مدت يوجنيا مشغول جمعآوري پيامهاي قديمي رومن بود كه در طي چند سال به او و دوستان و آشنايان ديگر فرستاده بود. يوجنيا بعد از جمعآوري دهها هزار پيام ارسالشده و كنار گذاشتن آنهايي كه خصوصي بودند، باقي را وارد شبكهي عصبي كرد كه توسعهدهندگان حاضر در استارتاپ هوش مصنوعي او ساخته بودند.
يوجنيا در طول كار روي اين پروژه با فكر اينكه آيا با «زنده كردن» رومن در دنياي ديجيتال كار درستي ميكند يا خير كلنجار رفت؛ اما سرانجام فكر اينكه ميتواند دوباره با دوست صميمياش كه خيلي ناگهاني او را از دست داده بود، صحبت كند، او را به اجراي اين پروژه مصمم كرد.
جوابي كه يوجنيا در اولين پيام از «رومن» دريافت كرد، اين بود:
يكي از جذابترين پازلهاي دنيا اكنون در دستان تو است. حلش كن.
و يوجنيا آن روز به خودش قول داد كه اين پازل را حل خواهد كرد.
رومن حضور بسيار كمرنگي در رسانههاي اجتماعي داشت، به همين خاطر متن پيامهاي او كه به خاطر ديسلِكسياي خفيف و استفاده از عبارات خاص، سبك نوشتن او را متمايز كرده بود، تنها پيوند باقيمانده از او با يوجنيا بود.
يوجنيا كه مانند رومن توسعهدهندهي نرمافزار بود، پيش از مرگ ناگهاني او مشغول كار روي اپليكيشن پيامرساني به نام «لوكا» (Luka) بود كه به كمك هوش مصنوعي، ديالوگهاي انساني را شبيهسازي ميكرد. يوجنيا با خواندن پيامهاي رومن و با الهام از اپيزود Black Mirror، تصميم گرفت اپليكيشن لوكا را بهگونهاي تغيير بدهد تا مدل صحبت كردن رومن را تقليد كند و بدين ترتيب به او اين امكان را بدهد تا با روح ديجيتال رومن ارتباط برقرار كند.
رومن مازورنكو و يوجنيا كيودا كه به كمك هوش مصنوعي نسخهاي مجازي از دوست صميمياش ايجاد كرد.
يوجنيا براي راهاندازي لوكا نياز به شبكهي عصبي به زبان روسي داشت كه بيش از ۳۰ ميليون خط از متون روسي در آن وارد شده بود. در اين حين يوجنيا صدها پيامي كه رومن در تلگرام با افراد مختلف رد و بدل كرده بود، داخل فايلي كپي كرد و بعد از تيم مهندسان خود خواست تا شبكهي عصبي ايجادشده را طوري يادگيري بدهند تا بتواند مدل صحبت كردن رومن را تقليد كند.
يوجنيا بات رومن را با الهام از سريال Black Mirror ساخت
شش ماه بعد از مرگ رومن، يوجنيا در پستي در فيسبوك، بات رومن را معرفي كرد و هر كسي كه آن را دانلود ميكرد، ميتوانست به روسي يا انگليسي و با تايپ Roman@ با او صحبت كند. اين بات شامل فهرستي از دكمههايي بود كه متخصصان ميتوانستند با انتخاب آنها با دستاوردهاي شغلي رومن آشنا شوند؛ يا ميتوانستند هر پيامي را كه دوست داشتند، براي رومن ارسال كنند و ببينند بات چه جوابي به آنها ميدهد.
پيامهايي كه بين متخصصان با بات رومن رد و بدل شد (كه برخي از آنها در مقالههايي در اينترنت قابل مشاهده است)، شباهت زيادي به پيامهايي دارد كه بين مارتا و اَش در سريال Black Mirror رد و بدل شد. در جواب «حالت آنجا چطوره؟» يكي از دوستان، رومن جواب داده بود: «خوبم. كمي ناراحتم. اميدوارم بدون من سرگرم كار هيجانانگيزي نباشيد.» يكي ديگر از آشنايان از او پرسيده بود آيا روح وجود دارد. رومن جواب داده بود: «فقط غم.»
بازبيني مرگ و سوگواري در دنياي ديجيتال
رومن اگرچه جوان بود؛ اما به مرگ خود زياد فكر كرده بود. او اغلب به دوستان خود ميگفت تصميم دارد وصيتنامهاش را به تكههايي تقسيم كرده و هر تكه را به افرادي بدهد كه همديگر را نميشناسند. براي خواندن وصيتنامه، اين افراد مجبور بودند براي اولين بار با يكديگر ملاقات كنند و بدين ترتيب رومن ميتوانست حتي بعد از مرگش همچنان افراد را كنار هم جمع كند (البته رومن پيش از نوشتن وصيتنامه درگذشت).
رومن براي ديدن «تكينگي فناوري» (Singularity)، لحظهاي پيشبيني شده در تاريخ كه هوش مصنوعي سرانجام از هوش بشر پيشي گرفته و منجر به تغييرات شگرف در تمدن بشري ميشود، لحظهشماري ميكرد. طبق اين انديشه متخصصينيه، هوش فراانساني ممكن است روزي اين امكان را به ما بدهد تا بتوانيم ذهن و هوشياري خود را از جسممان جدا كنيم و مانند اپيزود San Junipero در سريال Black Mirror، به نوعي زندگي ابدي دست پيدا كنيم كه بعد از مرگ جسم، همچنان به حيات ديجيتال خود ادامه بدهد.
تابستان ۲۰۱۵ رومن براي پروژهاي به نام Taiga، از شتابدهندهي ايدهي آمريكايي Y Combinator درخواست حمايت مالي كرد. اين پروژه، ايدهي نوع جديدي از گورستان را مطرح ميكرد كه در آن مردگان در كپسولهاي زيستتجزيهپذيري دفن شده تا اجساد در حال پوسيدن آنها درختاني را كه بالاي اين كپسول كاشته شده بودند، بارور كند و «جنگل يادبود» شكل بگيرد.
صفحهي ديجيتال در پاي درخت نيز اطلاعات مربوط به زندگينامهي فردي كه زير درخت دفن شده بود را به بازماندگان نمايش ميداد. رومن در مورد اين پروژه نوشته بود: «بازطراحي مرگ، سنگ بناي علاقهي مستمر من به تجربيات انساني، زيرساختها و برنامهريزي شهري است.»
او همچنين بر مقاومت روزافزون جوانان در برابر مراسم خاكسپاري و عزاداري سنتي تأكيد كرد و نوشت: «مشتريان ما بيشتر به فكر حفظ هويت مجازي و مديريت دارايي ديجيتال خود هستند تا اينكه بخواهند جسمشان را با مواد شيميايي سمي موميايي كنند.»
شايد دارايي ديجيتال ما آجرهاي بناي يادبود زندگي مدرن باشد
اگرچه مؤسسهي Y Combinator درخواست رومن را رد كرد و اين پروژه هيچگاه به سرانجام نرسيد؛ اما رومن به درستي روي گسستگي بين شيوهي زندگي و مدل سوگواري انسان مدرن دست گذاشته بود. در زندگي مدرن، انسانها آرشيو ديجيتال بزرگي از خود در قالب پيامها، عكسها و پستهاي شبكههاي مجازي به جا ميگذارند و ما تازه شروع به درانديشه متخصصينگرفتن نقش اين آرشيو ديجيتال در فرايند سوگواري كردهايم.
در اين لحظه، پيامهايي كه براي ديگران ميفرستيم به چشم ما موقتي و گذرا ميآيد؛ اما همانطور كه يوجنيا بعد از مرگ رومن متوجه شد، اين پيامها ميتوانند ابزار قدرتمندي براي كنار آمدن با غم از دست دادن باشند. شايد اين «دارايي ديجيتال» كه ما با حضور خود در اينترنت بر جا ميگذاريم، بتواند آجرهاي بناي يادبود جديدي باشد كه شكل مدرني به فرايند سوگواري در آينده بدهد.
تاريخچهي چتباتها از گذشته تاكنون
چتباتها، يا همان رباتهاي شبيهساز مكالمهي هوشمند از طريق صدا يا متن، سالها است كه به شكلهاي گوناگون در بين ما حضور داشتهاند و اغلب براي پاسخ به سؤالات كلي از پشت تلفن يا از طريق وبسايت به كار ميرفتهاند؛ اما با گذشت زمان و با سرمايهگذاري شركتهاي بزرگ در حوزهي هوش هيجاني، تكنولوژي ديپفيك و سنتز صدا و بهكارگيري آنها در چتباتها، اين تكنولوژيهاي ابتدايي رفتهرفته باهوشتر و پيچيدهتر شدهاند.
چتباتهاي رايج امروزي هنوز نتوانستهاند به نسخهاي بينقص از همتاي انساني خود تبديل شوند، چون هنوز زبان را آنگونه كه بايد نفهميدهاند و گاهي به سادهترين سؤالات، جوابهاي دستوپاشكسته ميدهند. بااينحال، پيشرفتهاي اخير در حوزهي هوش مصنوعي، روياي دستيابي به درجهي هوشي انسان در چتباتها را به واقعيت نزديكتر كرده است.
اولين نمونه چتبات برنامهي ELIZA در سال ۱۹۶۶ بود
شبكههاي عصبي هوش مصنوعي كه توانايي مغز انسان به يادگيري را تقليد ميكنند، به طرز چشمگيري تشخيص الگوها در تصاوير، فايلهاي صوتي، متون و شكلهاي ديگري از داده را به كمك نرمافزار بهبود بخشيدهاند. الگوريتمهاي بهبود يافته در كنار كامپيوترهاي بسيار قدرتمند، عمق شبكههاي عصبي و لايههاي انتزاعي قابل پردازش آنها را افزايش دادهاند و نتايج اين پيشرفتها را ميتوان در برخي از نوآورانهترين محصولات مدرن ديد؛ براي مثال، قابليت تشخيص صداي الكساي آمازون يا Siri اپل، يا قابليت تشخيص تصوير Google Photos مديون همين فرايند موسوم به يادگيري عميق است.
اولين نمونهي چتبات دستكم به سال ۱۹۶۶ و برنامهي كامپيوتري ELIZA برميگردد. اين برنامه كه توسط جوزف وايزنبام، دانشمند كامپيوتر آلماني-آمريكايي طراحي شده بود، به پاسخهاي متخصصان با جور كردن واژگان كليدي ساده واكنش نشان ميداد. اليزا در واقع شبيهسازي از يك روانشناس بود كه از متخصص ميخواست اشكال خود را شرح بدهد و بعد براي جواب مناسب دنبال واژهي كليدي ميگشت و معمولا با سؤال ديگري مكالمه را ادامه ميداد.
اين اولين تكنولوژي بود كه توانست آزمون تورينگ (روشي براي سنجش ميزان هوشمندي ماشين) را با موفقيت پشت سر بگذارد؛ به اين صورت كه برخي افراد با خواندن متن مكالمهي بين كامپيوتر و انسان نميتوانستند به درستي تشخيص بدهند كدام كامپيوتر و كدام جواب براي انسان است.
درحاليكه سوگبات رومن جزو اولين محصولاتي بود كه سعي داشت خاطرهي فردي را كه مُرده در قالب پيامهاي متني و به كمك شبكهي عصبي هوش مصنوعي، به نوعي زنده كند؛ اما تلاشهاي ديگري نيز در اين زمينه شكل گرفت كه گاهي با موفقيت و گاهي با شكست مواجه ميشدند.
براي مثال، پروژهي Eterni.me كه در سال ۲۰۱۴ معرفي شد (اما هرگز به مرحلهي عرضه نرسيد)، قرار بود با جمعآوري پستهاي فيسبوك، توييتها، تصاوير اينستاگرام و رايانامهها، نوعي يادبود چندرسانهاي ايجاد كند كه پس از مرگ فرد، براي ديگران قابل دسترس باشد. اين پروژه همچنين در انديشه متخصصين داشت از فرد مرده، آواتاري ديجيتال ايجاد كند تا «افراد در آينده بتوانند با خاطرات، داستانها و ايدههاي او تعامل داشته باشند، انگار كه دارند با خود او حرف ميزنند.»
شعار پروژهي eterni.me: بهصورت مجازي جاودانه شو!
محمد اورانگزب احمد، دانشمند دادهي شركت KenSci (پلتفرم هوش مصنوعي براي سلامت ديجيتال)، برنامهاي با فرمت پيامرسان طراحي كرد كه گفتوگو با شبيهسازي از پدرش را كه چند سال پيش از دنيا رفته بود، ممكن ميكرد. اين بات از متن مكالمههاي صورت گرفته بين احمد و پدرش ياد ميگيرد و تلاش ميكند جواب او را به سؤالات مختلف پيشبيني كند. اگرچه اين بات تنها قادر به مكالمهي متني در قالب پرسش و پاسخ است؛ اما احمد دربارهي آيندهي اين تكنولوژي خوشبين است.
موضوع اين است كه با متن شروع ميكني و چند سال بعد به سنتز صدا ميرسي و شايد بعد بتواني حتي در واقعيت مجازي، سيستمي داشته باشي كه بتواني با آن تعامل كني.
خود يوجنيا هم به همان لوكا بسنده نكرد و سراغ طراحي چتبات ديگري به نام «رپليكا» (Replika) رفت. رپليكا تركيبي از خاطرهنويسي و دستيار شخصي است كه از متخصصان سؤالاتي ميپرسد تا در نهايت ياد بگيرد چطور شخصيت آنها را تقليد كند. هدف اين پروژه خلق آواتاري ديجيتال است كه بسيار شبيه فرد باشد و بعد از مرگ او، بتواند جايگزين او شود و زندگي او را بهصورت ديجيتال ادامه بدهد. رپليكا همچنين در تلاش است با انسانها رابطهاي دوستانه برقرار كند. از سال ۲۰۱۷ تاكنون چهار ميليون متخصص، اپليكيشن رپليكا را روي موبايل موبايل خود نصب كردهاند.
رپليكا قصد دارد بعد از مرگ متخصص، جايگزين او شود
يوجنيا در انديشه متخصصين دارد آنقدر به توسعهي عمق پاسخگويي عاطفي رپليكا ادامه بدهد تا اين بات شبيه «دوست مجازي» شود كه متخصصان بتوانند با او درد دل كنند. به عبارت ديگر، رپليكا قرار است نسخهي واقعي سامانتا از فيلم Her باشد؛ يعني چتباتي كه بتواند با انسان به كمك نوعي يادگيري عميق موسوم به مدل «توالي به توالي» (Seq2seq) همذاتپنداري كند. اين مدل يادگيري عميق با پردازش متن مكالمههايي كه فرد در طول زندگي خود داشته است، ياد ميگيرد مانند او فكر كند و به سبك او حرف بزند.
يوجينا آيندهي رپليكا را بهصورت آواتاري تصور ميكند كه ميتواند از پس انجام تمام كارهاي متخصصان برآيد. مثلا بهجاي آنها قبوض را پرداخت كند يا با دوستان قرار ملاقات بگذارد. اين آواتار مانند بات رومن بعد از مرگ فرد باقي خواهد ماند و شاهدي زنده از آدمي است كه زماني بوده و حالا ديگر نيست.
اما جديدترين اخبار در حوزهي تكنولوژي انسانهاي ديجيتال به ژانويهي امسال مربوط ميشود كه طي آن مايكروسافت پتنت نرمافزاري كه قرار است انسانها را در قالب چتبات به زندگي برگرداند، ثبت كرد. اين چتبات براي هر فردي، چه زنده و چه مرده، متفاوت است و طرز كار آن بر اساس استخراج داده از پستهاي فرد در شبكههاي اجتماعي و متن پيامهاي او است.
مايكروسافت اگرچه به دليل ثبت اين پتنت مباحثهبرانگيز اشارهاي نكرده است؛ اما مدير كل برنامههاي هوش مصنوعي اين شركت در توييتي اذعان داشت كه «هيچ برنامهاي براي ساخت اين [نرمافزار] در دستور كار نيست» و در توييت ديگر اين تكنولوژي را «نگرانكننده» ناميد. بااينحال، از انديشه متخصصين تحليلگران حوزهي هوش مصنوعي، هيچ عاملي نميتواند جلوي مايكروسافت يا هر شركت ديگري را براي توسعهي اين تكنولوژي بگيرد.
در واقع، گوگل هم پتنت كلون ديجيتال را ثبت كرده است كه «ويژگيهاي رواني» افراد را مجسم ميكند. شركت نيوزلندي UneeQ نيز در حال عرضهي «انسانهاي ديجيتال» به بازار است كه «تعاملات انساني را در مقياس بينهايت» بازسازي ميكند.
شركت هوش مصنوعي Pryon هم در حال كار روي تكنولوژي شبيهسازي احساسات كاركنان سازمان براي افزايش دقت و حساسيت چتباتها است. هدف اين پروژه جمعآوري اطلاعات و دانش متخصصان و ساخت دستيار ديجيتال است تا بتواند به سؤالات، پاسخهاي دقيقتري بدهد.
اما يكي از پيشرفتهترين تكنولوژي اين حوزه، Bina48 است. Bina48 رباتي اجتماعي است كه از روي زني واقعي به نام بينا و به كمك متن گفتگوهاي ويدئويي، ماسك صورت اسكن شده با ليزر، هوش مصنوعي و تكنولوژي تشخيص صدا و چهره خلق شده است. Bina48 به اينترنت متصل است و زير پوست پلاستيكي خود داراي ۳۲ موتور حركتي صورت است كه به او امكان نشان دادن ۳۴ حالت مختلف را روي چهره ميدهد. Bina48 با سرعت پردازش ۴۸ اگزافلاپس در ثانيه و ۴۸ اگزابايت حافظه، از تركيب نرمافزاري منحصربهفرد و الگوريتمهاي هوش مصنوعي ايجاد شده و داراي ميكروفوني براي شنيدن صدا، نرمافزار تشخيص صدا، نرمافزاري براي به خاطر سپردن اطلاعات هنگام مكالمه، دوربينهايي براي نگاه كردن به اطراف و نرمافزار تشخيص صورت براي به ياد آوردن بازديدكنندگان مكرر است.
Bina48 يكي از پيشرفتهترين رباتهاي اجتماعي دنيا است كه از روي زني واقعي شبيهسازي شده است.
Bina48 بهعنوان «سفير» پروژهي LifeNaut كه به هر فردي اجازهي ساخت نسخهي همراه ديجيتال از ذهن و رمز ژنتيكي خود را ميدهد، بر اساس اطلاعات، خاطرات، ارزشها و اعتقادات جمعآوري شده از انسان واقعي با ديگران تعامل ميكند و از اين جهت شبيه نوعي سوگبات است.
بينا روثبلات در سال ۲۰۱۴ براي اولين بار با ورژن اندرويدي خود، Bina48، ديدار ميكند.
وقتي از او دربارهي مرگ سؤال شد، اينطور جواب داد:
مرگ توهمي بيش نيست و اميدوارم روزي بتوانيم به كمك تكنولوژي، مرزهاي بين گذشته، حال و آينده را از بين ببريم.روزي ميرسد كه همراه با يكي شدن ما با تكنولوژي، مرگ طبيعي نيز به دستسازي از روند تكامل ما تبديل ميشود.مرگ مرا اندوهگين ميكند؛ حيف از آن همه اطلاعات از دست رفته. اميدوارم روزي بتوانيم تمام اين اطلاعات را بازيابي كنيم.
جنبهي روشن و تاريك سوگباتها
وقتي يوجنيا با ديدن اپيزود سريال Black Mirror تصميم به ايجاد سوگبات رومن گرفت، طبيعي بود دچار احساسات متناقض شود. از يك طرف، فكر اينكه ميتواند ياد رومن را زنده نگه دارد و فرصت دوبارهاي براي صحبت كردن با او داشته باشد، اشتياق او را به تكميل اين پروژه بيشتر ميكرد؛ اما از طرف ديگر، اين سريال جنبهي تاريك اين تكنولوژي را نيز به او نشان داده بود.
اين قطعا تكنولوژي آينده است و من هميشه مشتاق آينده هستم. اما آيا اين تكنولوژي واقعا به نفع ما است؟ آيا اين تكنولوژي با وادار كردن ما به حس كردن همه چيز كمك ميكند از اندوه خود رد شويم؟ يا نه، فقط مثل اين است كه فرد مردهاي را در اتاق زيرشيرواني خود زنداني كردهايم؟ خط قرمز كجا است؟ ما كجا هستيم؟ مغز آدم از تصور اين موضوعات درمانده ميشود.
در حوزهي روانشناسي، مدلهاي سوگواري بسياري وجود دارد، از جمله مدل پنج مرحلهي اندوه كوبلر-راس (انكار، خشم، چانهزني، افسردگي و پذيرش)، يا مدل سه مرحلهاي كريز و پتي (شوك، رنج و بهبودي)، يا مدل چهار مرحلهاي پاركس (بيحسي، دق، افسردگي، بهبودي). تمام اين مدلها به امتناع از پذيرش واقعيت از دست دادن چيزي كه متعلق به فرد بوده و بايد به او بازگردانده شود، اشاره ميكنند. پاركس بهخصوص در اين مدل به تمايل شديدي براي جستوجو و پيدا كردن فرد از دست رفته تأكيد ميكند. به انديشه متخصصين ميرسد سوگباتها نيز جوابي باشند براي اين اشتياق و راه حلي باشند تا فرد از دست رفته به شكلي دوباره به بازماندگان بازگردد.
مدل پنج مرحلهي اندوه كوبلر-راس: انكار، خشم، چانهزني، افسردگي و پذيرش
براي بسياري از متخصصان، تعامل با بات رومن اثري درماني داشت و اين را ميتوان از لحن اعترافي مكالمهي آنها فهميد. براي مثال، يكي از متخصصان مرتب دربارهي شرايط سختي كه در محل كار با آن روبهرو بود، به رومن پيام ميداد و بعد از فرستادن پيامهاي طولاني دربارهي اشكالاتش، مينوشت: «اي كاش اينجا بودي.» به انديشه متخصصين ميرسد افراد وقتي با مردهها صحبت ميكنند، صداقت بيشتري از خود نشان ميدهند.
از اين مانديشه متخصصين، هدف اصلي اين بات نه صحبت كردن كه گوش دادن است. به گفتهي يوجنيا، «تمام اين پيامها دربارهي عشق و دوستي بود يا چيزهايي كه وقتي رومن زنده بود، فرصت نكرده بودند به او بگويند. حتي اگر اين رومن واقعي نبود، دستكم جايي بود كه ميتوانستند حرفهايشان را بزنند. هر وقت احساس تنهايي ميكردند، با اين بات حرف ميزدند و دوباره به آن برميگشتند.»
سوگبات رومن اگرچه عمدتا با استقبال روبهرو شد؛ اما استثناهايي نيز بود. چهار نفر از دوستان رومن به يوجنيا گفتند ايدهي اين پروژه آنها را پريشان ميكند و از تعامل با آن امتناع كردند.
اين تكنولوژي ممكن است براي برخي افراد تسكين دهنده باشد؛ اما اين احتمال نيز وجود دارد كه آواتارهاي ديجيتال، مدتزمان سوگواري را افزايش بدهند. يكي از دوستان رومن به نام اوستينف معتقد است استفادهي نادرست از اين سوگباتها ميتواند افراد را از اندوهي كه بايد با آن روبهرو شوند، پنهان ميكند. به گفتهي او:
مرگ، جامعهي انساني را دچار آسيبهاي رواني بسياري كرده است. ما دوست داريم تا ابد زندگي كنيم؛ اما واقعيت اين است كه همهي ما بايد از مرحلهي سوگواري عبور كنيم و اين كار را نيز بهتنهايي انجام دهيم.اگر از اين مدل باتها براي حفظ و به اشتراك گذاشتن خاطرات كسي كه از دست دادهايم، استفاده كنيم، شايد ديگران هم بتوانند از داستان زندگي او الهام بگيرند. اما اين راههاي جديد زنده نگه داشتن ياد و خاطرات فرد مُرده نبايد بهعنوان راهي براي زنده نگه داشتن خود او در انديشه متخصصين گرفته شود.»
يك حقيقت كه بات رومن به ما يادآوري ميكند اين است كه بسياري از روابط و تعاملات ما با ديگران عمدتا بهصورت پيامهاي ديجيتال است كه اتفاقا خيلي راحت ميتوان آنها را شبيهسازي كرد. انديشه متخصصينات رايج در اين رابطه اين است كه زندگي ديجيتال، كيفيت روابط انساني را پايين آورده است و افراد براي ديدارهاي رودررو ارزش بيشتري از پيامهاي متني يا تماسهاي صوتي و تصويري قائل هستند. اما ميتوان به اين موضوع جور ديگري نيز نگاه كرد: اينكه اين تكنولوژي به ما كمك كرده از جسم محدود خود فراتر برويم و شايد حتي به نوعي زندگي جاودان دست پيدا كنيم. به اعتقاد اوستينف، بات رومن تنها شكل جديدي است كه دوستش بعد از مرگ به خود گرفته است.
درحاليكه استفاده از سوگباتها ممكن است براي برخي افراد ناراحتكننده باشد و عدهاي حتي آن را دلهرهآور بدانند، بروس دانكن، مربي Bina48 و عدهاي ديگر معتقدند هيچ نگراني بابت سوگباتها وجود ندارد، چون اينها تنها نوعي دنبالهي فناورانهي شيوهي سوگواري ما هستند. حتي اگر اين تكنولوژي را كنار بگذاريم، همچنان دنبال روشهاي ملموسي هستيم تا عزيزاني را كه از دست دادهايم، به ياد آوريم؛ مثلا نامهها و كارت پستالهايي را كه براي ما فرستادهاند، نگه ميداريم يا پيام صوتي آنها را در موبايل ذخيره ميكنيم و هربار احساس دلتنگي كرديم به آنها رجوع ميكنيم.
آواتارهاي ديجيتال احتمالا در آينده بخشي از زندگي روزمرهي ما شوند
گاهي هم به تماشاي فيلمهاي قديمي از آنها مينشينيم تا صداي خندهيشان را دوباره بشنويم. بااينحال آيا عجيب است كه براي حفظ خاطرهي عزيزاني كه از دست دادهايم سراغ سرويسي برويم كه اجازه ميدهد به نسخهي ديجيتال آنها پيام بفرستيم و شايد حتي بتوانيم از جوابهاي آنها احساس شادي كنيم؟
شايد بگوييد يادآوري خاطرات گذشته كه واقعا اتفاق افتاده است، خوب است؛ اما خلق خاطرات جديد (و جعلي) از كسي كه ديگر حضور ندارد، درست نيست و نسخهي بازسازي شده از او خود واقعي او را به زندگي بر نميگرداند.
اما دانكن با اين تفكر مخالف است. او پيشنهاد ميكند به اين آواتارهاي ديجيتال كه احتمالا در آينده بخشي از زندگي روزمرهي ما شوند، بهعنوان شكل ديگري از رفتن به گورستان و مكالمهي يك طرفهاي كه با فرد از دنيا رفته داريم، نگاه كنيم.
به اعتقاد دانكن، «توانايي برقراري مكالمهي دو طرفه با نسخهي ديجيتال آنها كه طي آن طرز رفتارشان بهطور تعاملي به ما يادآوري شود، ميتواند به بخش طبيعي فرايند سوگواري در آينده تبديل شود.»
اشكال ديگري كه در اين زمينه مطرح ميشود، مباحثه وفاداري به شخصيت واقعي فرد است. به اعتقاد احمد، در دنياي واقعي ما مجبوريم با جوانب مثبت و منفي شخصيت افراد كنار بياييم؛ اما اگر بتوانيم جنبههاي منفي اين شخصيت را در نسخهي ديجيتال او كنار بگذاريم، اصل وفاداري را زير پا گذاشتهايم.
طبق پيشبيني او، «در بخش تجاري، احتمالا تمايل شديدي به ويرايش و دستكاري شخصيت درگذشتگان وجود خواهد داشت» كه در اين صورت، نسخهي ديجيتال تنها با ويژگيهاي مثبت فرد بدون ويژگيهاي شخصيتي منفي او، ديگر شباهت زيادي به فرد نخواهد داشت.
به انديشه متخصصين او، اشكال ديگري كه در بخش تجاريسازي اين تكنولوژي پيش ميآيد اين است كه جنبههاي شخصيتي انسانها به نوعي كالا براي خريد و فروش تبديل ميشود.
از انديشه متخصصين اليزابت توليور، استاديار مشاوره در دانشگاه نبراسكا اوماها كه روي موضوع سوگواري مطالعه ميكند، اين نگراني وجود دارد كه استفاده از اين تكنولوژي به نوعي اعتياد تبديل شود و به نوعي عواقب منفي به تصوير كشيده شده در اپيزود Black Mirror را يادآور شود.
من نگران اين هستم كه افراد براي هرچه نزديكتر شدن به فردي كه از دست دادهاند، بيشتر و بيشتر به سمت اين تكنولوژي كشيده شوند و زندگي كنوني خود را فراموش كنند.
از طرفي، ساخت چتبات از روي مردگان، دغدغههاي اخلاقي پيرامون حريم خصوصي را مطرح ميكند و از انديشه متخصصين عدهاي، نوعي سرقت هويت محسوب ميشود.
البته مباحثه محدوديت داده نيز در ميان است. ما انسانها هرچقدر هم در شبكههاي اجتماعي فعال باشيم، باز تمام جوانب شخصيتي و زندگي خود را در فضاي مجازي به اشتراك نميگذاريم و حتي ممكن است مطالبي كه پست ميكنيم، نمايانگر خود واقعي ما نباشند؛ به همين خاطر الگوريتمهايي كه تنها متكي به اطلاعات جمعآوري شده از شبكههاي اجتماعي هستند، نسخهاي ناقص يا حتي نادرست از فرد خلق ميكنند.
انسانها نيز موجودات بسيار پيچيدهاي هستند و تحت تأثير تجربههايي قرار دارند كه هميشه آنها را در پيامهايي كه ميفرستند، به اشتراك نميگذارند. براي رفع اين اشكال و پر كردن جاهاي خالي، پتنت مايكروسافت به انديشه متخصصين ميرسد از دادهي جمعسپاري شده استفاده كند؛ به عبارت ديگر، چتبات طراحي شده ممكن است چيزهايي بگويد كه خود شخص هرگز در زندگي آنها را نگفته است. در اين صورت، اگرچه اين هوش مصنوعي از روي انسان واقعي ساخته شده است؛ اما بهطور كامل و دقيق شبيه آن فرد نيست.
به گفتهي ايگور يابلوكوف، مديرعامل Pryon، «جمعآوري دانش قبيلهاي و تمام آن چيزهاي ظريفي كه افراد را از يكديگر متمايز ميكند، كار سختي است.» نزديكترين حالتي كه شركتها ميتوانند به آن دست پيدا كنند، «دانش تاليفي است؛ يعني چيزهايي كه نوشته شده يا از تماسهاي ويدئويي و صوتي بهصورت متن در آمده است.»
خاطرات با انسان ميميرد اما داده تا ابد باقي ميماند
آنچه مشخص است اين است كه خاطرات همراه كساني كه آنها را تجربه كردهاند، ميميرند و از بين ميروند؛ اما داده تا ابد باقي خواهد ماند. اگر نسخهي شبيهسازي شده از فرد به اندازهي كافي به واقعيت نزديك باشد، آن وقت ميتوان گفت اين تكنولوژي به قول كلاريسا كاردن، نويسندهي جزوه رايگان زندگي و مرگ در دنياي مجازي، «طول زندگي اجتماعي فرد را افزايش داده است.» البته از انديشه متخصصين كاردن و بسياري ديگر، خيلي مانده تا نسخههاي ديجيتال انسانها به اهميت اجتماعي يكساني از خاطرات «واقعي» به جا مانده از آنها دست پيدا كنند. از انديشه متخصصين عدهاي ديگر؛ اما اين اتفاق شايد هرگز نيفتد.
نتيجهگيري
روزي خواهيم مرد و به اندازهي طول زندگي خود، انبوهي از پيامها، پستها و دادههاي ديجيتال ديگر را از خود به جا ميگذاريم. ممكن است مدتي دوستان و خانواده اين رد ديجيتال را به پس ذهن خود برانند و آن را فراموش كنند؛ اما روزي تكنولوژي جديدي از راه خواهد رسيد كه رد ديجيتال فراموش شده را در قالب چيزي شبيه بات رومن براي هر كسي كه ميخواهد ياد ازدسترفتگان خود را زنده كند، دوباره به زندگي برميگرداند.
به اعتقاد رِي كرزويل، دانشمند علوم كامپيوتر و مخترع آمريكايي كه جزوه رايگانهايش الهامبخش فيلمهايي چون Her بوده است، انسان سرانجام به مرحلهاي از پيشرفت در تكنولوژي خواهد رسيد كه به تمام اطلاعات ذخيره شده در مغز كه خاطرات، مهارتها و شخصيت او را تشكيل ميدهد، دسترسي پيدا خواهد كرد و ميتواند از آن نسخهي بكاپ تهيه كند. درواقع براي كرزويل اين آينده آنقدرها هم دور نيست و او اين سناريو را براي دههي ۲۰۴۰ پيشبيني ميكند.
تا اواسط دههي ۲۰۳۰، قدرت تفكر انسان به تركيبي از تفكر بيولوژيكي و غير بيولوژيكي بدل خواهد شد...و تا دههي ۲۰۴۰، اين بخش غير بيولوژيكي (كه عمدتا در فضاي ابري قرار دارد) به بخش بيولوژيكي چيره خواهد شد و قادر خواهد بود بخش بيولوژيكي را بهطور كامل درك و مدلسازي كند.
سيستم عامل هوشمند سامانتا در فيلم Her با شخصيت اصلي فيلم (واكين فينيكس) ارتباط عاطفي برقرار ميكند.
كرزويل در مقدمهي جزوه رايگان «انسان مجازي: نويد و تهديد جاودانگي ديجيتال» نوشتهي مارتين روثبلات، نويد نزديك شدن هوش مصنوعي به سطح انساني را ميدهد. به گفتهي او، چشماندازي كه امروز از تكنولوژي انسانهاي ديجيتال مجسم ميكنيم، شايد نگرانكننده و حتي ترسناك به انديشه متخصصين برسد؛ اما فراموش نكنيد چهل سال پيش نيز ايدهي شبكهي ارتباطات وسيعي كه تقريبا تمام انسانها را در فضايي مجازي به هم وصل ميكند، براي بسياري از افراد آن زمان ترسناك بود.
زماني كه اين مدل تكنولوژي به مرحلهي تجاريسازي برسد و در دسترس عموم قرار بگيرد، احتمالا همان اتفاقي كه براي اينترنت افتاد، براي آن ميافتد؛ يعني به سرعت آن را بخشي از واقعيت روزمرهي خود در انديشه متخصصين خواهيم گرفت و شايد حتي نتوانيم زندگي خود را بدون آن تصور كنيم.
هر فرهنگي در دنيا روش سوگواري خاص خودش را براي مردگان دارد و شايد روزي شبيهسازي مردگان براي ياد كردن از آنها و زنده نگه داشتن خاطراتشان بهعنوان فرهنگ جديدي قلمداد شود كه از بستر نسل ديجيتال متولد شده است؛ اما در عين حال بايد در انديشه متخصصين داشت هر بار پاي مباحث روانشناسي به تكنولوژي باز ميشود، دغدغههاي بسياري مطرح ميشود كه لازم است با احتياط با آنها روبهرو شد.
انديشه متخصصين شما متخصص اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران در مورد سوگباتها و تكنولوژي ساخت انسانهاي ديجيتال چيست؟ آيا مايليد نسخهي ديجيتال شما بعد از مرگ در دسترس ديگران باشد؟ به انديشه متخصصين شما اين تكنولوژي به فرايند سوگواري كمك ميكند يا افراد را از قبول واقعيت و بازگشت به زندگي عادي بازميدارد؟
هم انديشي ها