آزمايش‌هاي علمي حيرت‌انگيز و ترسناكي كه جهان را به وحشت انداختند

جمعه ۲۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۰
مطالعه 28 دقيقه
مرجع متخصصين ايران
داستان‌هاي علمي واقعي گاهي حتي از علمي‌تخيلي‌هايي مانند فرانكشتاين نيز ترسناك‌تر و عجيب‌تر هستند. مهم نيست چقدر اين ماجراها حيرت‌انگيز باشد ولي دانشمنداني بوده‌اند كه سر سگ‌ها را به‌ پيوند زدند يا اجساد را به برق زده‌اند تا زنده شوند!
تبليغات

هشدار: اين مطلب حاوي شرح صحنه‌هاي دلخراش است كه مطالعه آن به همه‌ افراد توصيه نمي‌شود

آزمايش هاي ترسناك و دلخراش علمي چيزي نيست كه هر روز به ذهن افراد عادي خطور كند. در عوض، پيشرفت علمي كه در طي ۱۵۰ سال اخير از تاريخ بشر حاصل شده، دستاوردي است كه تقريباً هر روز به ياد آن مي‌افتيم. به گزارش وب‌گاه Weird Universe، خوشبختانه دستاوردهاي مختلف در علوم پزشكي و روانشناسي به اين معني است كه ديگر نيازي نيست نگران بيماري‌هاي كُشنده باشيم يا اينكه به جرم ديوانگي با ميخ جمجمه‌مان را سوراخ كنند. خوب يا بد ما انسان‌ها حالا روش‌هاي موثري براي به دست آوردن اطلاعات ضروري، درمان ناهنجاري‌ها و حتي كشتن يكديگر پيدا كرده‌ايم. ولي آنچه هر روز به ما يادآوري نمي‌شود جان‌هاي زيادي-چه انسان‌ها و چه حيوانات بي‌نوايي- است كه به نام علم فدا شده‌اند. در ادامه فهرست جالبي از آزمايش هاي حيرت‌انگيز و ترسناك علمي را مي‌خوانيد كه حتماً باعث مي‌شوند كمي به فكر فرو برويد.

موجود دورگه انسان و ميمون

مرجع متخصصين ايران موجود دورگه انسان و ميمون

براي سال‌ها شايعاتي در گردش بود كه ادعا مي‌كردند، دانشمندان اتحاد جماهير شوروي مشغول آزمايش‌هاي مخوفي براي تلفيق انسان و ميمون هستند. ولي تنها پس از فروپاشي شوروي در دهه ۱۹۹۰ و برملا شدن اسنادي از بايگاني‌هاي اين رژيم بود كه شايعه عجيب رنگ‌وبوي‌هاي فيلم‌هاي ترسناك را به خود گرفت. دكتر ليا ايوانف، يكي از متخصصان به‌نام در حوزه زيست‌شناسي و دامپزشكي بود كه مي‌خواست دست به كارهايي وراي پرورش و اصلاح نژاد گاوهاي پروارتر بزند. به همين جهت، او در سال ۱۹۲۷ به سفر اكتشافي در قاره آفريقا رفت تا مشغول مطالعه درباره ايده عجيب خود براي تلفيق انسان و ميمون شود.

خوشبختانه تلاش‌هاي اين دانشمند هيچ‌وقت موفقيت‌آميز نبودند. عدم موفقيت آزمايش‌هاي او ابتدا به دليل ژنتيك و دوم نيز به دليل كاركنان محلي در مركز تحقيقات گينه‌غربي بود كه در آنجا با او كار مي‌كردند. دكتر ايوانف دائما مجبور بود، هدف واقعي آزمايش‌هاي خود را از آن‌ها مخفي نگه دارد. اگر آن‌ها واقعاً به هدف آزمايش‌هاي او پي‌مي‌بردند بنا به آنچه از يادداشت‌هاي شخصي خود ايوانف به‌جاي مانده: «مي‌توانست عواقب ناخوشايندي داشته باشد.» ضرورت پنهان‌كاري تقريباً دست‌وپاي او را به‌طور كامل بسته بود. بااين‌حال، او در نهايت دو تلاش ناموفق داشت كه در آن سعي كرده بود با اسپرم انسان، شامپانزه‌هاي ماده را باردار كند. دكتر ايوانف سرانجام ناكام و سرخورده از تلاش‌هاي خود به جماهير شوروي بازگشت. رهاورد اين سفر او، يك اورانگوتان به نام «تارزان» بود. ايوانف اميدوار بود تا در يك محيط بهتر بتواند تحقيقات خود را ادامه دهد.

او در بازگشت به خانه، براي يافتن داوطلباني كه حاضر به وضع حمل فرزند تارزان باشند، در مطبوعات آگهي را به چاپ رساند. در كمال تعجب، چند نفر براي اين آزمايش ترسناك اعلام آمادگي كردند. ولي آب‌وهواي شوروي به تارزان نساخت، مدتي بعد درگذشت. دكتر ايوانف هم سرنوشت خوشايندي نداشت. او مدتي بعد به دليل عقايد ضدانقلابي خود محاكمه و براي مدت چندين سال به يك اردوگاه كار اجباري فرستاده شد. بدين‌ترتيب، تحقيقات عجيب او هيچ‌وقت به پايان نرسيدند. بااين‌حال، همچنان شايعاتي زيادي وجود داشت كه ادعا مي‌كردند از آن زمان به بعد دانشمندان ديگري نيز در اتحاد جماهير شوروي، تحقيقات ايوانف را ادامه داده‌اند. بااين‌حال، هيچ‌كدام از اين شايعات به اثبات نرسيدند.

مطالعه حالت‌هاي چهره با سر برّيدن موش‌

مرجع متخصصين ايران مطالعه حالت‌هاي چهره با سر برّيدن موش‌

كارني لنديس، محققي از دانشكده روانشناسي دانشگاه مينه‌سوتا در سال ۱۹۲۴ يك سري آزمايش‌ها را براي مطالعه تأثير احساسات روي حالت‌هاي چهره طراحي كرد. براي مثال، ما انسان‌ها حالت‌هاي چهره‌اي داريم كه به فرد پيام تعجيب يا انزجار را نشان مي‌دهد. بسياري از شركت‌كنندگان در آزمايش لنديس دانشجويان دانشگاه بودند. لنديس داوطلبان را به آزمايشگاهش برد و خطوطي را روي صورت هر كدام از نفرات رسم كرد تا بتواند راحت‌تر حركات عضلات صورت را مشاهده كند. لنديس آزمون‌هاي محرك مختلفي را طراحي كرد كه واكنش‌هاي رواني قوي نيز در پي داشته باشند. او در اين حالت‌ها از داوطلبان عكس مي‌گرفت.

لنديس برخي داوطلبان را مجبور مي‌كرد ادرار بو بكشند،‌ عكس‌هاي مستهجن را نگاه كرده يا اينكه دستان خود را درون سطلي پر از قورباقه‌هاي لزج فرو ببرند. ولي اوج آزمايش‌هاي لنديس جايي بود كه از داوطلبان درخواست مي‌كرد سر موش‌هاي سفيد را قطع كنند. اكثر افراد در ابتدا به خواسته او عمل نكردند، ولي در نهايت اين دو سوم شركت‌كنندگان بودند كه به خواسته‌هاي او تن دادند. لنديس در گزارش خود نوشت، بيشتر داوطلبان كار را به صوت كاملاً ناشيانه‌اي انجام دادند. او در يادداشت‌هاي خود نوشت: «عجله معمولاً موجب مي‌شد كار سر بُريدن بسيار ناشيانه و زياد از حد طولاني شود.» در مورد يك سوم نفراتي كه حاضر به انجام اين كار شنيع نشدند، خود لنديس دست به چاقو برد و سر موش‌هاي را برّيد.

دانشمندان زيادي در تاريخ تلاش كردند با رد كردن برق اجساد را زنده كنند

آزمايش لنديس يك نكته جالب را فاش كرد و آن اينكه آزمون‌هاي مخوف او نمايشي مبهوت‌كننده از تمايل افراد براي اطلاعات به خواسته‌هاي آزمايشگران بدون اهميت به عجيب بودن خواسته‌ها بود. اين آزمايش به‌طرز حيرت‌انگيزي نتايج «آزمايش‌هاي ميلگرام)» (كه در سطرهاي بعد به آن مي‌رسيم) را بيش از چهل سال قبل پيش‌بيني كرده بود. خود لنديس هيچ‌وقت به اين نكته پي‌نبرد كه فرمان‌برداري شركت‌كنندگان در آزمايش او از حالت‌هاي چهره‌هاي آن جالب‌تر بوده است. هر چند او هدف خود را روي هدف اوليه تحقيقاتش گذاشته بود، ولي هيچ‌وقت نتوانست احساسات و حالت‌هاي چهره را برهم منطبق كند. در واقع، ما انسان‌ها براي بيان احساسات مشابهي از حالت‌هاي چهره‌ گسترده‌اي استفاده مي‌كنيم كه در اين مورد شركت‌كنندگان با حالت‌هاي مختلفي به انزجار ناشي از بريده شدن سر موش‌ها واكنش نشان دادند.

فوايد شستشوي مغزي

مرجع متخصصين ايران فوايد شستشوي مغزي

دكتر ايوِن كامرون به اين عقيده رسيده بود كه علاجي براي شيزوفرني پيدا كرده است. فرضيه او اين بود كه مي‌توان مغز را از نو برنامه‌ريزي كرد تا سالم فكر كند. در حقيقت، او مي‌خواست الگوهاي فكري تازه‌اي را به ذهن تحميل كند. طبق روش او، بيماران بايد با موبايل‌‌هايي به پيام‌هاي صوتي گوش مي‌دادند كه گاهي تا چند روز و حتي چند هفته ادامه داشتند. رسانه‌هاي مختلف از اين روش به‌عنوان «فوايد شستشوي مغزي» ياد مي‌كردند. بدين‌ترتيب، در طول دهه‌هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰صدها بيمار دكتر كامرون در كلينيك آلن مونترال به سوژه‌هاي آزمايش‌هاي عجيب او بدل شدند. اصلاً هم مهم نبود اين بيماران واقعاً به شيزوفرني مبتلا باشند.

برخي از بيماران سر از آزمايشي در آوردند كه در آن به آن‌ها داروهاي آرام‌بخش خورانده مي‌شد و مجبور بودند براي مدت روزها در تخت بمانند و به پيام‌هاي صوتي خسته‌كننده‌اي گوش كنند كه در آن‌ها براي مثال عباراتي همچون «آدم‌ها تو را دوست دارند و به تو احتياج دارند. به خود اطمينان داشته باش.» دائما تكرار مي‌شد. دكتر كامرون يك بار براي آزمايش روش خود بيماران را با دارو به خواب فرو برد و آن‌ها را وادار كرد به پيام صوتي: «وقتي يك تكه كاغذ مي‌بينيد، آن را بر ‌داريد.» سپس بيماران خود را به يك سالن ورزشي برد كه روي آن يك تكه كاغذ گذاشته بود و آن‌ها را روي كف سالن خواباند. كامرون بعدا با كمال مسرت گزارش كرد كه بسياري از بيماران خودشان به طرف كاغذ رفتند.

وقتي سازمان سيا از تحقيقات كامرون اطلاع پيدا كرد، به آن علاقه‌مند شد و مخفيانه بودجه‌اي دراختيار او قرار داد. ولي سرانجام سيا نتيجه گرفت كه روش كامرون با شكست مواجه شده است. بنابراين، خيلي زود بودجه تحقيقاتي او قطع شد. خود دكتر كامرون نيز بعدها اذعان كرد كه با آزمايش‌هاي خود «سفر ده ساله‌اي در يك مسير اشتباه را پيموده است.» بااين‌حال، اين پايان ماجرا نبود. در اواخر دهه ۱۹۷۰ بود كه گروهي از بيماران از دكتر كامرون حمايت كردند و به دادگاه بر عليه سازمان سيا شكايت بردند. هر چند هيچ‌وقت مبلغ غرامت مشخص نشد، ولي سيا تصميم گرفت مقدار نامعلومي به كامرون بدهد تا سروصداها بخوابد.

ناخن‌هاي تلخ‌ مزه من!

مرجع متخصصين ايران ناخن‌هاي تلخ‌ مزه من!

تابستان ۱۹۴۲ بود و پروفسور لارنس ليشان در تاريكي كلبه‌اي واقع در اردوگاه تابستاني پسرانه ايستاده بود، جايي كه رديفي از پسربچه‌هاي مدرسه‌اي در تخت‌خواب‌هاي به خواب فرو رفته بودند و او هم با صداي بلندي با خود حرف مي‌زد و دائما اين عبارت را تكرار مي‌كرد: «ناخن‌هايم خيلي تلخ هستند.»

اشتباه نكنيد پروفسور ليشان ديوانه نشده بود، بلكه او مشغول انجام يك آزمايش يادگيري در خواب بودو تمام پسراني نيز كه در اين اردوگاه تابستاني به سر مي‌بردند، به اختلال مزمن جويدن ناخن ابتلا داشتند و ليشان نيز راغب بود شيوه‌اي براي ترك اين عادت مضر آن‌ها پيدا كند. ليشان قبلا از گرامافون براي پخش پيام استفاده كرده بود. زماني كه پسرها در خواب بودند، گرامافون صفحه‌اي را مي‌نواخت كه ۳۰۰ بار يك پيغام را تكرار مي‌كرد.

ولي پنج ماه از شروع آزمايش گذشته بود كه گرامافون خراب شد

. ليشان هم مجبور شد خودش شب‌ها وسط كلبه بايستد و اين پيام را براي بچه‌ها بخواند. در پايان تابستان، ليشان ناخن‌هاي پسرها را مطالعه كرد و متوجه شد كه ۴۰ درصد از آن‌ها عادت ناخن جويدن را كنار گذاشته‌اند. ظاهراً يادگيري در خواب واقعاً تأثيرات مثبتي داشت. بااين‌حال، بعدها محققاني ديگر نتايج آزمايش‌هاي ليشان را رد كردند. در آزمايشي كه در سال۱۹۵۶ در كالج سانتا مونيكا انجام گرفت، ويليام امونس و چارلز سيمون با استفاده از نوار مغزي اطمينان حاصل كردند كه تمام شركت‌كنندگان در آزمايش در خواب به سر مي‌برند. آن‌ها سپس دريافتند، در شرايطي كه شركت‌كنندگان در خواب كامل باشند، اثرات يادگيري در خواب به‌طور كلي محو مي‌شود.

آزمايش‌هاي فرانكشتايني دانشمندان قرن نوزدهم

مرجع متخصصين ايران  آزمايش‌هاي فرانكشتايني دانشمندان قرن نوزدهم

جيوواني آلديني، برادرزاده لوئيجي گالواني بود. عموي او همان كسي است مفهوم گالوانيسم (جريان برق در بدن) را براي اولين بار كشف كرد. او هنگامي‌كه جريان‌هاي الكتريكي را روي پاهاي قورباغه آزمايش مي‌كرد، متوجه تأثير آن بر عضلات قورباغه شده بود. آلديني اين آزمايش‌ها را روي اجساد انسان نيز انجام داده بود. او درمقابل حضار، روي جسد قاتل اعدام ‌شده‌اي به نام جورج فورستر(كسي كه همسر و فرزندش را در كانال پدينگتون لندن غرق كرده بود)، يكي از اين آزمايش هاي مخوف را انجام داد. او ميله‌اي را در ‌روده جسد فرو برد، چيزي كه باعث شد، پاهاي مرد شروع به لگد زدن كند و شانه‌هايش نيز بلرزند. برقي كه از جسد فورستر رد شده بود باعث شد تا چهره او فشرده و مرتعش و چشم چپ او نيز باز شود.

اين آزمايش ترسناك تأثير مهلكي روي حضار گذاشت و حتي برخي تصور كردند، فورستر واقعاً زنده شده و بايد دوباره اعدام شود. ولي در حقيقت، فورستر بيچاره در اين وضعيت به حالتي فنري به جلو پرت شده بود. يك نفر از حضار به ‌قدري از ديدن اين صحنه وحشت‌ زده شده بود كه چند دقيقه بعد سكته قلبي كرد. دانشمندان ديگري هم سعي كرده‌اند، با رد كردن برق اجساد را زنده كنند، ولي هيچ‌كدام موفق نشدند. تصور مي‌شود، يكي از همين نوع آزمايش هاي مخوف قرن نوزدهمي، منبع الهام اصلي مِري شلي براي خلق رمان مشهورش «فرانكشتاين» چاپ ۱۸۱۶ بوده باشد. [آزمايش‌هاي علمي واقعي كه الهام‌بخش فرانكنشتاين بودند]

شوك الكتريكي به توله سگ

مرجع متخصصين ايران شوك الكتريكي به توله سگ

حالا كه مباحثه برق شد، سراغ يكي ديگر از آزمايش‌هاي مخوف مي‌رويم كه در آن برق دخيل بوده است. چارلز شريدان و ريچارد كينگ به داوطلبان آزمايش خود (كه همگي دانشجويان رشته روانشناسي بودند) اعلام كردند كه توله‌سگي براي آزموني يادگيري ‌ديده كه فرق بين نور چشمك‌زن و نور ثابت را بفهمد. اين توله‌ سگ بايد روي يكي از مكان‌هايي كه علائم آن به نمايش درمي‌آيد بايستد. اگر توله‌ سگ نتواند در محل صحيح بايستد، داوطلبان بايد فورا دكمه‌اي را براي شوك دادن به توله‌سگ بفشارند. با هر بار شوك ۱۵ ولت به برق اضافه مي‌شد. ظاهراً اين افزايش شوك و درنتيجه درد باعث مي‌شد تا توله سگ بيچاره زودتر محل صحيح را بفهمد.

ولي در حقيقت، اين آزمايش اصلاً براي يادگيري توله‌سگ‌ها طراحي نشده بود. بلكه آزمايشي بود كه از آزمايش‌هاي مشهور استنلي ميلگرام الهام گرفته بود و اطاعت اكثر مردم براي شوك دادن به آدم‌هاي بي‌گناه (در اين مورد يك توله‌سگ بي‌دفاع) را مي‌سنجيد. در آزمايش‌هاي ميلگرام قرباني (هنرپيشه‌اي) بود كه با هر بار شوك ساختگي از درد جيغ مي‌زد. حتي برخي منتقدان عقيده دارند، بسياري از داوطلبان بعد از اينكه متوجه ساختگي بودن شوك‌ها شده‌اند، درخواست‌هاي محققان را پذيرفته‌اند. بنابراين شريدان و كينگ اين بار سعي كردند آزمايش ميلگرام را با يك تفاوت جزئي اجرا كنند. آن‌ها به‌جاي استفاده از يك هنرپيشه تصميم گرفتند از يك توله‌ سگ استفاده كنند كه واقعاً به او شوك داده مي‌شد.

توله‌ سگ در مراحل اوليه آزمايش فقط پارس مي‌كرد، ولي هرچه ولتاژ دستگاه شوك بيشتر مي‌شد، او نيز شروع به بالا و پايين پريدن و از درد زوزه كشيدن مي‌كرد. داوطلبان كه به وحشت افتاده بودند، هول‌زده عقب و جلو مي‌رفتند و با دست محل صحيح ايستادن را به سگ بيچاره نشان مي‌دادند. برخي از دانشجويان داوطلب آزمايش در حين اجراي اين آزمايش از شدت ناراحتي به گريه افتادند. ولي كثر داوطلبان يعني ۲۰ نفر از كل ۲۶ نفر تا حداكثر ولتاژ به فشار دادن دكمه شوك ادامه دادند!

ضربان قلب در زمان مرگ

مرجع متخصصين ايران ضربان قلب در زمان مرگ

۳۱ اكتبر سال ۱۹۳۸ بود، جان ديرينگ محكوم به مرگ آخرين پوك‌هاي عميق و پر دود خود از سيگارش را گرفت و روي صندلي مرگ نشست. نگهبان نيز به او نقاب سياهي داد تا روي سر بگذارد. سپس نگهبانان الكترودهايي را به قفسه‌سينه او وصل كردند. آن‌ها علاوه بر اين حسگرهاي الكترونيكي به مچ دست ديرينگ بستند. ديرينگ در آزمايشي شركت مي‌كرد كه در آن بايد ضربان قلب او در زمان مرگ اندازه‌گيري مي‌شد. دكتر استيون بيزلي، پزشك زندان عقيده داشت، ازآنجاكه ديرينگ در هر صورت اعدام مي‌شود، بهتر است كه علم از اين اتفاق حداكثر استفاده را ببرد. شايد از اين آزمايش ترسناك، اطلاعات ارزشمندي در مورد تأثير ترس بر قلب انسان به دست بيايد.

نوارهاي قلب بلافاصله نشان دادند كه با وجود ظاهر آرام ديرينگ، قلب او به مانند يك مته دستي ۱۲۰ مرتبه در دقيقه مي‌تپيد. وقتي كلانتر دستور آتش را صادر كرد، ضربان قلب ديرينگ به ۱۸۰ مرتبه در دقيقه نيز رسيد. چهار گلوله سينه مرد را شكافت و او را روي صندلي ميخكوب كرد. يك گلوله مستقيماً به سمت راست قلب او اصابت كرد. قلب مرد به مدت چهار ثانيه منقبض شد و لحظه‌اي دوباره منقبض و سپس ضربان قلبش به‌تدريج كم شد. ۱۵،۴ ثانيه پس از برخورد اولين گلوله بود كه قلب ديرينگ براي هميشه ايستاد. دكتر بيزلي روز بعد از ديرينگ ستايش كرد، او به خبرنگاران گفت: «او ظاهر خود را به‌خوبي حفظ كرده بود. ولي اين نوارهاي قلب بودند كه رفتار جسورانه او كه توانسته بود احساسات حقيقي خود را مخفي نگه دارد آشكار كنند. او نيز از مرگ مي‌ترسيد.»

كنترل از راه دور گاو

مرجع متخصصين ايران كنترل از راه دور گاو

خوزه دلگادو محققي از دانشگاه ييل زير تيغ آفتاب در ميدان گاوبازي كوردوباي اسپانيا ايستاده بود. در ميدان مسابقه به جز او يك گاو نر خشمگين نيز حضور داشت كه همين حالا متوجه او شده بود و داشت به سرعت هرچه تمام‌تر به سمت او مي‌دويد. دلگادو ظاهراً بي‌دفاع بود، ولي وقتي گاو به چند قدمي او رسيد، او دكمه‌اي از كنترل راه دوري كه در دست داشت را فشار داد، اين كنترل از راه دور، سيگنالي را به تراشه‌اي كه در مغز گاو تعبيه‌ شده بود ارسال مي‌كرد. ناگهان در كمال حيرت همه حاضران ديدند كه گاو ايستاد، چند خرناسه ترسناك كشيد، پا بر زمين كوبيد و خيلي راحت گويي هيچ اتفاقي نيفتاده، از راهي كه آمده بود برگشت.

اين تجربه دلگادو در ميدان گاوبازي، آزمايش اثبات توانايي دستگاه اختراعي او بود كه براي تغيير رفتار ساخته شده بود. اين دستگاه يك فرستنده‌ي راديويي بود كه جريان‌هاي الكتريكي را كنترل مي‌كرد. دكتر دلگادو متوجه شد كه با تحريك الكتريكي بخش قشر حركتي مغز مي‌تواند در قسمت‌هاي مختلف بدن بيمارانش، حركات غيرارادي را به وجود بياورد.

آزمايش دلگادو خيلي شبيه داستان‌هاي علمي تخيلي است، به‌طوري كه برخي شايد به سختي باور كنند، واقعاً در سال ۱۹۶۳ رخ داده باشد. ولي واقعيت اين است كه در طول دهه‌هاي ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ نيز تحقيقات زيادي در زمينه تحريك الكتريكي مغز انجام شده بود. اين تحقيقات در آن زمان به شايعات تحقيقاتي براي كنترل ذهن و افكار مردم نيز دامن زده بود. حالا مدت‌ها پس از سپري شدن دوران جنگ سرد، اين تحقيقات دوباره از نو شكوفا شده‌اند. در حال حاضر، گزارش‌هايي از انجام آزمايش‌هاي مشابهي روي حيواناتي مانند موش، كبوتر و حتي كوسه منتشر شده است.

آزمايش مباحثه‌برانگيز زندان استنفورد

مرجع متخصصين ايران آزمايش مباحثه‌برانگيز زندان استنفورد

تا به حال به اين فكر كرده‌ايد كه چرا زندان‌ها چنين مكان‌هاي رعب‌انگيز و مخوفي هستند؟ آيا به دليل افرادي كه در آنجا سكونت دارند يا ساختار قدرت است كه چنين تأثير مرعوب‌كننده‌اي دارد؟ دكتر فيليپ زيمباردو كه مصمم بود، جواب اين سؤال را پيدا كند، يك زندان ساختگي را در زيرزمين دانشكده روانشناسي دانشگاه استنفورد ساخت. او از جوانان بدون هيچ سابقه كيفري و همچنين افرادي كه داراي وضعيت رواني عادي بودند، درخواست همكاري در اين تحقيق را كرد. دكتر زيمباردو به قيد قرعه به نيمي از اين داوطلبان نقش زنداني و به نيم ديگر نقش زندانبان را داد. قرار بود، اين تحقيق به مدت دو هفته انجام گيرد تا نحوه رفتار اين شهروندان ظاهراً عادي بايكديگر در نقش‌هاي جديد آن‌ها مطالعه شود.

ولي اتفاقي افتاد كه زيمباردو و بعدها دنياي روانشناسي را شوكه كرد

ولي اتفاقي افتاد كه زيمباردو و بعدها دنياي روانشناسي را شوكه كرد. اوضاع زندان ساختگي به سرعت تغيير كرد. در شب اول زندانيان دست به شورش زدند و زندانبانان كه اصلاً سرپيچي زندانيان از قوانين را برنمي‌تافتند، تصميم گرفتند شورش را به‌شدت سركوب كنند. آن‌ها روش‌هاي خلاقانه‌اي براي تنبيه زندانيان ابداع كردند. زندانبانان كه عميقا وارد نقش تازه‌ خود شده بودند با استفاده از روش‌هايي همچون تفتيش بدني، محدود كردن دسترسي به توالت، فحاشي و بي‌خوابي دادن و ندادن غذا به زندانيان آن‌ها را تنبيه مي‌كردند. خيلي زود تحت اين شرايط روحيه زندانيان در هم شكست. يكي از اولين زندانيان فقط پس از سي و شش ساعت از شروع آزمايش فرياد زد: «حس مي‌كنم دارم از درون مي‌سوزم!» زيمباردو مجبور شد تا اوضاع خراب‌تر نشده او را مرخص كند. ولي ظرف شش روز، چهار زنداني ديگر نيز به اين وضع افتادند. يكي از اين زندانيان به دليل استرس شديد تمام بدنش تاول زد. واضح بود براي افرادي كه به درون نقش‌هاي جديد خود فرو رفته بودند، اين آزمايش به واقعاً به چيزي فراتر از يك بازي ساده بدل شده بود.

حتي خود زيمباردو هم فريب اين وضعيت مبهوت‌كننده را خورده بود. او مي‌ترسيد زندانيان مشغول طرح‌ريزي يك فرار باشند. به همين دليل، او مجبور شد براي كنترل اوضاع از پليس كمك بخواهد. خوشبختانه خيلي زود زيمباردو متوجه شد اوضاع واقعاً از كنترل خارج شده است. بدين‌ترتيب، درحالي‌كه تنها شش روز پس از شروع مي‌گشت، تمام آن دانشجويان سرحال و خوشحالي كه وارد آزمايش شده بودند، به زندانياني مغموم و بي‌حال و زندانبان‌هايي ساديست و بي‌رحم تبديل شده بودند. زيمباردو صبح روز بعد جلسه‌اي تشكيل داد و به همه اعلام كرد كه آزمايش تمام شده و بهتر است به خانه‌هاي خود بروند. زندانيان باقيمانده آزاد شدند، ولي زندانبانان واقعاً از اينكه آزمايش به اين زودي تمام شده، ناراحت بودند. آن‌ها كه از اين نقش جديد خود لذت وافري برده بودند، اصلاً دوست نداشتند به اينقدر زود بازي لذت‌بخشي كه شروع كرده بودند را تمام كنند.

نگاه از چشم گربه

مرجع متخصصين ايران نگاه از چشم گربه

دكتر يانگ دَن، استاديار عصب‌زيست‌شناسي از دانشگاه كاليفرنيا، بركلي در سال ۱۹۹۹دست به يك آزمايش عجيب زد. او گربه‌اي را به وسيله تيوپنتال‌سديم (از داروهاي بي‌هوشي) بي‌هوش كرد و در يك قالب جراحي گذاشت. او سپس نوارچسب‌هايي را روي سفيدي چشمان گربه گذاشت و وادارش كرد به صفحه‌نمايشي نگاه كند كه مرتب صحنه‌هايي از تكان خوردن درختان در ميان باد و مرداني كه پيراهن‌هاي يقه‌اسكي پوشيده بودند را تماشا كند.

خوشبختانه آنچه گفتيم درمان منزجركننده‌اي به سبك فيلم «پرتقال كوكي (۱۹۷۱)» نبود، بلكه در عوض، آزمايش روشي براي نفوذ به درون مغز موجودي ديگر و ديدن از درون چشم‌هاي او بود. دن و همكارانش الكترودهايي را در عصب بينايي مغز گربه كار گذاشته بودند. اين الكترودها فعاليت‌هاي الكتريكي سلول‌هاي مغزي گربه را اندازه‌گيري كرده و اطلاعات را نيز به كامپيوتر مخابره مي‌كردند. كامپيوتر پس از تفسير اين اطلاعات آن‌ها را به صورت تصاوير نشان مي‌داد. بدين‌ترتيب، وقتي گربه تصاوير درختان و مردان را تماشا مي‌كرد، همان تصاوير تنها با كمي تاري در صفحه‌نمايش كامپيوتر به نمايش درمي‌آمدند. دن ادعا مي‌كرد كه كيفيت تصاوير در آزمايش‌هاي آينده با اندازه‌گيري تعداد فعاليت‌هاي سلول‌هاي مغزي بيشتري ارتقا خواهد يافت.

ميمون و كودك

مرجع متخصصين ايران ميمون و كودك

داستان‌هاي زيادي در مورد كودكاني در دست داريم كه به وسيله حيوانات بزرگ شده‌اند. در اين موارد، اغلب كودكان بيشتر از اينكه انساني رفتار كنند، حتي بعد از ورود به جوامع انساني نيز رفتاري كمابيش حيواني را در پيش گرفته‌اند. روانشناسي به نام وينتروپ كِلوگ كنجكاوي شديدي در اين‌باره داشت. كلوگ مي‌گفت، در صورتي كه اين موقعيت معكوس شود، يعني اگر يك حيوان به وسيله انسان‌ها بزرگ شود، چه اتفاقي مي‌افتد؟ آيا سرانجام مي‌تواند همچون يك انسان رفتار كند؟

هر چند پاسخ اين پرسش تا حد زيادي مشخص بود، ولي كلوگ از پا ننشست و در سال ۱۹۳۱ شامپانزه هفت ماهه ماده‌اي به نام «گوآ» را با خود به خانه برد. او و همسرش سعي كردند، با او همچون رفتاري كاملاً انسان‌وار داشته باشند. در واقع، اين زوج با او همان رفتاري را مي‌كردند كه با پسر ده ماهه خود دونالد داشتند. دونالد و گوآ با هم بازي مي‌كردند و غذا مي‌خوردند. خانواده كلوگ آزمايش‌هاي منظمي را روي اين دو انجام مي‌دادند. در يكي از اين آزمايش‌ها، كلوگ كلوچه‌اي را با نخ در وسط اتاق آويزان كرد تا ببيند چقدر طول مي‌كشد يكي از اين دو كلوچه را پيدا كنند. گوآ در چنين آزمون‌هايي از دونالد بهتر عمل مي‌كرد، ولي به لحاظ يادگيري زبان وضعيت او مأيوس‌كننده بود.

با وجود تلاش‌هاي مداوم كلوگ‌ها، گوآ همچنان قادر به صحبت كردن نبود. به انديشه متخصصين همين نيز دونالد را از يادگيري زبان بازداشته بود. نه ماه پس از شروع آزمايش، مهارت‌هاي زباني دونالد خيلي از گوآ بهتر نبود. وقتي يك روز دونالد، همان صداهاي گوآ را در هنگام گرسنگي تقليد كرد، صبر كلوگ‌ها به سر رسيد و تصميم گرفتند به اين آزمايش عجيب خاتمه دهند. واضح بود كه دونالد به هم‌بازي‌هايي از نژاد خود نياز داشت. كلوگ‌ها گوآ را ۲۸ مارس ۱۹۳۲ به يك مركز نگه‌داري از حيوانات بازگرداندند. حيوان بي‌نوا حدود يك سال و نيم بعد از اثر يك تب مهلك جان سپرد.

پزشكي كه تهوع مي‌خورد

مرجع متخصصين ايران پزشكي كه تهوع مي‌خورد

استابين فيرث پزشكي بود كه در اوايل قرن نوزدهم در فيلادلفيا سكونت داشت. او مشاهده كرد، بيماري تب زرد در تابستان اوج مي‌گيرد، ولي دوباره در طول زمستان فروكش مي‌كند. بدين‌ترتيب فيرث نتيجه گرفت، برخلاف انديشه متخصصين عموم اين بيماري واگيردار نيست. او اين فرضيه را مطرح كه تب زرد بر اثر عوامل ديگري همچون گرما، مواد غذايي و سروصدا بروز پيدا مي‌كند. ولي يك فرضيه بدون اثبات چه اهميتي دارد؟ فيرث براي اثبات فرضيه خود، چندين آزمايش را روي خودش انجام داد تا ثابت كند، هر چقدر با تب زرد مواجه داشته باشد بازهم به اين بيماري ابتلا نمي‌يابد. او با چاقو زخم‌هاي كوچكي روي دستش به وجود آورد و روي زخم‌هاي باز استفراغ سياهي ريخت كه از يك بيمار مبتلا به تب زرد گرفته بود، ولي اصلاً بيمار نشد.

او سپس مقداري از اين استفراغ را روي چشم‌هاي خود ماليد. مقداري از اين استفراغ را در كتري گذاشت و از بخار آن استنشاق كرد. فيرث حتي كمي از استفراغ را بلعيد. بالاخره فيرث يك ليوان كامل استفراغ سياه رقيق را نوشيد، اما بازهم بيمار نشد. فيرث در ادامه آزمايش هاي عجيب خود انواع مايعات آلوده از جمله خون، بزاق، عرق و ادرار بيماران را به خود ماليد. ولي در كمال تعجب، او از هر زمان‌ ديگري سالم‌تر به انديشه متخصصين مي‌رسيد. هر چند به انديشه متخصصين فرضيه او ثابت شده بود، ولي متأسفانه او سخت در اشتباه بود. تب زرد حقيقتا واگيردار بود، ولي مستقيماً از راه خون معمولاً به وسيله پشه سرايت پيدا مي‌كرد. بااين‌حال، با تمام كارهاي عجيب و غريبي فيرث انجام داد، زنده ماندنش خود دست كمي از يك معجزه نداشت!

سر برّيده‌شده سگ

مرجع متخصصين ايران سر برّيده‌شده سگ

از زمان قتل‌عام‌هاي دوران انقلاب فرانسه يعني دوراني كه گيوتين‌ها هزاران سربريده را روانه سبدها مي‌كردند، دانشمندان كنجكاوي بودند كه مي‌خواستند بدانند سرهايي كه از بدن جدا مي‌شود مي‌توانند همچنان زنده بمانند؟ ولي تا پيش از اواخر دهه ۱۹۲۰ امكان آزمايش اين فرضيه وجود نداشت. سرگئي بروخوننكو پزشكي از اتحاد جماهير شوروي، دستگاه زمخت و حيرت‌آوري به نام «اتوجكتور (ماشين قلب و ريه)» را ساخته بود كه مي‌توانست به وسيله آن چند سر سگ را براي مدتي زنده نگه دارد. بروخوننكو در سال ۱۹۲۸ اين سرهاي زنده را درمقابل حضار بين‌المللي و دانشمندان سومين كنگره پزشكي اتحاد جماهير شوروي به نمايش گذاشت. بروخوننكو براي اثبات زنده بودن سر، نوري را به چشمان سگ تاباند و سگ بيچاره نيز به‌طرز هولناكي واكنش نشان داد و پلك زد. اين سگ نصفه‌ونيمه حتي مي‌توانست تكه پنيري را بخورد كه بلافاصله از لوله مري او بيرون مي‌آمد.

ماجراي آزمايش وحشتناك بروخوننكو مباحثه‌هاي زيادي در سرتاسر اروپا برانگيخت و حتي نمايشنامه‌نويس شهير بريتانيايي، جرج برنارد شاو در اين مورد اظهار داشت: «من حتي وسوسه شدم كه سر خودم را نيز قطع كنم، بدين‌ترتيب بدون اينكه بيمار شوم، نياز به لباس پوشيدن داشته باشم، غذا بخورم و به هر آنچه مانع از خلق شاهكارهاي ادي و نمايشنامه‌هايم شود تنها و تنها بنويسم!» [ماجراهاي علمي باورنكردني كه به داستان‌هاي علمي تخيلي مي‌مانند]

سگ دو سر ديموخوف

مرجع متخصصين ايران سگ دو سر ديموخوف

حالا كه مباحثه آزمايش‌هاي فرانكشتايني دانشمندان اتحاد جماهير شوروي با سگ‌ها شد برويم سراغ ولاديمير ديموخوف. اين دانشمند ديوانه در سال ۱۹۵۴ با رونمايي از هيولاي خود مردم جهان را به حد مرگ ترساند. شاهكار مخوف ديموخوف يك سگ دو سر بود. ولاديمير ديموخوف اين موجود دو سر را در آزمايشگاهي در حومه مسكو ساخته بود. او سر يك توله ‌سگ را روي گردن يك سگ چوپان آلماني گذاشته بود. ديموخوف اين سگ دو سر ترسناك را وادار كرد درمقابل خبرنگاران بهت‌زده اي كه از سراسر جهان به مسكو آمده بودند پيروزمندانه قدم بزند.

خبرنگاران بي‌نوا كه تا مغز استخوان ترسيده بودند ديدند توله سگ مي‌تواند از لوله مخصوصي كمي شير بنوشد. مقامات اتحاد جماهير شوروي با افتخار اعلام كردند، اين آزمايش مخوف اثباتي بر برتري آن‌ها در علم پزشكي است. ديموخوف در طول پانزده سال آينده در آزمايشگاه ترسناك خود ۲۵ سگ دو سر ديگر (يعني به عبارتي كشتار ۵۰ سگ) را به وجود آورد. با توجه به اينكه بدن سگ‌هاي بيچاره بافت‌هاي پيوندي را پَس مي‌زدند، نمي‌توانستند خيلي زياد زنده بمانند. در واقع، ركورد زنده ماندن سگ‌هاي ديموخوف نهايتا ۱ ماه بود.

ديموخوف اعلام كرد، اين سگ‌ها بخشي از سري آزمايش‌هاي مربوط به تكنيك‌هاي جراحي بوده‌اند كه هدف نهايي آن‌ها نيز نحوه پيوند قلب و ريه انسان بوده است. چگونگي پيوند قلب و ريه انسان بوده است. بااين‌حال، جراح ديگري به نام كريستين بانارد در سال ۱۹۶۷ در اين زمينه از او جلو افتاد. بااين‌حال، اعتبار اين موفقيت هميشه براي ديموخوف محفوظ خواهد ماند.

پيوند سر ميمون

مرجع متخصصين ايران پيوند سر ميمون

هنگامي كه ولاديمير ديموخوف در سال ۱۹۵۴ از سگ دو سر مخوف خود رونمايي كرد، ناخواسته الهام‌بخش نوع جديدي از رقابت‌هاي جراحي بين اَبرقدرت‌هاي جهان بود. دولت ايالات‌متحده آمريكا براي اينكه ثابت كند بهترين جراحان جهان را دارد، بودجه‌اي را دراختيار رابرت وايت قرار داد. وايت در آن زمان در مركز تحقيقات مغز كليولند در اوهايو، مجموعه‌اي از جراحي‌هاي آزمايشي را آغاز كرده بود كه در نهايت به اولين پيوند سر ميمون منجر شدند. پيوند سر مورد انديشه متخصصين در تاريخ ۱۴مارس ۱۹۷۰ انجام گرفت. وايت و دستيارانش ساعت‌ها وقت صرف انجام عمل جراحي دقيقي كردند كه در آن سر يك ميمون را از بدنش جدا كرده و به بدني جديد پيوند زدند.

آزمايش ميلگرام نشان داد به راه افتادن اردوگاه‌هاي مرگ اساسا در هر كشوري امكان‌پذير است

وقتي ميمون به هوش آمد و متوجه شد، بدن او با بدني ديگر جايگزين شده به‌شدت از دست وايت عصباني شد و درحالي‌كه نگاه ترسناكي به او مي‌انداخت از خشم دندان قروچه مي‌كرد. ميمون بي‌نوا تنها يك روز و نيم بعد به دليل عوارض پس از عمل جراحي جان داد. ولي با وجود سرنوشت غم‌انگيز ميمون، اوضاع حتي مي‌توانست از اين نيز وخيم‌تر شود. وايت در گزارش‌هاي خود نوشته بود كه به لحاظ جراحي راحت‌تر بود كه سر ميمون را از عقب پيوند مي‌زد. وايت تصور مي‌كرد، بايد مثل يك قهرمان با او رفتار شود، ولي مردم از آزمايش‌هاي او به وحشت افتاده بودند.

بااين‌حال، وايت از پا نشست و برنامه ديگري را نيز براي پيوند سر ترتيب داد. او داوطلبي هم به نام كريگ وتويتز پيدا كرد كه به فلج كامل بدن ابتلا داشت، اما تا به امروز هيچ پيوند سر او انجام نگرفته است. امروزه دانشمنداني همچون سرجيو كاناورو، پزشكي از ايتاليا كه اين روزها در چين سخت مشغول آزمايش هاي مخوف پيوند سر خود است، دنباله‌روي كساني مانند دكتر وايت و ديموخوف هستند. بااين‌حال، نه كاناورو و نه دانشمندان ديگر همچنان نتوانسته‌اند عمل جراحي پيوند سر انسان به جسد را با موفقيت انجام دهند.

آزمايش فرمان‌برداري ميلگرام

مرجع متخصصين ايران آزمايش فرمان‌برداري ميلگرام

فرض كنيد براي يك آزمايش داوطلب شده‌ايد، ولي وقتي قدم به آزمايشگاه مي‌گذاريد، محققان از شما مي‌خواهند يك فرد بيگناه را به قتل برساند. شما اعتراض مي‌كنيد، ولي محققان با قاطعيت به شما مي‌گويند كه انجام اين كار براي مقاصد علمي ضروري است. آيا شما نهايتا تسليم مي‌شويد و به اين جنايت شنيع تن مي‌دهيد؟ مطمئناً وقتي چنين سوالي مطرح مي‌شود، تقريباً همه از ارتكاب به قتل طفره مي‌روند. ولي آزمايش معروف استنلي ميلگرام دقيقاً خلاف اين ماجرا را به اثبات رساند. آزمايش او كه در اوايل دهه ۱۹۶۰ در دانشگاه ييل انجام گرفت، نشان داد كه اساسا اين عقيده خوش‌بينانه است و اگر يك شخص مقتدر از ما درخواست كند تبديل به يك قاتل مطيع مي‌شويم.

سري آزمايش‌هاي ميلگرام امروزه به مباحثه‌برانگيزترين و مشهورترين آزمايش‌هاي روانشناسي تاريخ شده‌اند. ميلگرام اين آزمايش‌ها را از ژوئيه سال ۱۹۶۱، تنها سه ماه پس از محاكمه آدولف آيشمن آغاز كرد. سرهنگ آدولف آيشمن كه در آلمان نازي سرپرست اداره امور مربوط به يهوديان در دفتر مركزي امنيت رايش بود، در تعقيب و قتل‌عام حدود ۶ ميليون يهودي در اروپا نقش كليدي داشت. او پس از شكست آلمان در جنگ دوم جهاني و سقوط نازي‌ها با خانواده‌اش به آرژانتين گريخت، ولي در سال ۱۹۶۰ شناسايي و ربوده شد. سرهنگ آيشمن با وجودي كه تمام اتهامات خود را در دادگاه اورشليم انكار مي‌كرد، نهايتا به مرگ محكوم و در سال ۱۹۶۲ به دار مجازات آويخته شد.

او در دادگاه گفته بود: «من از جناياتي كه عليه يهوديان انجام گرفته ابراز تنفر مي‌كنم و منصفانه مي‌دانم كه مسئولان اصلي اين جنايت به سزاي اعمال خود برسند. ولي بايد فرقي بين رهبران مسئول و افرادي كه مانند من آلت دست رهبران بوده‌اند قائل شد. من هيچ‌وقت در ميان رهبران مسئول نبودم و به همين دليل نيز خود را مقصر نمي‌دانم.» استنلي ميلگرام نيز با اين آزمايش مي‌خواست بداند كه آيا ممكن است آيشمن و هزاران همدستش در جريان هولوكاست تنها از دستورها افراد مافوق خود اطلاعات كرده باشند؟ به اين جهت ميلگرام يك سري آزمايش را طراحي كرد كه در طي آن از شركت‌كنندگان كه همدست يك آزمايشگر مقتدر بودند خواسته مي‌شد پس از هر بار اشتباه در پاسخ به سوالات آزمون حافظه به شخصي در اتاق مجاور كه او را نمي‌ديدند شوك الكتريكي بدهند.

در اين آزمايش‌ها، ۳۰ دكمه مختلف با ولتاژهاي متفاوتي دراختيار داوطلبان قرار گرفته بود. شركت‌كنندگان آزمايش مي‌دانستند كه شوك‌هاي الكتريكي از درجه بي‌خطر ۱۵ ولت شروع شده و به درجه كُشنده ۴۵۰ ولت ختم مي‌شوند. همچنين به داوطلبان هشدارهايي در مورد خطرناك بودن ولتاژ كشنده داده شده بود. ولي در حقيقت، آنچه داوطلبان نمي‌دانستند اين بود كه اصلاً خبري از شكنجه نيست. بلكه ماشيني كه در اين آزمايش‌ها به كار مي‌رفت، جز ايجاد سروصداهاي ترسناك و نورهاي عجيب كار خاص ديگري نمي‌كرد. در همين حال، شخصي كه در اتاق مجاور بايد با شوك الكتريكي شكنجه مي‌شد نيز يك هنرپيشه حرفه‌اي بود كه نقش قرباني را بازي مي‌كرد.

اين‌ها تمام مسائلي بود كه داوطلبان آزمايش هيچ اطلاعي از آن نداشتند. در حقيقت، داوطلبان فكر مي‌كردند، با عمل خود به شخص بيگناهي آسيب مي‌رسانند. ولي ازآنجاكه محققان به شركت‌كنندگان گفته بودند كه اين آزمايش علمي در واقع براي در بوته آزمايش گذاشتن كارايي حافظه و يادگيري در وضعيت‌هاي مختلف است،‌ آزمايشگرها از داوطلبان مي‌خواستند تا حد ممكن به كار خود ادامه دهند؛‌ چراكه نتايج اين آزمايش براي علم اهميت حياتي دارد. معروف‌ترين سري آزمايش‌هاي ميلگرام در كمال حيرت نشان داد كه ۶۵ درصد از ۴۰ نفر داوطلب از دستوران اطلاعت كرده و با وجود جيغ‌ها و التماس‌هاي قرباني در اتاق مجاور تا ولتاژ ۴۵۰ ولت پيش رفته‌اند. برخي از داوطلبان كه آشكارا مغموم شده بودند، از ادامه آزمايش سرباز زدند و حتي درمقابل دستورها آزمايشگرها دست به اعتراض زده و از مركز تحقيقاتي خارج شدند. ولي دو سوم افراد، تابع دستورها شخص مقتدر بودند.

در سال‌هاي پس از آزمايش ميلگرام، برخي از محققان ادعا مي‌كردند روش ميلگرام چندان دقيق نبوده و او در داده‌هاي آزمايش‌ دست برده است. ولي آزمايش‌هاي او در سراسر جهان تكرار شده‌اند و نتايج آن‌ها كمابيش يكسان بوده است. گفته مي‌شود اين آزمايش‌ها تنها در مركز اروپا انجام‌ نشدند. بلكه ميلگرام در پژوهش خود نوشت: «براساس مشاهداتي كه از هزار نفر داوطلب آزمايش‌ها به دست آمده و همچنين مشاهده‌هاي شخصي تصور مي‌كنم كه اگر سيستمي از اردوگاه‌هاي مرگ در ايالات‌متحده به همان نحوي كه در آلمان نازي وجود داشت ساخته شود، امكان يافتن هر نوع پرسنلي از هر كدام از شهرهاي آمريكا وجود دارد.»

فيلي كه به او روانگردان داده شد

مرجع متخصصين ايران فيلي كه به او روانگردان داده شد

به انديشه متخصصين شما اگر به يك فيل ماده روانگرداني همچون ال‌اس‌دي داده شود چه اتفاقي مي‌افتد؟ گروهي از محققان در اوكلاهاما در تاريخ ۳ اوت ۱۹۶۲ تصميم گرفتند بفهمند چه اتفاقي مي‌افتد. وارن توماس، مدير باغ‌وحش شهر اوكلاهاما، سرنگي حاوي ۲۹۷ ميلي‌گرم ال­اس­دي را به فيلي به نام «تسكو» تزريق كرد. در اين آزمايش دو محقق از دانشكده پزشكي اوكلاهاما به نام‌هاي لوئيس جولين وست و چِستر ام پيرس، توماس را همراهي مي‌كردند. ۲۹۷ ميلي‌گرم مقدار بسيار بالايي ال­اس­دي است. اين ميزان حدود ۳ هزار برابر دُز مصرفي يك انسان عادي است. در حقيقت، اين بيشترين ميزان ال­اس­دي است كه تا به‌ حال يك موجود زنده مصرف كرده است. محققان مي‌دانستند كه در صورت دادن ال­اس­دي به فيل بايد ميزان بالايي به اين جانور تزريق كنند؛ چراكه ظاهراً فيل‌ها به بسياري از مخدرها مقاوم هستند.

توماس، وست و پيرس بعدا توضيح دادند كه اين آزمايش به اين منظور طراحي شده بود تا بفهمند، آيا ال­اس­دي مي‌تواند موجب «مستي فيل» شود. مستي نوعي جنون دوره‌اي است كه فيل‌هاي نر گاهي به آن دچار مي‌شوند، در اين دوره فيل‌هاي نر با بالا رفتن ميزان تستوسترون بدن رفتاري به‌شدت تهاجمي پيدا مي‌كنند. ولي هدف آزمايش تقريباً بلافاصله منحرف شد. بعد از اينكه يك زنبور تسكو را نيش زد، فيل به تزريق واكنش نشان داد و پس از چند دقيقه حركات ديوانه‌وار به زمين افتاد. محققان كه از اين اتفاق وحشت كرده بودند، سعي كردند او را با داروهاي ضد روان‌پريشي برگردانند، اما دير شده بود، تسكوي بيچاره تنها حدود يك ساعت بعد جان داد. اين سه محقق با شرمساري نتيجه گرفتند، تسكو احتمالاً به انديشه متخصصين به ال­اس­دي بيش از حد حساس بوده است!

در سال‌هاي پس از اين آزمايش، جنجال‌هاي زيادي پيرامون آن درگرفت، مباحثه بر سر اين بود كه آيا ال­اس­دي موجب مرگ تسكو شده يا داروهايي كه براي احيا به او داده شده بودند. بنابراين بيست سال بعد، رونالد سيگل محققي از دانشگاه كاليفرنيا، لس‌آنجلس تصميم گرفت، اين مباحثه‌ها را خاتمه دهد. او به دو فيل دوزهاي مشابهي كه به تسكو داده شده بود داد. بنا به گزارش‌ها، او مجبور به امضاي تعهدي شد كه به موجب آن در صورت مرگ اين دو فيل، بايد فيل‌هاي ديگري را جايگزين آن‌ها مي‌كرد.

او به‌جاي تزريق ال­اس­دي را با آب مخلوط كرد و به فيل‌ها داد تا بنوشند. اين فيل‌ها نه‌تنها زنده ماندند، بلكه به انديشه متخصصين اشكالي با سرخوشي حاصل از ماده رونگردان نداشتند. اين فيل‌ها كمي بي‌حال رفتار مي‌كردند، سپس بعد از كمي تكان دادن خود صداهاي عجيب غريبي در آوردند و در عرض چند ساعت به حالت عادي خود برگشتند. بااين‌حال، سيگل بر اين باور بود كه دوزي كه تسكو دريافت كرده بود ممكن بوده بيش از حد سّمي بوده باشد. به اين جهت، حتي او نيز نتوانست به اين جنجال‌ها پايان دهد.

تبليغات
جديد‌ترين مطالب روز

هم انديشي ها

تبليغات

با چشم باز خريد كنيد
اخبار تخصصي، علمي، تكنولوژيكي، فناوري مرجع متخصصين ايران شما را براي انتخاب بهتر و خريد ارزان‌تر راهنمايي مي‌كند
ورود به بخش محصولات