افسردگي در بزرگسالي پيامد استرس در مراحل اوليه زندگي است
پژوهش جديد دانشمندان دانشگاه بريستول نشان داده است كه سختيهاي اوايل زندگي ميتواند موجب افزايش توسعهي افكار منفي در فرد شده و اين امر به نوبهي خود، منجربه بروز اختلال افسردگي عمده (MDD) ميشود. اين يافتهها شواهد بيولوژيكي و روانشناختي براي تأييد يك پژوهش مهيا ميكنند كه براي نخستينبار در دههي ۱۹۶۰ به اين موضوع اشاره كرد.
اين مطالعه كه در مجلهي Neuropsychopharmacology منتشر شده است، با استفاده از يك مدل حيواني نشان داده كه وقتي موشها در اوايل زندگي با هورمون استرس يعني كورتيكوسترون تيمار ميشوند، نسبتبه سوگيري شناختي منفي حساستر ميشوند. مقدار كورتيكوسترون در جوندگان طبيعي تاثيري نداشت اما در جانوراني كه در اوايل دوران زندگي تحت استرس قرار داشتند، موجب ايجاد سوگيري منفي شد.
اين مطالعه همچنين نشان ميدهد موشهايي كه در اوايل زندگي تجربهي سختي داشتند، احتمال كمتري وجود داشت كه رويدادهاي مثبت را پيشبيني كنند و نميتوانستند بهخوبي ارزش يك پاداش را بياموزند. اين اختلال در شناخت مرتبطبا پاداش، جالب است زيرا يكي از ويژگيهاي اصلي افسردگي، كاهش علاقه به انجام فعاليتهايي است كه قبلا لذتبخش بودهاند.
يافتههاي آنها از اين ايده حمايت ميكند كه افرادي كه در خطر توسعهي اختلالات خلقوخو هستند، ممكن است دچار نواقصي در نحوهي يادگيري و استفاده از خاطرات مرتبطبا پاداش يك تجربه شوند و اين امر روي انگيزه و تمايل آنها براي تكرار تجربه تاثير ميگذارد. اين تاثيرات عصبروانشناختي شايد بتوانند توضيح دهند كه چرا اشكالات اوايل زندگي ميتوانند موجب افزايش خطر توسعهي افسردگي در افراد شوند. اِما رابينسون، نويسندهي اين پژوهش ميگويد:
اين پژوهش از مطالعات قبلي كه نشان ميدادند افسردگي حاصل اثرات متقابل پيچيده بين فرايندهاي بيولوژيكي و رواني است، همراهي ميكند. همانطور كه درك ما از اين موضوع بيشتر ميشود، اميدواريم دانشي كه ما بهدست آوردهايم، بتواند براي هدايت بهتر روشهاي درماني فعلي و آينده مورد استفاده قرار گيرد. كارآمدي درمانهاي ضدافسردگي كنوني ممكن است با توانايي فرد درزمينهي برقراري ارتباط مجدد با محيط و سطح حمايت اجتماعي او ارتباط داشته باشد. اين يافتهها همچنين شواهد بيشتري در حمايت از اعتبار اين حوزهي جديد پژوهش اختلالات خلقوخو مهيا ميكنند؛ بهخصوص استفاده از حيوانات براي درك زيستشناسي عصبي، سوگيريهاي عاطفي و اينكه آنها چگونه در رفتار طبيعي و پاتولوژيك مشاركت ميكنند.
مطالعات انساني نشان داده كه افسردگي با تغيير در چگونگي پردازش اطلاعات بهخصوص اطلاعات عاطفي مرتبط است. افراد مبتلا به افسردگي، نسبتبه جهان نگرشي منفي دارند؛ اين امر با مطالعه نحوهي پردازش اطلاعاتي مانند حالات چهره و كلمات عاطفي قابل اندازهگيري است. اگرچه مشخص نيست آيا اين موضوع علت بيماري است يا پيامدي از آن.
پژوهشگران براي اندازهگيري فرايندهاي عصبروانشناختي مشابه در جوندگان، روشي را توسعه دادند. يكي از اين آزمونها، آزمون اندازهگيري سوگيري عاطفي بود. آنها نشان دادند كه چگونه ارتباط سادهي بين يك سرنخ خاص (ظرف حاوي بستري براي حفاري) و يك پاداش (غذايي كه در آن نهفته بود) ميتواند تحتتاثير وضعيت عاطفي حيوان دچار انحراف شود. هنگاميكه حيوانات اين ارتباط را در وضعيت عاطفي منفي ميآموزند، آن را بهحالت بدبينانهتري بهخاطر ميآورند؛ درحاليكه خاطرات تشكيلشده در وضعيت عاطفي مثبت بهشكل مثبتي بهخاطر آورده ميشوند.
اين سوگيري كه پژوهشگران توانستند در جوندگان اندازهگيري كنند، دقيقا با چگونگي تاثير عوامل مشابه روي خلقوخوي انسان ارتباط داشت. اين موضوعي بود كه در آزمايشهاي حيواني ديگر نشان داده نشده بود. گام بعدي پژوهش، مطالعه چگونگي واكنش اين فرايندها و نقايص ديدهشده دربرابر درمانهاي ضدافسردگي است. يكي از اين داروها كه بهتازگي تأييد شده، كتامين است. درمورد نحوهي تعامل كتامين با اين فرايندهاي عصب روانشاختي شواهدي موجود است و پژوهش اخير به پژوهشگران كمك ميكند اين يافتهها را در يك مدل بيماري مهم و عامل خطرساز براي افسردگي دركنارهم قرار دهند.
هم انديشي ها